Wednesday, January 2, 2008

آیازندانیان میدانند برف باریده؟!/بهزاد مهراني

برف نو سلام!/بهزاد مهراني

برف نو،برف نو ،سلام،سلام!

بنشين، خوش نشسته اي بر بام.

پاكي آوردي – اي اميد سپيد!-

همه آلودگي ست اين ايام (احمد شاملو)

برف كه مي بارد،شادماني ِ شگرف و وصف ناشدني اي سراپاي وجودم را در بر مي گيرد.البته نه از اين برف هاي زود گذر،بلكه از آن برف هايي كه زندگي را كاملا مختل مي سازد.آمد و شد ها با مشكل مواجه مي شوند،مدارس تعطيل مي شوند و كارمندان و كارگران دير به محل كار خود مي رسند و يا اصلا سر ِكار نمي روند.شايد تعجب كنيد.اما اين يك احساس دروني است كه شايد دليل ِ قانع كننده اي هم نداشته و همه "علت" داشته باشد.

همه ي اين تعطيل شدن ها به باور من خللي در روند كلي ِ حيات ما ايرانيان ايجاد نمي كند.دولت ِ ما يك دولت ِ نفت فروش است كه تعطيلي بردار نيست.او بشكه اي صد دلار نفت ِ خود را مي فروشد و اگر همه ي جامعه تعطيل و معطل هم باشد،خلل زيادي در كار او ايجاد نمي شود.شايد اگر بارش برف سنگين باشد و همه ي ادارات تعطيل،تنها اتفاقي كه بيا فتد اين باشد كه از مخارج اضافي و هزينه هاي بي فايده و بي قاعده، كمي كم شود.آموزش و پرورش ِ تعطيل ِ ما نيز چندان زيان بار نخواهد بود.مدارسي كه دروس آن و سود مندي اش را تا كنون كمتر كسي دريافته است.كسي در نيافته است كه ادبيات اش كجاي ِ زندگي به كار مي آيد.ادبياتي كه ليسانسيه هايش هنوز در رو خواني ِ اشعار حافظ و سعدي و مولانا در مانده اند."تعليمات ِ ديني" اش ،در اثبات ِ وجود ِ خدا،هنوز در برهان نظم در جا مي زند برهان ِ نظمي كه هيوم در قرن ِ هجده در رد ِ آن استدلال هاي ِ متقن ِ بسياري ارائه كرده است.زبان ِ عربي و انگليسي اش را كه مي خواني،در پايان نه يك جمله ي ِ عربي مي تواني بگويي و نه انگليسي.فلسفه و منطق و جبر و ... نيز وضعيت ِ بهتري ندارند.تاريخ و جغرافيا اش را كه مي خواني،نمي فهمي در كجاي ِ تاريخي، و جغرافيا ات كجاست.نمي فهمي كه سهم ِ خزرت چقدر بوده و نمي فهمي كه خليج ات فارس بوده يا عربي و يا خليج ِ مهر و دوستي!! در تاريخ ات مصدق همه خيانت بوده و كاشاني همه خدمت و روحانيت نيز هيچ گاه پاي ِ هيچ قرارداد ِ استعماري را امضا نكرده است.قبل از اسلام،هيچ نداشته ايم.نه هويتي،نه تاريخي و نه تمدني و هر چه نيكي و بزرگي داشته ايم،همه بعد از حمله ي اعراب بوده است. قبل از اين سي سال،همه وطن فروشي و استعمار بوده است و بعد از آن همه رشد و ترقي،پيشرفتي كه از دوران ماد ها تا كنون بي سابقه بوده است!

آري وقتي برف مي بارد و زندگي كند مي شود،بسيار لذت بخش است.شايد در خانه بمانيم و بيانديشيم.به ادبيات و دين و تاريخ و جغرافي و فلسفه و منطق.بيانديشيم كه در اين قرون بر ما چه گذشته است.بيانديشيم كه اگر كار نكنيم،پول نفت نمي گذارد نه در زندگي ي ِ روزمره مان خلل ِ چنداني ايجاد شود و نه در مديريت ِ كلان ِ كشور ِمان.بيانديشيم كه اگر نفت نبود و دولت از جيب ِ من و تو ارتزاق مي كرد،بارش ِ برف و تعطيلي چه خلل هايي در زندگي مان ايجاد مي كرد.كه اگر نفت نبود،اين همه بي كاري چه زندگي ِ مشقت بارتري از آن چه داريم، براي ِ ما رقم مي زد.البته شايد اگر اين بلاي ِ سياه نبود،روزگار ِ به تري مي داشتيم.دولت از جيب ِ من و تو تغذيه مي كرد و مجبور بود كه پاسخ گو باشد.مجبور بود كه هر سخني كه مي گويد،ابتدا در مورد آن انديشه كند.اگر نفت نبود شايد به اين گستردگي خرافات دامان ما را نمي گرفت.شايد اگر نفت نبود،مردم سالاري داشتيم و از مردم سواري خبر ِ كم تري بود.شايد آن زمان كار بود و تلاش.آن زمان شايد اگر برف مي باريد و اختلال در كارها ايجاد مي شد ،جاي ِ خوش حالي نبود.شايد آن وقت مديريتي مي داشتيم كه اندك بارش ِ برف و باران ،زندگي را فلج نمي كرد.

راستي آيا فرزندان ِ در بند ِ اين مرز و بوم،از سلول هاي تنگ و تاريك ِ 209 در مي يابند كه امروز برف باريده است؟آيا علي كلايي مي داند كه در خيابان برف مي بارد؟امير حسن مهرزاد چطور؟سعيد حبيبي؟عماد الدين باقي؟اسالو؟طبرزدي؟جهاندار؟قاسم شيرزاديان چطور؟عباس خرسندي؟بهروز جاويد تهراني؟فرزندان ِ دربند ِ امير كبير چطور؟....؟ بچه ها امروز برف باريده است.

پشت شيشه برف مي بارد / پشت شيشه برف مي بارد / در سكوت سينه ام دستي / دانه ي اندوه مي كارد (فروغ فرخ زاد)

www.behzadmehrani.blogfa.com

No comments: