Tuesday, September 30, 2008

بیانیه جبهه متحد دانشجویی به مناسبت آغاز سال تحصیلی دانشگاهها

بیانیه جبهه متحد دانشجویی به مناسبت آغاز سال تحصیلی دانشگاهها

آغاز سا ل تحصيلي دانشگاه ها نويد بيم ها واميدهاي تازه براي دانشجويان است. فرزندان علم وآگاهي با شوق دانش اندوزي و دفاع ازگوهر آزادي و با اميد به اعتلاي ميهن پا به محيط علم مي نهند اما با كلاس هايي مواجه اند كه جاي خالي همكلاسي هاي شان محسوس است . همانها كه به حكم محكمه هاي انقلاب ، كميته هاي انضباطي ، پرونده سازي هاي امنيتي ومحفل هاي پنهان و آشكار به زندان هاي حكومت ديني گسيل شده يا به جرم آنكه ستاره هاي سپهرعلم وآگاهي اند پشت درهاي دانشگاه ازحق ادامه تحصيل محروم مي شوند. به محيطي پا مي نهند كه گيت هاي امنيتي ،دوربين هاي مداربسته، حراست ، نهاد شبه نظامي و منسوبان حوزه علميه آن را احاطه كرده اند وبرمصدر اين عرصه كه نامش دانشگاه است يك فرد امنيتي يا نظامي حكم مي دهد. احكامي نظير اخراج ، بازخريدي و بازنشستگي زود رس اساتيد مجرب و خبره علمي ، حكم به آپارتايد جنسي و ديگر فرمان هاي حكومت ساخته كه چون پنجه خونين با نام دين وعدالت برچهره آزادي و انسانيت فرود مي آيند.دانشجوي امروز خواهان پاسخ گويي حكومتي است كه درپايان سه دهه ازعمرخود جزشعارهاي عاري ازحقيقت دستاوردي به بارنداشته و درحاليكه دولتمردانش درعرصه بين المللي ازوجود دمكراسي ، آزادي هاي فردي ورضايت مردم ازحكومت دم مي زنند اما چنان اختناقي دركشور حاكم نموده اند كه امكان هرگونه فعاليت آزاد را برتشكل هاي سياسي ونهادهاي مدني سلب نموده اند. آمارها و تحليل هاي حكومتي ازصعود شاخصه هاي پيشرفت ، رفاه و عدالت مي گويند اما سياستهاي جاري تورم ، بيكاري ، اعتياد، فقروفساد فراگير مي پرورند. اينگونه است كه موج روزافزون بيداري عمومي وحشت حكومتگران را درپي داشته و مدام برطبل خطر رواج سكولاريزم ولاييسيته مي كوبند. براستي دراين هراس نيز محق اند چرا كه اين يگانه باوري است كه براي رهايي ايران ازاين روزگاران تيره قابل تصوراست.جبهه متحد دانشجويي با گرامي داشت هماره ياد دانشجويان جانباخته راه آزادي عزت ابراهيم نژاد واكبرمحمدي سالي پرباردرپيشبرد آرمان هاي جنبش دانشجويي را آرزو مند است.زنده باد آزادي گسسته باد زنجيراستبدادبرقرارباد دمكراسي7 مهر1378 خورشيدي

Thursday, September 25, 2008

اعتراض جبهه ی دموکراتیک ایران به احمدی نژاد

جناب احمدی نژاد.با سلام
اگرچه حتی گفتن این مطلب که ما انتخابات جمهوری اسلامی را تحریم کرده و به شما رای نداده ایم از دیدگاه نظام امنیتی به نام جمهوری اسلامی جرم است،ولی اجازه دهید ابتدا،این نظر صریح خود را اعلام کنیم.جناب احمدی نژاد،ما نیز همچون اکثریت ملت ایران به این دلیل که در جمهوری اسلامی،هیچ انتخاباتی آزاد و عادلانه برگزار نمی شود،در انتخابات 3 خرداد 1384 شرکت نکرده و به شما رای نداده ایم.واقعیت این است که به دلیل این که هیچ ناظر بی طرفی بر انتخابات شما،نظارت نداشت و حتی رقیب شما یعنیاکبر هاشمی رفسنجانی که خودش را صاحب اصلی نظام می داند،نیز به عدم سلامت انتخابات اعتراض داشت،پس باید بپذیریم که جنابعالی از طریق غیر دموکراتیک و به کمک بسیج طرفداران ولی فقیه و یک حزب پادگانی به قدرت رسیدید.پس از انتخابات نیز،برای سپاسگزاری از همان نیروهای نظامی و شبهه نظامی که قرار بود با استفاده از دلارهای نفتی ارتش بیست میلیونی باشد ولی اگر چنین نشد،حداقل این شد که توانستند رای قابل توجهی برای شما به صندوق بریزند؛بسیاری از سرداران را در مصادر امور قرار دادید.
پس بنا به دلایل گوناگون،حق داریم شما را رییس جمهوری قانونی ملت ایران ندانیم و بلکه معتقدیم،نظام اسلامی با زور سر نیزه بر سر کار است.ولی این عدم پذیرش،و عدم رسمیت دادن به شما،مانع نمی شود که به برخی رفتار شما اعتراض کنیم.برای این که ،اگرچه عملا و قانونا رییس جمهوری مردم ایران نیستید،اما به هر حال با استفاده از نیروی قهریه در این منصب قرار گرفته و با کمال تاسف،در مجامع گوناگون از مجامع بین المللی به نام ایران سخن می گویید.
جناب آقای احمدی نژاد!
حضرتعالی از ابتدای ریاست خود،با صراحت تمام،سیاست اصلی جمهوری اسلامی که توسط آیت اله خمینی پایه گذاری شده بود را در برابر اسرائیل اعلام نمودید و خواهان حذف اسرائیل از نقشه ی عالم شدید.صرفنظر از این تعهد حقوقی و قانونی که هیچ عضو سازمان ملل متحد نمی تواند خواستار حذف عضو دیگر از صحنه ی عالم شود و حکومت جمهوری اسلامی به این لحاظ مجرم است،اما جنابعالی مطابق سیاست جمهوری اسلامی عمل کردید.و در این راستا حتی به انکار هلوکاست پرداختید.بگذریم که علاوه بر جرم حقوقی و انسانی،ضربات کاری نیز بر منافع ملی ایران وارد ساختید،اما در هر حال بر خلاف سیاست های اصولی نظام اسلامی که اینک به صورت یک نظام تحمیلی بر مردم ایران درآمده است،عمل نکردید.
ولی به دلیل فشار افکار عمومی در داخل و خارج مجبور شدید،حداقل در گفتار،به بازی با کلمات رو بیاورید.کاری که سران جمهوری اسلامی در آن تبحر دارند.شما که در بازی با کلمات همچون اساتید روحانی خود،از تبحر کافی برخوردار هستید،اخیرا اعلام کردید:«خواهان برگزاری یک رفراندوم آزاد با نظارت مجامع بین المللی در سرزمین های فلسطینی برای تعیین حاکمیت و دولت مورد نظر آن ها هستید» . جناب آقای احمدی نژاد،بسیار خوب.ما نیز این ایده ی شما که ایده ای است که پیش از این بارها و بارها ازسوی آیت اله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی اعلام شده بود را می پذیریم. ولی اجازه دهید،چند نکته را گوشزد نماییم:
1-آیت اله خامنه ای در آخرین اظهار نظر درباره ی سخنان آقای مشایی،اعلام کردند که چیزی به نام مردم اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند و این ها مشتی اشغالگر،نظامی و ابزار دست صهیونیست ها هستند.اگر ایشان نیز چنین چیزی را نمی فرمودند،در 30 سال اخیر،هرگاه یک شهروند اسرائیلی توسط نیروهای نظامی فلسطینی و مورد حمایت جمهوری اسلامی کشته می شود،دستگاه تبلیغی جمهوری اسلامی اعلام می دارد که یک صهیونیست کشته شد و عملا از همین سیاست عدم پذیرش مردم اسرائیل به عنوان ساکنان یک کشور پیروی شده است..
در واقع رژیم جمهوری اسلامی،حتی بچه های اسرائیلی را صهیونیست می داند و از مرگ آن ها ابراز خوشحالی می کند.کشته شدن هر اسرائیلی را به مثابه ی کم شدن یک دشمن تلقی م کند.این یک سیاست رسمی و شناخته شده از سوی رژیم اسلامی حاکم بر ایران است.با این وصف،پرسش ما این است که چرا باید مدعیان اصول گرایی و مدعیان اخلاق و معنویت،با این صراحت به همه ی دنیا دروغ بگویند؟
جناب آقای احمدی نژاد!وقتی رهبران جمهوری اسلامی،مردم اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند و آن ها را مشتی اشغالگر به حساب می آورند،پس رفراندوم به چه معناست؟
آیا قرار است رفراندوم صرفا در بین فلسطینیان باشد؟آیا به واقع تا این اندازه طرفداران خود را فاقد درک فرض کرده اید؟!
2-جناب آقای احمدی نژاد!چرا رهبران جمهوری اسلامی،متناقض حرف می زنند!شما از یک سو برگزاری رفراندوم با نظارت مجامع بین المللی برای تعیین حاکمیت در سرزمین های فلسطین را لازم و قانونی می دانید،اما به محض این که طرح رفراندوم آزاد در سرزمین ایران مطرح می شود،نیروهای امنیتی و سرکوبگر خود را به جان مخالفین می اندازید.رفراندوم آزاد برای تعیین سرنوشت،پیشکش!حتی اگر کسی خواهان نظارت سازمان های بین المللی بر همین انتخابات غیر عادلانه و غیر ازاد شما شود،او را به بیگانه پرستی و بی غیرتی متهم می کنید.جناب آقای احمدی نژاد،ادعای پیروی از اخلاق،دین و معنویت،با این رفتار متناقض،بیش از هر چیز مبانی اخلاق،عدالت و مذهب را سست می کند.ممکن است سران جمهوری اسلامی از طریق نیروهای سرکوب نظامی،انتظامی و امنیتی دهان مردم ایران را ببندن،ولی نمی توانند وجدان آگاه آن ها را تعطیل کنند.
3-حضرت آقای احمدی نژاد!حضرتعالی به رای آری یا نه در 30 سال پیش استناد کرده و فرموده اید 98 درصد ملت ایران،جمهوری اسلامی را قبول دارد!آیا این است مفهوم پیروی از اخلاق،دین،امام زمان و عدالت!آیا قرار است امام زمان مورد حمایت شما همچون خودتان در روز روشن در مقابل چشم جهانیان به این وضوح به ملت ایران دروغ بسته و تهمت بزند؟!جناب احمدی نژاد،اگر در گفتار خود صادق هستید که نیستید،اجازه دهید یک رفراندوم آزاد،زیر نظر مجامع جهانی بر گزار شود تا ، مردم ایران نظر خود درباره ی «جمهوری اسلامی»ر اعلام کنند.
4-جناب آقای احمد نژاد!حضرتعالی با صراحت اعلام فرمودید که در ایران آزادی مطلق برای ابراز بیان وجود دارد.این دروغ به قدری واضح است که اطمینان داریم،دست اندرکاران سانسور و سرکوب در دستگاه های نظامی و امنیتی نیز به آن می خندن.جناب آقای احمدی نژاد،در کشوری که فقط در یک دهه ی گذشته یعنی از 18 تیر1378 تاکنون، هزاران دختر و پسر دانشجو،به صرف ابراز عقیده از طریق نشریه،سخنرانی،وبلاگ نویسی و شرکت در تظاهرات آرام و بدون سلاح،در سیاه چال های امنیتی افتاده اند،ابراز چنین نظری،توهین آشکار به ملت ایران و بلکه وجدان بشریت نیست؟حضرت آقای دکتر!در همین یک دهه ی اخیر و به ویژه در این 3سالی که از حکومت شما می گذرد،هزاران فعال زن،کارگر،معلم،هویت طلب و غیرو به صرف ابراز بیان به زندان افتاده و صد ها نشریه تعطیل شده و صدها دانشجو ستاره دار شده اند.حکومت جمهوری اسلامی،دستگاه سرکوب متشکل از دادگاه انقلاب،دادستانی تهران،وزارت اطلاعات،اطلاعات نیروی انتظامی،حفاظت اطلاعات سپاه و بسیج و ده ها نهاد سرکوبگر را به جان دگر اندیشان و منتقدان انداخته و به هیچ منتقد و مخالفی رحم نمی کند.
به راستی در زیر آسمان کبود،هیچ حکومت ایدئولوژیک و سرکوبگری پیدا می شود که همچون رژیم جمهوری اسلامی،حتی درباره ی پوشش زنان و دختران نیز از زور استفاده کرده و آن ها را راهی سوله های وحشت و شلاق نماید؟بنابراین،چه اجباری دارید که از یک سو مدعی دعوت دنیا به اخلاق ياعدالت و معنویت باشید و از دیگر سو،مرتب دروغ بگویید!شما مروج دین دروغگویان هستید؟آیا انتظار دارید،دنیای آزاد و پیشرفته،به دین دورغگویان رو بیاورد؟ظلم و ستمگری و سرکوب شما کافی نیست،باید دروغ هایتان را نیز تحمل کنیم؟جناب آقای احمدی نژاد،حکومت جمهوری اسلامی،اگر در 30 سال پیش به هر دلیل یک حکومت مردمی بوده است،اینک به یک رژیم سرکوبگر و امنیتی تبدیل شده است.هر مخالفت،انتقاد و اعتراضی را با اتهام اقدام علیه امنیت ملی سرکوب می کند.به همه ی شهروندان با سوء نیت نگاه می کند.ما خود قربانی این نگاه امنیتی رژیم به احزاب و تشکل های مستقل و آزاد هستیم.این رژیم حتی سندیکای مستقل کارگری را تحمل نکرده و تجمع چند معلم را بر نمی تابد.شما چرا باید به این آشکاری دروغ بگویید؟ایا می دانید در حال حاضر چندین انسان بی گناه به جرم ابراز عقیده در زندان هستند؟
5-حضرت آقای احمدی نژاد!
جنابعالی با صراحت فرمودید که در ایران حاکمیت با مردم ایران است.فرمودید که رهبرريارییس جمهوری،نمایندگان مجلس،نمایندگان خبرگان رهبری و شورا ها مستقیم یا غیر مستقیم توسط مردم انتخاب می شوند.جنابعالی با بیان این مساله،حاکمیت ملی را ملاک حکومت دانسته اید.در صورتیکه استاد معنوی شما جناب آیت اله مصباح یزدی،ملاک حکومت را احکام شرع و نه رای مردم می داند.ولی اجازه دهید برای هزارمین بار به شما و بلکه به دنیا اعلام کنیم که این ادعا نیز کذب محض است و آموزه های دین کاذبان است.برای این که نظام جمهوری اسلامی،شکل انتخابات را حفظ کرده ولی به لحاظ محتوا،آن را تا سر حد ابتذال کشانده است.برای این که در جمهوری اسلامی،نه تنها زنان حق کاندیداتوری برای ریاست جمهوری را ندارند و نه تنها اهل سنت حق کاندیدا توری ریاست جمهوری را ندارند،به لحاظ ساختار و ضوابط قانونی،عملا هیچ زن و هیچ غیر فقیه و غیر روحانی حق کاندیداتوری برای خبرگان رهبری را نیز ندارد.پس،ریاست جمهوری در انحصار مردان شیعه و کاندیداتوری خبرگان رهبری در انحصار مردان فقیه شیعه و رهبری نیز به شکل مادام العمر و صرفا در انحصار مردان فقیه شیعه است.بنابراین مهم ترین مناصب یعنی،رهبری،ریاست جمهوری و نمایندگی خبرگان رهبری،صرفا و صرفا در انحصار افرادی خاص است و عموم مردم فقط حق دارند رای بدهند.تازه!در مورد رهبر،مردم از حق رای دادن نیز محروم اند.زیرا رهبر را رفقا و طرفداران او در خبرگان رهبری،یک بار و به صورت مادام العمر انتخاب می کنند.آیا این عملکرد به مفهوم مبتذل کردن رای مردم و بی محتوا نمودن دموکراسی توسط اسلام گراهای حاکم بر ایران نیست؟
چه کسی است که با نظارت استصوابی آشنایی داشته و مغایرت آن با حاکمیت ملی و دموکراسی را نداند؟در ایرا ن هیچ کس حق کاندیداتوری برای مجلس،ریاست جمهوری و خبرگان رهبری را ندارد مگر این که شورای نگهبان و وزارت کشور آن را تایید کند.شرایط تایید نیز پذیرش ولایت مطلقه ی فقیه یعنی رای و نظر یک فرد با قدرت مطلقه و فرا قانون است.به همین دلیل نه تنها عامه ی مردم و رجل سیاسی،منتقدین،مخالفین و اپوزسیون حق کاندیداتوری ندارند،بلکه از جناح های موجود در حکومت نیز تنها جناح راست یا جناح مورد تایید رهبر،شورای نگهبان،هیئت های اجرایی و مورد حمایت سپاه پاسدار،حق رای آوردن دارد.همان جناحی که سردار جعفری فرمانده ی سپاه،از آن به اصول گرا نام برد.
حضرت آقای احمدی نژاد!چرا به تناقض گویی افتاده اید؟بهتر است که راه خود را بروید.ما پذیرفته ایم که در ایران یک اقلیت اسلامی حاکم است و اینک نیز دولت شما به عنوان یک دولت نظامی-امنیتی با روحانیت حاکم و پدر خوانده ها بر سر تقسیم قدرت در جنگ است و ملت نیز در این منازعه بی طرف و بی تاثیر است.ما پذیرفته ایم که حکومت ولایت فقیه با کارگری دولت هایی چون دولت شما،یکه تاز میدان است و اکثریت قاطع ملت نیز با فقر و گرانی و سرکوب دست و پنجه نرم می کند.اما نپذیرفته ایم که به نام ملت ایران و به نام ما ایرانیان،دروغ بگویید.اگرچه از طریق سرکوب،همه ی ما را قلع و قمع کرده اید،ولی با صدای بلند به همه ی دنیا اعلام می کنیم که حکومت جمهوری اسلامی و شخص احمدی نژاد هیچ نمایندگی از سوی اکثریت ملت ایران ندارند و همه ی ادعاهای انها در این زمینه را دروغ های آشکار می دانیم.

زنده باد آزادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی
جبهه ی دموکراتیک ایران((IDF
4مهرماه/1387خورشیدی

Wednesday, September 24, 2008

مدیران یا مدیریت متزلزل /محمدمسعودسلامتی عضو شورای مرکزی جبهه ی دمکراتیک ایران

مطالعه رفتاری حکومتگران جمهوری اسلامی مبین کاربست چند انگاره درکشورداری حاکمان طی دهه های اخیراست. بیش ازهرچیزجمهوری اسلامی با حذف اپوزیسیون ازعرصه سیاسی بر این پندار بود که جاده سیاست را تنها با حضور خودی هایش یارای پیمودن دارد.نخستین تاکتیک کشورداری حکومت اتکا به شیوه ی موازنه قوا از ترکیب و تقسیم مناصب بین نیروها و جناحهای رقیب درون حاکمیت بود. هنوزچندی نپایید که ناکارایی این مشی چهره نمود. منتسبین جناح های حاکم به جای پیشبرد سیاست های ملی اهتمام خود را صرف خنثی کردن سیاست های یکدیگر نمودند. بتدریج حاکمیت بن بست سیاسی را درپیش روی خود احساس کرد. شاید توقف فعالیت های حزب جمهوری اسلامی درسال 64 و انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درسال بعد را بتوان مصداق روشنی از خط پایان این مشی برشمرد.آنگاه حکومتگران دلمشغول تقسیم قدرت به شیوه ي تک محوری یعنی میدان دادن به یک جناح و نشاندن جناح رقیب برمناصب حداقلی شدند. این مشی در انتهای دوران ناموفق اول یک دوره ي دیگرنیز با انتقال محور قدرت ازچپ به راست را آزمود. اما نتیجه این تکرار نه تنها گره کور سیاست حاکم را نگشود بلکه موجب آشکار شدن یکی دیگر از ناکارآمدی های ساختاری یعنی پرده افتادن از مفاسد دهشتناک اقتصادی ومالی حکومت شد.خرداد 76 حکومت تحت تاثیر اجتناب ناپذیرتحولات منطقه ای و بین المللی ازیک سو وانرژی متراکم نسل های جدید که ناهنجاری های موجود را برنمی تابيدند تدبیرنوینی آغازکرد. این بارحاکمیت متد رقابتی البته همچنان محصور به جناح های حاکم را به تجربه آورد. ازآنجا که این رویکرد روگرفتی ازدمکراسی های مدرن اما فاقد عمق و محتوای حقیقی بود بازیگران سیاسی آن نه تنها قادر به تحقق مطالبات اعلام شده خود نگردیدند بلکه بازخورد آن سرخوردگی توده ها از عرصه سیاست و عقبگرد فاحش ایدئولوژیک درحاکمیت را درپی داشت.آخرین تاکتیک حکومت درکشورداری یک دست کردن قدرت ازبازیگران یک جناح حکومتی بود.البته این باربازیگران این عرصه را ازنسلی برگزید که کمترپیشینه حاکمیتی داشته و توده ها ذهنیت چندانی ازعملکرد آنان نداشتند.این نیروها برآن بودند تدبیر مفاسد مترتب برساخت سیاسی واقتصادی حاکم درگرو تغییرمستمرکارگزاران و دگرگونی نهادهای اساسی اداری است.در اجرای این شیوه بود که نهاد هایي نظیر سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور متلاشی گردید و مدیرانی که منتصب دولت و برخاسته از جریان حاکم بودند دستخوش تغییر پیاپی آنهم درفواصل دور از انتظار و مغایر با منطق عمومی شدند.به نظر می رسد دولتی ها براین باوربودند که تغییر مستمر مدیران بالایی و نیز میانی حکومت در درجه نخست ازظهور لایه های جدید ازمفاسد اقتصادی (درساختاري كه بطورمدام مولد آن است)ممانعت نموده و دردرجه بعد شرایطی را که منجر به دست به دست شدن قدرت درجناح های حاکم خواهد شد را دست کم به تاخیرخواهد افکند. اما نکته ای که درحاشیه این تغییر مستمر مدیران و انحلال نهاد های برنامه ریز و نظارتی قابل فهم است آنکه اساسا این نیروها و نهاد ها درساختارکنونی ازکارکرد اصلی خود تهی شدند . چنانچه بود و نبود آنها ونیز بکارگیری ضعیف ترین نیروها درمهمترین پستهای اجرایی نیز خللی درروند مطلوب حکومت ایجاد نخواهد کرد.اما پیامد این مشی درجامعه وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی مردم بواسطه سیاستهای غیرتخصصی و ناپایدارمدیران بی تجربه بوده وازسوی دیگر توجه وافرحکومت به فراسوی مرزها و بی اعتنایی به فلاکت و تنگی معیشتی که بخش گسترده ازملت را دربرگرفته حکومت را به آستانه یک بحران مزمن اجتماعی پیش برد. واقعیت آن است مشی اخیرحکومت هنوزبه پایان عمرپیش بینی شده اش نرسیده با شکست روبرو شد.بعید نیست عواقب این شکست به بحران اجتماعی غیرقابل کنترل وفاقد چشم اندازروشن بی انجامد. بازی حکومت با برگ نهادهای بین المللی وحاضرشدن درمیزمذاکره با آمریکا تلاشی است که برای برون رفت ازبحران روزافزون داخلی - بین المللی درپیش گرفته شده است.اکنون كه راههاي گوناگون درحاكميت به بن بست رسيده شایسته است بجای بازیگری درعرصه بین المللی و یا تقویت نهاد های سرکوب وتشدید فضای امنیتی، حکومت به تنها راه منطقی یعنی بازنگری درنخستین گامهای کشورداری خود بپردازد.كژ راهه ای که حکومت ازنخستین سالهای استقرارخود بدان پای نهاد زدودن هرنیروی مخالف ازعرصه سیاسی بود.گشایش عرصه سیاسی با آزاد نهادن فعالیت اپوزیسیون دمکرات تنها راهی است که مانع ازانفجار اجتماعی و انسداد کامل سیاسی خواهد شد.آیا حکومتگران قادر به درک این مهم می باشند؟

Monday, September 22, 2008

نامه زندانی سیاسی

حمیدرضا محمدی، زندانی سیاسی، به دلیل آنچه " تخطی از قوانین وعدم شرکت در برنامه صبحگاهی زندان"عنوان شده است، از ملاقات با خانواده خود محروم شد.
این زندانی سیاسی با اعلام این خبر گفت که از زمان روی کار آمدن مدیریت جدید زندان،زندانیان سیاسی به اشکال مختلف تحت فشار قرار می گیرند. وی می گوید که به مسئولان زندان اعلام کرده " از آنجا که آنها از قوانین موجود تبعیت نکرده و آنها را در مورد زندانیان اجرا نمی کنند، وی نیز به قوانین خشک زندان تن در نمی دهد."
وی از جمله موارد خلاف قانون را عدم رعایت اصل تفکیک جرایم در زندان دانست.
گفتنی است حمیدرضا محمدی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در دو پرونده جداگانه، مجموعا به 11 سال زندان محکوم شده است
جرم من بیان عقیده و تبلیغ آن بوده است،
با احترام از آنجا که مطالب روزنامه اعتماد می خوانم بعنوان یک مخاطب آنهم یک زندانی سیاسی مایلم تنها به یک بخش از میزان تأثیرگذاری مطبوعات که تا حدودی از انحصار حکومت خارج است، در محیط زندان اشاره نمایم. آنچنان که می دانیداز سال 78 و واقعه ی کوی دانشگاه تعداد زیادی از فعالان سیاسی با دیدگاه های مختلف و از اقشار گوناگون به زندان کشیده شدند. اما فقط نام تعداد محدودی از آنان را درجراید می شد دید و مردم فقط آنها را بعنوان زندانی سیاسی می شناختند.
اما بودند افراد دیگری که از آن زمان تاکنون در مقاطع مختلف سیاسی و مبارزاتی به زندان آمدند و هیچ کس هم با خبر نشد. حتی در شهرستانهای مختلف مانند اصفهان ، شیراز، آبادان، خرم آباد، آذربایجان، ... که نتیجه ی این گمنام بودن چیزی به جز شرایط سخت تر برای زندانی و خانواده اش نبود.
بعنوان یک زندانی که در تاریخ 17/12/83 برای بار دوم بعد از واقعه وزارت کشور در سال 78 وارد زندان شده ام و تاکنون هم بدون حتی یکساعت مرخصی در زندان هستم، می گویم که تأثیر یک تیتر خبری حتی کوتاه شرایط بهتری را برای یک زندانی سیاسی بوجود می آورد، خود من در تاریخ 24/ 10/86 بدون اعلام هرگونه دلیل برای بار دوم به اندرزگاه 7 مالی منتقل شده ام تا قبل از این تاریخ، مدت دو سال در اندرزگاه 350 بند امنیتی به سر می بردم و این در حالیست که جابجایی درزندان از یک اتاق به اتاق دیگر، از یک سالن به سالن دیگر از اندرزگاهی به اندرزگاه دیگر، فقط بدلیل ایجاد شرایط سخت تر برای زندانی انجام می گیرد و این وضع برای یک زندانی سیاسی که از لحاظ نوع جرم هیچ سنخیتی با محیط جدید ندارد، بسیار ناگوارتر است، از وضعیت زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر که خبرهای ناگوارتری به گوش می رسد و همچنین تبعیدگاه های بوشهر و بندرعباس، جالب این است که این نوع برخوردها فقط با زندانیان سیاسی انجام می شود و افرادی که نوع جرمشان اقدام علیه امنیت کشور از طریق جاسوسی است، این شرایط را ندارند و این خود دلیلی است است بر لزوم تفکیک جرم سیاسی از اقدام علیه امنیت کشور، در این جا لازم می دانم جهت معرفی بیشتر خود خلاصه ای از وضعیت قضائیم و یک خاطره را جهت مشخص شدن دیدگاه های سیاسیم ذکر کنم.
در تاریخ 17/12/83 در منزلم در تهران دستگیر شدم. همزمان با من 2 برادر و یک خواهر در تهران، خواهرزاده ام و هم دانشگاهی اش از اراک و همچنین چند نفر دیگر در کرمانشاه دستگیر شدند و همگی به بازداشتگاه 209 منتقل شدیم که پس از گذشت حدودا دو هفته تمامی کسانی که دستگیر شده بودند با به عهده گرفتن مسئولیت تمام اعمال انجام شده توسط من، آزاد شدند، و من نیز حدود 6 ماه ممنوع التلفن و ممنوع الملاقات در بازداشتگاه 209 نگهداری شدم و سپس در تاریخ 16/6/84 شبانه به اندرزگاه 7 مالی منتقل شدم . به من تذکر داده شد در صورت تماس با هر رسانه ای چه داخلی چه خارجی، دیگران با مشکل مواجه خواهند شد و پس از 4 ماه سکوت در تاریخ 24/10/84 به اندرزگاه 350 بند امنیتی منتقل شدم و همانطور که قبلا ذکر شد مجددا در تاریخ 24/10/86 بدون اعلام هرگونه دلیل با دستور معاونت امنیت به اندرزگاه 7 مالی انتقال یافتم. به خانواده ام نیز مشابه همان تذکری که به من داده شده بود، داده شد با این تفاوت که به آنها گفته شد در صورت ارتباط با هر رسانه ای شرایط برای من سخت تر می شود. به این ترتیب من در نهایت گمنامی در تاریخ 20/3/85 پس از دوبار احضار به شعبه چهاردهم بازپرسی امنیت بدون داشتن وکیل حتی از نوع تسخیریش به استناد مواد 499 و 500 به شش سال حبس تعزیری محکوم شدم و برای بار دوم در تاریخ 28/1/87 مجددا در شعبه 1059 جزایی ویژه یه استناد ماده 513، به پنج سال و شش ماه حبس تعزیری و پرداخت یک میلیون ریال جریمه محکوم که حکم صادره درتاریخ 29/2/87 در زندان اوین به من ابلاغ شد . موضوع قابل توجه این است که این پرونده تفکیک شده از همان پرونده تشکیل شده در شعبه چهاردهم بازپرسی امنیت دادسرای انقلاب بوده که موارد تفهیم شده در شعبه سسیزدهم دادگاه انقلاب و استنادی جهت صدور حکم همان مواردی بود که در محاکمه ی شعبه 1050 به استناد آن برای من حکم جدید صادر گردید. من در حالی به یازده سال و شش ماه زندان محکوم شدم که تمامی اقداماتم در راستای مواد 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده و هیچ گونه صدمه ی مالی و جانی به هیچ شخص حقوقی و حقیقی وارد نکرده، و جرمم تنها بیان و اعلام عقیده و تبلیغ آن بوده است.
شانزدهم آذرماه 1381 مکان دروازه شمیران اصفهان جنب دانشگاه ساعت حدودا 9 صبح- ما قبل از رسیدن نیروهای انتظامی و گارد ضدشورش که تقریبا نیم ساعت بعد با سه دستگاه اتوبوس و چند دستگاه سواری و یکدستگاه کامیون بزرگ آب پاش سفیدرنگ به محل رسیدند، تجمع را شروع کرده بودیم. حدودا 350 تا 400 نفر متمرکز در ضلع شمالی میدان نشسته بودیم. در اطراف میدان در ضلع های دیگر هم جمعیت در حال افزایش بود. در همین احوال ما شروع به خواندن بیانیه صادر شده کرده بودیم که متنش از این قرار بود:
بنام آزادی که انسانها همواره در طول تاریخ استبداد برای رسیدن به آن مبارزه کرده اند. ما دانشجویان و دانش آموزان به همراه اقشار مختلف از کارگر تا کارمند، از کاسب تا اداری که هم اکنون در این مکان گرد هم آمده ایم خواست های خود را با استناد به مواردی که بیان خواهد شد، اعلام می نماییم..
چنانکه همگان می دانند حکومت فعلی حاکم بر ایران؛ حاکمیت خود را درفروردین ماه سال 1358 با استناد به رفراندوم برگزار شده در آن تاریخ اعلام نمود و اما ما...
1. بدلیل نبود نظارت بین المللی بر این رفراندوم
2. نبود سطح آگاهی نسبی از جهت خواستگاه های سیاسی در مورد انتخاب نوع حکومت
3. نفوذ کامل حزب جمهوری اسلامی در برگزاری آن رفراندوم
4. نبود زمان کافی برای دیگر جریانات سیاسی به جهت شناساندن نظرات و برنامه های خود جهت تشکیل دولت
5. فضای ملتهب و احساسی حاکم بر جامعه ناشی از فروپاشی حکومت قبلی که شرایط اتخاذ تصمیم منطقی و همراه با شناخت را از بین برده بود
6. تنها حق انتخاب آری یا خیر آنهم فقط در مورد جمهوری اسلامی و نه گزینه دیگر
7. تغییر بافت جمعیتی از آن زمان تا حال چه از لحاظ سطح آگاهی و چه از لحاظ آمار جمعیتی که این خود شامل افرادی از این جامعه می باشد که یا در آن زمان وجود نداشته اند و یا شرایط حق رأی را دارا نبوده اند که اینان خود هم اکنون در اکثریت مطلق تأمین کننده می باشند و حکومت در اقلیت مطلق و همچنین:
1.تاریخچه ربع قرنی عملکرد حکومت چه از جهت سیاست های داخلی، چه از جهت سیاست های که دستاوردی جز تورم و سرکوب در داخل و تنش با کشورهای منطقه و جهان و از بین بردن وجاحت بین المللی ایران و ایرانی در خارج نداشته است.
2. پایمال نمودن حقوق فردی و اجتماعی انسانها در تعارض شدید با منشورحقوق بشر سازمان ملل، که یکی از پیامدهای آن به حبس کشیده شدن فعالان سیاسی و منتقدان حکومت بوده و اکنون با توجه به موارد یاد شده خواستهای خود را اعلام می نماییم.
1. آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی
2. برگزاری رفراندوم در فضای باز سیاسی تحت نظارت کامل سازمان ملل
در پایان برای تمام کسانی که در راستای احقاق حقوق بشر فعالیت می نمایند، آرزوی پیروزی و پایندگی دارم..
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان هزاران باده ی ناخورده در رگ تاک است هنوز..
حمیدرضا محمدی/ زندان اوین/ اندرزگاه 7

Saturday, September 20, 2008

حق کار/حق رفاه/حق انتخاب-حشمت اله طبرزدی دبیر کل جبهه ی دمکراتیک ایران


به لطف گسترش فناوری ارتباطی از جمله؛رادیو،تلوزیون،ماهواره،روزنامه ، موبایل،فاکس و اینترنت،و متقابلا حهالت،سرکوب،جمود و استبداد جمهوری اسلامی و نابسامانی های ناشی از عملکرد این رژیم عقب مانده و واپس گرا،آگاهی و همدلی بین نیروهای آزادیخواه هر روز گسترش می یابد.به موازات گسترش این همدلی و آگاهی در بین اپوزسیون درون و برون مرز و ارتباط بیش از پیش آن ها با نیروهای اجتماعی، به مرور این پرسش منطقی و تاریخی،به وجود آمده است که چگونه باید،جزایر جدا افتاده طرفدار حقوق مدنی،حقوق بشر،مطالبات اقتصادی،آزادی های اجتماعی و مطالبات سیاسی را به یکدیگر پیوند داد.
ضرورت پیوند دهی بین این جنبش عام اجتماعی که مشتمل بر جنبش های گوناگون یا خرده جنبش هاست،ذهن عالمان" جامعه شناسی مبارزه "را به سوی یک حلقه ی پیوند دهنده ارجاع می دهد.شاید از دید برخی،حلقه یا حلقه های ارتباط دهنده و پیوند ساز در جنبش مدنی-سیاسی کنونی،فرد یا افراد و بلکه حزب یا آلترناتیو معینی بوده که از درون جنبش زایش کرده و یا حداقل،با جنبش مدنی-سیاسی،پیوند عینی داشته است.البته این مساله در جای خود از موضوعیت برخوردار است،اما از دیدگاه من،حلقه ی پیوند دهنده،به این مساله محدود نخواهد شد.
در واقع،آلترناتیو،دارای هر نام و عنوان یا حتی محتوایی که باشد،صرفا یک امر لازم است،اما کافی نیست.باید در کنار الزام اجتماعی به سراغ کفایت کننده نیز بود و یا فرمولی را به دست داد که لازم و کافی را دربر داشته باشد.من از این فرمول به «درد مشترک»تعبیر می کنم.به بیان دیگر،بر این اندیشه هستم که ابتدا،محتوای معین و مکفی را برای پیوست نیروهای گوناگون اجتماعی،ارایه دهیم و سپس در صدد یافتن شکل پیوند برآییم.اگرچه شکل و محتوا،لزوما از یکدیگر جدا نیست،اما برای تحلیل مساله،می توان به صورت تجریدی،آن ها را از یکدیگر جدا فرض نمود.
بنابراین،اگر«درد مشترک»به عنوان مساله ی مورد توافق،به دست بیاید،امکان شکل دهی به یک آلترناتیو کارامد،آسان تر خواهد بود.تردید ندارد،در این نظزیه پردازی،برای یافتن حلقه ی پیوند دهنده،اصولی بدیهی گرفته شده است.این اصول عبارتند از:
1-حفظ تمامیت ارضی ایران2-اعاده ی حقوق اقوام گوناگون ایرانی3-التزام به اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و به ویژه تساوی حقوق زن و مرد4-سکولاریسم5-آزادی و دموکراسی.بنابراین،هر نیروی اجتماعی که یکی از اصول بالا را نپذیرد،اگرچه ممکن است تا جایی با جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران همراه باشد،اما نمی تواند در حلقه ی پیوند دهنده،جایگاه موثری داشته باشد.البته واضح است که فعالین مدنی،اگرچه سکولاریسم یا تغییر رژیم را در متن شعارها و مطالبات خود قرار نمی دهند،ولی این به دلیل مرحله بندی کردن مطالبات است.در صورتیکه برخی نیروهای سیاسی مثل اصلاح طلب های پیشرو،اصولا در ایدئولوژی خود،سکولاریسم را نپذیرفته و به همین دلیل،صرفا در مراحلی از مبارزه ی مدنی و سیاسی با جنبش همراه خواهند بود.
«درد مشترک»یا امر پیوند دهنده ی نیروهای گوناگون اجتماعی-سیاسی می بایست دارای سه ویژگی اصلی باشد.ویژگی اول این است که برای توده های مردم از هر جنس،صنف و طبقه،پیامی روشن ارسال کند و آن ها مطالبات خود را در این پیام ببینند.اگر چنین پیوندی برقرار نشود،محال است،توده ها از جنبش حمایت کنند.یکی از نقاط ضعف اصولی جنبش دموکراسی خواهی فعلی ایران،این عدم پیوند است.
ویژگی دوم این است که امر پیوند دهنده،از محتوای مدرن و روشنفکرانه برخوردار باشد.به بیان دیگر،نخبگان،روشنفکران،احزاب،اقوام و در یک کامه«الیت»های جامعه،قانع شوند که اگر در چنین امر پیوند دهنده ای حضور فعال داشته باشند،به کژراهه ی «همه با هم»آیت اله خمینی نخواهد رفت.بلکه امر پیوند دهنده از یک محتوای روشن و مدرن برای تحقق مطالبات سیاسی-اجتماعی احزاب با گونه گونی مرام ها برخوردار باشد.
ویژگی سوم امر پیوند دهنده این است که ،می بایست از یک مقبولیت و پذیرش جهانی برخوردار باشد.حتی آیه اله خمینی برای این که دنیای آزاد را با خود همراه کند،در سخنرانی های پاریس-پیش از پیروزی و نه وقتی که خر مراد را سوار شد و همه ی وعده های خود را زیر پا گذاشت-به جهانیان اعلام کرد که ما یک جمهوری مثل سایر جمهوری های دنیا می خواهیم !؟!بنابراین،حتی مذهبی ترین انقلابی در پایان قرن بیستم،درمی یابد که باید پیامی به جهان بدهد که برای آنان قابل فهم و پذیرش باشد.
من بر این باورم که امر پیوند دهنده برای یافتن«درد مشترک»به منظور ارایه ی یک پیام معطوف به اتحاد نیروها که سه ویژگی بالا را نیز در بر داشته باشد،می بایست مضمون خود را اعلامیه ی جهانی حقوق بشر قرار بدهد.اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،اگرچه در کشور ما ناقص فهمیده شده اما به اندازه ی کافی محتوای اقنایی برای یک راه حل مشترک را در بردارد.برخی بر این گمان هستند که «حقوق بشر»یک امر لوکس برای طبقه ی «الیت »یا حداکثر،طبقه ی مرفه جامعه است.به همین دلیل اگر از لایه های گوناگون جامعه درباره ی نهادها و کوشندگان حقوق بشر پرسش شود،فورا به یاد اعدام،سنگسار،زندانی سیاسی و حقوق بهائیان می افتند.برای این که ،کوشندگان حقوق بشری در تعریف و رویکرد اجتماعی خود،چنین ذهنیت ناقصی را در بین توده ها به وجود آورده اند.
اصول اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بر حقوق مسلم شهروندان در همه ی حوزه ها تاکید می گذارد.برای مثال از اصل 18 تا اصل26 بر حق آزادی،انتخاب،دموکراسی و نیز بر حق کار،حق زندگی شرافتمندانه و حق رفاه امضا می گذارد.برای نمونه اصل 25 را می آورم تا به
خواننده ی گرامی یاد آوری کنم:«هرکس حق دارد که سطح زندگی او،سلامتی و رفاه خود و خانواده اش را از حیث خوراک و مسکن و مراقبت های طبی و خدمات لازم اجتماعی تامین کند و همچنین حق دارد که در مواقع بیکاری،بیماری،نقص اعضا،بیوگی،پیری یا در تمام موارد دیگری که به علل خارج از اراده ی انسان،وسایل امرار معاش او از بین رفته باشد از شرایط آبرومندانه ی زندگی برخوردار باشد...»
جالب است بدانید که این حقوق بر گردن کسی است.یعنی این حقوق به شکل کلی و مطلق نیامده است.بلکه«حق بر»است.حق بر کی است؟حق بر گردن دولت و اجتماع است.این حقی است که هرکس به صفت انسان بودن و شهروند بودن و عضو جامعه بودن دارد و مسلم است که دولت به عنوان نماینده ی شهروندان و متصدی امور اجتماع،باید این حقوق را تامین و تضمین کند.به ویژه در کشوری مثل ایران که در آمد های ملی ، منابع ملی،سرمایه های کلان،معادن،شرکت های بزرگ،درآمد های مالیاتی و خلاصه همه چیز در اختیار و انحصار دولت است،بر آوردن این حقوق به صورت مضاعف خواهد بود.
اگر دولت به خود حق می دهد که در همه ی امور شهروندان دخالت کند و خود را قیم و سرپرست ملت به حساب بیاورد و در همه ی حوزه ها حتی حوزه ی اخلاق و دین و مذهب،برای جامعه ارزش سازی کرده و تصمیم بگیرد و چیزهای زیادی را به جامعه تحمیل کند،می بایست شهروند نیز بداند که دولت به حقوق او تجاوز کرده یا حقوق او را زیر پا گذاشته و به مسئولیت خود عمل نکرده است.
اگر قرار باشد در ذیل اصول گوناگون اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،قلم فرسایی شود،مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.و اگرچه نیاز است تا با این روشنگری ها،شهروندان را به حقوق انسانی خود آگاه کرد،ولی بحث من اینک این نیست.من می خواهم تاکید کنم که اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،حق کار،حق رفاه،حق انتخاب و سایر حقوق را به صورت یک چندضلعی منتظم و همراه با هم برای شهروند ضروری فرض کرده است.با استناد به این متن می توان به امر پیوند دهنده و پیام روشن رسید.پرسش از این که«چگونه باید مردم را با یکدیگر متحد»کرد؟چگونه باید از این وضعیت نجات یافت؟
مضمون اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،دعوت آحاد جامعه به ویژه کشاورزان،کارگران،فرهنگیان،کارمندان،دانشجویان،صنعت گران،روشنفکران،اقوام،زنان و سایر لایه ها و گروه های اجتماعی برای بازخواهی از دولت در جهت رسیدن به حق کار،حق مسکن،حق بهداشت،حق آموزش،حق آزادی،حق دموکراسی و حق هر نوع انتخاب ازاد است.این همان اعلامیه ای است که هر نوع شکنجه،تفتیش عقیده و تبعیض را قویا نفی کرده است.و این همان اعلامیه ای است که حق داشتن وکیل،حق داشتن هر نوع دین و عقیده و حق تغییر دین و عقیده را به رسمیت شناخته است:نکته ی مهم این است که اصول این اعلامیه،برای عموم مردم پرورده شود.حق کار/حق رفاه/حق انتخاب،حقوق اولیه و مسلمی است که اصول 18 تا 26 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،پشتوانه ی آن است.
برای پیوند دهی بین توده ها و نخبگان از یک سو و سایر اپوزسیون ها با یکدیگر،از دیگر سو،می توان محتوای اعلامیه ی جهانی حقوق بشر رارياز پروری کرد و از آن به پیام روشن،قاطع و کوتاهی رسید.پیامی که توده ها دریابند که با تمسک به آن می توانند به کار،مسکن،بهداشت،آموزش و رفاه لازم دست یابند و نخبگان نیز اطمینان یابند که در پرتو آن،به حقوق اولیه ی خود دسترسی خواهند یافت و خود بر سرنوشت خود مسلط شده و از شر این حکومت تحمیلی نجات یابند.من به سهم خود از نویسندگان و کوشندگان سیاسی و مدنی و مبارزان راه آزادی و دموکراسی دعوت می کنم،در این زمینه روشنگری کرده و راه رسیدن به «امر پیوند دهنده»یا «درد مشترک»را هموار سازند.
بر گرفته از وبلاگ ایران برای ایرانی

Thursday, September 18, 2008

چند خبر از زندانیان سیاسی-انجمن زندانیان سیاسی



پس از تغييرات مديريتي در زندان اوين و تغيير مدير بند 350 زندان اوين که بالغ بر 40 زنداني سياسي در آنجا نگهداري ميشوند ، فردي به نام "بزرگ نيا" بعنوان مسئول جديد اين بند به روي کار آمد که با حمايت مسئولان جديد حراست اين زندان(آقاي پورگل) اقدام به اتخاذ محدوديتها و برنامه هايي براي هر چه بيشتر تحت فشار قرار دادن زندانيان سياسي اين بند نمود. وي ضمن اتخاذ قوانين توهين آميز و غيرمتعارفي همچون اجبار به پوشيدن دمپائي براي زندانيان سياسي در حاليکه ساير زندانيان از کفش هاي شخصي استفاده ميکنند ، همينطور اعلام خاموشي زودهنگام و مجبور کردن زندانيان به خواب زودهنگام ، اقدامات خود را آغاز و با برداشتن تمام پرده هاي پنجره هاي بند مذکور و اجبار به شرکت در برنامه هاي صبحگاه روند فشار بر زندانيان مذکور را تداوم بخشيد. نامبرده طي آخرين اقدام خود ، اقدام به محدود کردن زمان تماس زندانيان و کنترل تماسها همانگونه که در بندهاي امنيتي چون 209 معمول است نموده ، به طوريکه زندانياني که ديگر داراي طبقه بندي امنيتي و پرونده هاي مفتوح نيستند براي تماس با خانواده هاي خود نيز با مشکل رو به رو گرديده اند. همچنين آقاي بزرگ نيا ضمن انتخاب مسول (وکيل بند) غير سياسي براي زندانيان سياسي عملا پرونده سازي و تهديد زندانيان را با توسل به اين شيوه امکان پذير اعلام نموده است و در چندين مورد نيز تا کنون با اين شيوه براي زندانيان سياسي پرونده سازي نموده است ، تا کنون هر زنداني سياسي که به وضعيت مذکور معترض گرديده است ، تهديد يا تبعيد گرديده است . ابوالفضل جهاندار ، عبدالرضا رجبي ، حميدرضا محمدي، صالح کهندل ، حميدرضا برهاني ، هاشم شاهيني نيا ، سعيد شاه قلعه ، غلامحسين کلبي ، منصور رادپور، منصور اسانلو ، ارژنگ داودي منجمله افرادي هستند که بر اساس برخوردهاي جديد در اين بند و به دليل اعتراض به نقض حقوق انساني و قوانين لازم الاجرا ، به زندانهاي مختلف اعم از بندهاي ديگر زندان اوين ، زندان مخوف رجايي شهر ، زندانهاي بندرعباس ، برازجان و ماهشهر تبعيد گرديده اند. همچنين در طي روزهاي اخير زندانيان سياسي به نامهاي محمد حسن فلاحيه زاده ، دکتر سعيد ماسوري ، سعيد درخشندي و ميثاق يزدان نژاد که معترض به شرايط نامنساب بند مذکور بوده اند و خواسته خود را متوقف شدن روند مذکور و جاري ساختن قوانين و آئين نامه هاي سازمان زندانها بيان نموده اند مورد تهديد براي پرونده سازي و تبعيد قرار گرفته اند ، لازم به ذکر که زندانيان سياسي بند مذکور برخلاف ساير زندانيان زندان اوين از حق دسترسي به کتابخانه و امکانات حداقلي براي ورزش نيز محروم ميباشند.

گزارشی از وضعیت رضا ملک-
رضا ملک یکی از زندانیان سیاسی است که مدت 88 ماه است که در زندان به سر می برد. از این مدت،77 ماه را در بند 209 زیر شکنجه بوده است و10 ماه است که به زندان قزل حصار منتقل شده است. او به 12 سال حبس محکوم گردیده و شیرین عبادی وکالتش را بر عهده دارد. اقای ملک پیش از این معاون سعید امامی در وزارت اطلاعات بوده و اگر چه در شکنجه و اعدام های دهه ی 60 نقش فعالی داشته است اما خود در این 8 سال اخیر قربانی رژیم گردیده است. او با نوشتن نامه ی معروف به 88 صفحه به افشای برخی جنایات وزارت اطلاعات مبادرت کرد.در این مدت ،خانواده ی این مقام ارشد اطلاعاتی از هم پاشید و چند ماه پیش نیز پدرش را از دست داد ولی زندانبانان حاضر نشدن به این همکار پیشین خود مرخصی بدهند. شایان ذکر است در این مدت 8 سال ،رضا ملک به مرض های جسمی فراوان مبتلا شده است که نتیجه ی شکنجه ها بوده است. در عین حال او به شدت مقاوم است و حتا در پاسخ به خواسته ی ه است اخیر شیرین عبادی مبنی بر درخواست ازادی مشروط مقاومت کرد.
وضعیت نا بسامان زندانی هاشم شاهین نیا-
هاشم شاهین نیا به دلیل شرکت در تحصن مقابل زندان اوین در سال 83 به 6 سال حبس محکوم گردیده است. او اینک نزدیک به 4 سال از حبس خود را گذرانده و نه تنها از حق وکیل و حق مرخصی برخوردار نیست ،بلکه در زندان برازجان و در بین قاتلین و افراد شرور زندگی می کند. در زندان برازجان فقط دو تن از زندانیان سیاسی یعنی هاشم و سعید شاقلعه نگهداری می شوند. سعید شاقلعه نیز در حبس ابد به سر می برد که به دلیل این که یک زندانی به نام اردشیر رازقی که سابقه ی عضویت در سپاه را داشته ولی بعدا برای اسراییل جاسوسی می کند علیه او گزارش رد کرد ،شاقلعه نیز به زندان برازجان انتقال یافت. به راستس که این رژیم تابع هیچ مقرراتی نیست.حتا به مقرراتی که خود وضع می کند پایبندی ندارد.
چرا حمید رضا محمدی ممنوع الملا قات شد؟
حمید رضا محمدی از جمله ی زندانیان سیاسی است که به 11 سال زندان محکوم شده است ولی از داشتن وکیل محروم بوده و تا کنون که بیش از 3.5سال از حبس خود را گذرانده هنوز به مرخصی نیامده است.6 سال از محکومیت اقای محمدی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و 5 سال ان به دلیل توهین به مقدسات اعلام شده است.محمدی که در بند 7 اوین زندانی است و در مورد او نیز تفکیک جرایم رعایت نمی شود فقط به این دلیل که نخواسته است در ورزش اجباری شرکت کند از ملاقات با خانواده نیز محروم شده است. یکی از اعتراضات اقای محمدی نیز این است که چرا باید او و سایر زندانیان سیاسی را مددجو ختاب کنند.
گزارشی از وضعیت امیر ساران
امیر حشمت ساران یکی از زندانیان سیاسی نسبتا قدیمی است که از سوی رژیم اسلامی به 8 سال حبس محکوم شده است. یکی از اتهامات امیر ساران تشکیل جبهه ی اتحاد ملی و اتهام دیگر تبلیغ علیه نظام و شرکت در میتینگ های غیر قانونی است. اقای ساران دارای 3 فرزند است که 2 تای انها در دانشگاه ازاد درس می خوانند و هزینه ی تحصیلی انها سنگین است. این زندانی سیاسی همواره در زندان های امنیتی و یا در زندان مخوف رجایی شهر نگهداری شده است. از کمترین حقوق خود از جمله حق مرخصی استفاده نکرده و مافیای حقوق بشر -به تعبیر سعید درخشندی-که رهبران ان را شیرین عبادی و لاهیجی و افراد دیگر تشکیل می دهند تا کنون از ساران حرفی نزده و دیده بان حقوق بشر و عفو بین المملل که از این مافیا فرمان می گیرند نیز در باره ی ساران سکوت کرده اند.ساران در زندان به انواع بیماری ها مبتلا شده و برای مداوا باید به بیرون از زندان منتقل شود.
گزارشی از وضعیت احمد دانش پذیر
احمد دانش پذیر از جمله ی زندانیان سیاسی است که ماه هاست بلا تکلیف در زندان به سر می برد. این وبلا گ نویس و تحلیل گر سیاسی در سن 63 سالگی از درد شدید کمر و پا رنج می برد و نیاز مند است که در بیرون از زندان مداوا شود. احمد دانش پذیر در حالی از سوی دستگاه امنیتی به وابستگی به سازمان مجاهدین متهم شد که به لحاظ فکری طرفدار پادشاهی پارلمانی است و به لحاظ تشکیلات سیاسی با اعضای جبهه ی دموکراتیک ایران همکاری غیر تشکیلاتی داشت. جالب این است که عفو بین المل که در ایران با مافیای حقوق بشر هماهنگ است در حالی تا کنون در باره ی این زندانی مظلوم سکوت کرده است که اخیرا اعلا میه ی سراسر کذبی در مورد اقای بروجردی صادر کرده است. اقای بروجردی اگر چه یک زندانی عقیدتی است که باید ازاد شود ولی مطالبی که در باره ی او منتشر شده مایه ی خنده ی سایر زندانیان شده است. این اخبار کذب موجب می شود اطلاع رسانی در مورد سایر زندانیان سیاسی بی اعتبار شود. خوشبختانه حال بروجردی خوب است و حد اقل این است که امکانات زندان ویژه ی روحانیت از شرایط دانش پذیر و کبودوند که در بند 8 نگهداری می شوند بسیار بهتر است. انجمن زندانیان سیاسی افتخار دارد ضمن دفاع واقعی از زندانیان سیاسی دروغ های عفو بین الملل و مافیای حقوق بشر را نیز بر ملا سازد.

زندانیان اعتصابی کرد
چند روز پیش از فعالان سیاسی و مدنی کرد دعوت کردیم تا از زندانیان سیاسی که دست به اعتصاب غذا زده اند بخواهند تا دست از اعتصاب غذا بردارند. این مهم را به دلیل مسائل انسانی درخواست نمودیم.با گذشت بیش از دو هفته هنوز تشکل هایی که در باره ی این زندانیان گزارش می دادند مشخص نکرده اند شرایط اعتصابیون چگونه است. ما البته در تماس هایی که با برخی شخصیت های کرد داشته ایم مطلع گردیدیم که برخی هنوز در اعتصاب غذا هستند.ضمن حمایت از خواسته های قانونی این زندانیان ، بار دیگر خواهان این هستیم که این زندانیان سیاسی دست از اعتصاب بردارند و خواسته های خود را ار طرق دیگر پیگیری نمایند.

Wednesday, September 17, 2008

پرويز سفري عضو شوراي مركزي جبهه دمكراتيك ايران: درتصميم گيري هاي سياسي اجتماعي نگاه امنيتي حاكم است

خبرگزاري جبهه متحد دانشجويي – پرويز سفري كارشناس علوم اجتماعي وعضو شوراي مركزي جبهه دمكراتيك ايران درگفتگوي شبكه تلويزيوني صداي آمريكا پيرامون معضلات سهميه بندي كنكور دانشگاه ها وشرط بومي گزيني دانشجو چنين گفت :هم اكنون درتصميم سازي ها نه فقط درمسايل سياسي بلكه حتي درمسايل اجتماعي نيزبا ديدگاه امنيتي نگاه مي‌شود. ازيك نگاه اين تصميمي كه درشوراي انقلاب فرهنگي گرفته شده ودولت مجري آن است بحث برسراين است اينكه دولت با شتاب اين كاررا كرده آيا اين برمي گردد به سياست هاي بازدارنده تمامت خواهان دردانشگاه ها يا اين شكل كار دولت برمي گردد به آن بي برنامه گي ها و ضعف هاي مديريتي كه چه درعرصه برنامه ريزي و چه درعرصه اجرا دراين سه سال بسيارنمونه هايش را ديده ايم.من بعنوان كارشناس معتقدم درحل معضلات اجتماعي مي بايست با توجه به امكانات آن جامعه برنامه ريزي بشود به نظرم مساله بومي گزيني با توجه به مشكلات جامعه في نفسه خوب است نبايد بگوييم چون درجمهوري اسلامي اجرا مي شود بد است خير. الان درنظر بگيريم دانش آموزي كه درتهران تحصيل مي كند حتي دريك مدرسه متوسط با بهترين مدارس درشهرستان قابل مقايسه نيست. درتهران امكانات فراواني دراختيارهست.بنابراين ميدان رقابت دركنكورعادلانه نيست.بحث اصلي دراين موضوع نگاه امنيت محوري است. متاسفانه درطرح ها وقوانين بجاي آنكه با ديد فرامنطقه اي و ملي به مسايل نگاه شود. آنها محاسبه مي كنند مثلاً با اين طرح دانشجو درشهرستان خودش مي ماند پس كنترل كردن فعاليتهايش چه ازطريق اعمال فشاربه خانواده واينكه درمحيط شهرستان محدود وشناخته شده است ،ساده ترخواهد بود تا اينكه دانشجوي شهرستاني به تهران بيايد.درآن صورت فرصت بيشتري دراختيار دارد تا فعاليت سياسي كند. فعاليت صنفي كند گرچه آن هم جنبه سياسي دارد.اكنون مشكل جامعه يكي تب مدرك گرايي است زماني تصوربراين بود پس ازانقلاب اين تب فروكش كند اما برعكس شدتا جاييكه الان بحث مدرك تقلبي مسوولين مطرح هست. درواقع ازنگاه اجتماعي بحث كنكور، بحث مدرك گرايي وامثالهم امروزازمشكلات جامعه هست واصلاً بحث اينكه انسان خوب چگونه باشد به فراموشي سپرده شد.

Tuesday, September 16, 2008

اخبار زندانيان سياسي

انجمن زندانیان سیاسی

http://www.zendanisiasi.blogspot.com/



وعده کردیم بیشتر از زندانیان سیاسی مظلومی بگوییم که مافیای حقوق بشر از انها حرفی نمی زند. همگان می دانند که رژیم جمهوری اسلامی به هیچ قاعده و قانونی پایبندی ندارد. در واقع انجا که پای حفظ قدرت در میان باشد حتا قانون قران را نیز زیر پا می گذارد چه رسد به اعلامیه ی حقوق بشر یا ایین دادرسی و امثال قوانین عرفی و بشری. البته خود انها نیز همواره این موضوع را بیان کرده اند. کما این که ایه اله خمینی به صراحت گفت:حفظ نظام از اوجب واجبات است. یعنی برای حفظ نظام می شود قانون حج و نماز را نیز تعطیل کرد. قانون حقوق بشر که جای خود دارد!منطق جمهوری اسلامی در برخورد با حقوق انسان ها همین است که بیان شد،حال اگر کسانی انتظار دیگری دارند،باید اگاه باشند که سخت در اشتباه هستند. بر پایه ی این منطق ،زندانی سیاسی از دیدگاه رژیم یک اسیر مجرم است که از هیچ حقوقی برخوردار نیست ،حال اگر این اسیر مجرم از اعضای گروه هایی باشد که مصلحانه با این رژیم می جنگیده که حساب او با کرام الکاتبین است!سعید ماسوری،غلام کلبی و سعید شاقلعه 3 تن از این اسیران هستند که حتا مافیای حقوق بشر نیز از انها حرف نمی زند. این 3 زندانی در سال 1380 به دلیل یک عملیات مصلحانه ی نا موفق علیه رژیم دستگیر شدند. پس از مدت ها که زیر شکنجه بودند ،هر سه به اعدام محکوم شدند. چند سالی زیر حکم بودند تا بالاخره حکم انها به حبس ابد تبدیل گردید. اینک این 3 زندانی بدون مرخصی و مدتها است که در زندانهای مختلف تحمل حبس می کنند. سعید شاقلعه را به زندان برازجان تبعید کردند. غلام کلبی در زندان اهواز است و سعید ماسوری که در ضمن فردی فرهیخته ای است در بند 350 زندانی است.


گزارشی از شرایط وحشتناک زندانیان سیاسی از زمان دستگیری تا محکومیت آنها


گویا باور ندارند روز داوری/ کین همه غلب وغل در کار داور می کنند
در تاریخ 16 مرداد 1387 روزنامه ها و رسانه های جمعی کشور مبادرت به انتشار قسمتهایی از مصاحبۀ هفتگی سخنگوی قوۀ قضائیه با رسانه ها نمودند که صراحتا تاکید بر رعایت حقوق بشری در مراجع و محاکم قضائی و زندانهای ایران کرده و از سازمانهای حقوق بشری دعوت نموده است تا از زندانهای ایران بازدید بعمل آورده و از نزدیک شاهد باشند که چگونه زندانیان در وضعیتی مطلوب و انسانی بسر می برند ؟؟!!
وی خطاب به خبرنگاران بیان داشته:" .... ایران تنها برای جرائم سازمان یافته ،محاربه و اعمال تروریستی اعدام پیش بینی کرده و اقدامات ایران هیچ تضادی با رعایت حقوق بشر ندارد و اعدام یعقوب مهرنهاد جوان روزنامه نگاری که بدلیل فعالیتهای روزنامه نگاری و ارتباط با نهادهای مردمی اعدام شده است را به اتهام محاربه و فساد فی الرض دانست؟؟!!
باید به استحضار همگان برسانم اینجانبان سید مصطفی علوی جدایی نوسینده و پژوهشگر زندانی و آقای ارژنک داودی که ماههای متمادی و طولانی که در سخت ترین و بدترین شرایط در سلولهای بندهای امنیتی مختلف همچون 209، 2 الف ،240 و ... نگهداری و اکنون نیز حدود 9 ماه است که بر خلاف تمام موازین انسانی و حقوق بشری و قوانین بین المللی و حتی قوانین داخلی ایران و بدون داشتن کمترین امکانات رفاهی ،بهداشتی و حتی تامین جانی به زندان مخوف فوق امنیتی رجائی شهر که مسئولانش آن را عجاب شهر ؟؟!! نام نهاده اند تبعید و در حال حاضر سلول 9،سالن 18 ، بند 6 (به عبارتی بهتر دخمۀ 9 ،نقد 18 ،سیاه چال 6) این زندان که گویا نمونۀ بارز از زندانهای قرون وسطائی بوده و در قرن حاضر مصداق بارز از گوانتانامو است و شاید نام برازنده تر از این ایران تانامو را برای آن نباشد،در میان کثیری از زندانیان شرور و خطرناک (قاتل،سارق مسلح،آدام ربا،متجاوز و ...)نگهداری و بسر می بریم و حتی از حقوق اولیه که یک بیمار برخوردار است محروم و کتبا و رسما طبق دستور معاونین دادستان تهران ( حسن زارع دهنوی معروف به قاضی حداد و محمود سالارکیا) اعلام می دارند و تنها در حالت مرک به مراکز درمانی خارج از زندان اعزام گردم، از اینکه سخنگوی بیشرم قوۀ قضائیه بدین صراحت واقعیات تلخ جاری و روزمرۀ زندانهای ایران را کتمان و به غلب حقایق نیز می پردازد، به حال وی و دیگر متولایان امور و متصدیان امر که هنوز نمی دانند :« الملک و یبقی معی الکفر و لایبغی معی ظلم»
آیا سخنگوی قوۀ قضائیه شکایات بیشماری را که مرتبا از عملکرد دستگاهای مرتبط با آن قوه و به ویژه از آن دادسراها و بی دادگاهها و بطور اخص از زندانها به مراجع مربوطه ارسال می گردد را به بوتۀ فراموشی سپرده اند است و نمی داند که چه سمتهای بر زندانیان بی پناه و خانواده ها درمانده و بی پناه بر آنان روا می گردد؟؟
اینک پس از سالها جلوگیری و ممانعت از بازدید سازمانها ی حقوق بشری از زندانهای ایران قوۀ قضائیه از این ارکانها دعوت به بازدید از زندانها و محاکمه نموده است ، ما نیز به نوبۀ خود نه تنها از این بازدید استقبال که شدیدا خواستار آن بوده و از این سازمانها می خواهیم که بطور ویژه از بندهای امنیتی و زندان رجائی شهر و نیز بند محل نگهداری اینجانب و آقای ارژنک داودی بازدید و از وضعیت ما مطلع و فریاد دادخواهی مان را به گوش جهانیان برسانند، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.ما نه تنها خواستار این بازدید که خواهان شرکت نمایندگان سازمان های فوق در جلسات تحقیق و بازجوئی بندهای امنیتی و نحوۀ عمل کرد دادسراها و دادگاهها ی، به ویژه در شعب ویژه امنیتی ، دادسرا و بی دادگاههای انقلاب هستیم، هر چند از پیش میدانیم چنین امکانی هیچگاه فراهم نخواهد شد و دادگاههای فرمایشی احکام از پیش صادر شده توسط مراجع امنیتی کما کان صادر و رو به رشد خاهند بود.
قطعا نمایندگان سازمانهای حقوق بشری آشکار در می یابند نقض فجیع بدیهی ترین حقوق شهروندان ایران زمین را که یادآور دستگاههای امنیتی و قضائیه بریا و استالین است در ادامه گوشهایی اندک از رنج بیشمار زندانیان سیاسی (موسوم به امنیتی)که هر یک مستند و با نام و مشخصات کامل آنان قابل ارائه و طبعا امکان تعیین صحت وصغم آن را نیز به آسانی ممکن است را جهت ثبت به عنوان سندی رسمی دال بر نقص مسلم حقوق انسانها و نادیده انگاشتن حقوق بشر در محاکم قضائی و زندانهای ایران می باشد را جهت امعان نظر و جلب توجه بشر دوستان اعلام می دارد،هر چند شرحی از هزاران است که اندر عبارت آمده است.
1. اما در خصوص مجازات اعدام و روند رو به افزایش آن بویژه در سالهای 86 و 87 سخنگوی قوۀ قضائیه آنرا بسیار محدود جلوه داده و در واقع تجاهل عرف نموده و خود را به نادانی می زند و جهت اطلاع همگان باید گفت که در قانون مجازات اسلامی و قوانین متعدد دیگر موارد زیادی از مجازات اعدام در نظر گرفته شده که تقریبا به 70 مورد بالغ و در قانون پیشنهادی جدید نیز بیش از 50 مورد مجازات اعدام پیش بینی کرده است.
مواد ،تبصره و بندهای فراوانی از جمله: بندهای الف ،ب،ج و د مادۀ 82 بندهای الف،و ب مادۀ83 مواد 90،110،122،131،179 ، 183 ،185 ، 186 ، 187 ، 188 ،190 ، 196 ،201 ، 207 ، 504 ، 509 ، 513 ، 515 ، 617 ،653 ، 654 بندهای 1،2،3،4،5 و 6 قانون مجازات نظام اقتصادی کشور ، بند 4 ماده 2 ،بند 4 ماده 4 تبصره ماده 4 بندهای 4،5،6 ماده 5،ماده 6 بند 6 ماده 8 ، مواد 9، 11 ، 12 قانون اصلاح مبارزه با ...، مواد 13،10 ، 20 و بندهای الف، ب ، و ج ماده 21 ،مواد 22 ، 23 و بندهای الف ،ب،ج،ماده 24 ماده 29،31،32،33،34،35،36 ، بندهای الف،ب،ج ماده 37 و مواد 43،44 قانون نیروهای مسلح ،اخیرا نیز طرح بسیار عجیب و سئوال بر انگیز سخیف امنیت اخلاقی که راه را برای افزایش اعدام ها هموار و حتی نویسنگان وبلاک را نیز کاندید خشونت آمیزترین و شدیدترین مجازات یعنی اعدام در کنار موارد متعدد پیش گفته چه مجازاتهای (اعدام،سنگسارو قطع عضو تجویز نموده است.
2 . بر خلاف منشور حقوق بشر و دیگر کنوانسیونهای معتبر جهانی و علیرغم نص صریح اصل 35 قانون اساسی جمهوری اسلامی و مواد 128، 185 قانون آیین دادرسی کیفری و بند 3 قانون احترام به آزادیهای مشروع و حقوق شهروندی مبنی بر داشتن حق وکیل و با وجود شعارها و تبلیغات فراوان در مورد آن،نه فقط از حضور وکیل جلوگیری و از انتخاب وکیل ممانعت و جلوگیری می نمایند.
3. عدم ابلاغ و ارائه قضائی به نحوی که حتی وقت رسیدگی دادگاه نیز به متهم اعلام نمی گردد در حالی که زندانی از کیفر خواست و محتوای پرونده نیز بی اطلاع است و حق انتخاب وکیل نیز از وی سلب گردیده ،بدون هرگونه ابلاغ و اعلام قبلی و در حالی که با زشت ترین و با (دست بند،پا بند و بعضا با چشم بند) به دادگاه اعزام و حتی در محل دادگاه نیز قیود فوق ذکر از دست و پایش برداشته نمی شود و اصلا هیچگاه اجازه دفاع از خود نمی يابد

Sunday, September 14, 2008

دیدار مهندس طبرزدی با دکتر باوند

مهندس حشمت اله طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران،به دنبال آزادی از زندان و در سلسله ی دید و بازدیدها با دکتر هرمیداس باوند عضو شورای رهبری جبهه ی ملی ایران و استاد دانشگاه دیدار کرد.

در این دیدار که علاوه بر آقای عیسی خانم حاتمی از اعضای شورای مرکزی جبهه ی ملی ایران،خانم گیتی پور فاضل وکیل برجسته ی دادگستری و چند تن از اعضای شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران نیز حضور داشتند،درباره ی مسایل روز نیز بحث و تبادل نظر صورت گرفت.

دکتر جواد امامی از اعضای شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران واز اساتید دانشگاه علم و صنعت ایران،با اشاره به نامه ی اخیر آقای مهندس امیر انتظام،ضمن تجلیل از شخصیت مهندس امیر انتظام،پیشنهاد داد با توجه به انتساب ایشان به جبهه ی ملی ایران،خوب است پیش از انتشار نامه هایی با این اهمیت ،یک کار دقیق سیاسی و کلاس بندی موضوعی درباره ی آن صورت بگیرد تا بتوان از آن به نفع جنبش دموکراسی خواهی بهره برداری بهتری کرد.

پرویز سفری عضو دیگر شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران نیز ضمن اشاره به این موضوع،بیان داشت که ظرفیت سیاسی و مبارزاتی اپوزسیون ایران بیش از وضعیت موجود است،به همین دلیل می توان با پذیرش مساله ی گفتگو و تعامل همه جانبه،این ظرفیت را به روز کرد.سفری بزتقش شخصیت ها در رهبری توده ها تاکید گذاشت و خواستار این شد که در بین الیت جامعه،این موضوع مورد توجه ی بیشتری قرار بگیرد

عیسی خانم حاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ی ملی ایران،به پیروزی نیروهای مذهبی و ملی-مذهبی در 30سال پیش اشاره کرد و ابراز داشت،بستر های اجتماعی در 30سال پیش ، زمینه ی پیروزی مذهبیون را آماده کرده بود ولی اینک،جامعه ی ما از این مرحله گذر کرده و به شدت طرفدار نیروهای آزادیخواه،سکولار و ملی است.عیسی خانم حاتمی به اختلافات موجود در بین جناح های گوناگون حاکمیت اشاره کرد و ابراز داشت،همان گونه که خود آن ها نیزگفته اند،کار از دست حکومت رها شده است.آقای حاتمی،شرایط موجود را برای یک جنبش عام سیاسی از سوی طبقات گوناگون اجتماعی به لحاظ گرانی،فقر و تورم آماده تلقی کرد.ایشان سپس در باره ی جایگاه جبهه ی ملی برای اتحاد بین نیرو های ملی و دموکراسی خواه تاکید کزد.

در ادامه ی این دیدار،خانم گیتی پورفاضل بر نقش نیروهای سکولار تاکید گذاشت و ابراز داشت،از جبهه ی ملی ایران انتظار می رود بیش از پیش خودش را برای اتحاد بین نیروهای دموکراسی خواه آماده کند.ایشان همچنین براهمیت رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی از سوی نیروهای سیاسی تاکید کرد.وکیل مدافع آقای کبودوند،همچنین خواستار توجه ی بیشتر به وضعیت خانواده های زندانیان سیاسی شد و در این رابطه تصمیماتی نیز اتخاذ گردید.ایشان همچنین به پیروزی اخیر جنبش زنان اشاره کرد.خانم پورفاضل تاکید کرد نیرو های سکولار می بایست برای اینده برنامه داشته باشند تا تاریخ تکرار نشود. در پاسخ به این خواسته ی خانم پورفاضل اقای عیسی خان حاتمی به وجود نیرو های متخصص در زمینه های گوناگون و در جبهه ی ملی ایران تاکید کرد.

اسماعیل مفتی زاده از هموطنان کرد و از اعضای شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران،بار دیگر بر ائتلاف همه ی احزابی که بر تمامیت ارضی ایران تاکید دارند و از مشی مبارزه ی مسالمت آمیز حمایت می کنند شد.ایشان در همین زمینه به حزب دموکرات کردستان ایران اشاره کرد و اعلام داشت،در بین نیروهای سیاسی کردستان،اتحاد خوبی برقرار است و مردم به ویژه بازاریان و کسبه،از آن ها به ویژه زندانیان سیاسی حمایت می کنند.آقای مفتی زده خواهان موضع گیری احزاب،برای بر حذر داشتن دولت جمهوری اسلامی از همکاری با ترکیه علیه اکراد به ویژه درباره ی خانقین شد،که از سوی حاضرین مورد تایید قرار گرفت.

دکتر بهیه ی جیلانی،یکی دیگر از حاضرین در جلسه،خواهان این شد که احزاب ساسی به ویژه جبهه ی ملی ایران،پلاتفرم خود برای آینده را آماده کنند.دکتر بهیه ی جیلانی که از قربانیان جنبش دانشجویی 18 تیر ماه 1378 است،اشکال اساسی احزاب در بدو پیروزی انقلاب بهمن 1357 را نداشتن برنامه ی سیاسی دانست،او بر اتحادنیروهای سکولار و دموکراسی خواه تاکید گذاشت.همچنین تاکید کرد که جبهه ی دموکراتیک ایران به پیشنهاد اقای مفتی زاده پاسخ مثبت بدهد.

در ادامه ی این دیدار مهندسطبرزدی ضمن تاکید بر اتحاد و ائتلاف همه ی احزاب و مبارزان دموکراسی خواه و سکولار،نقش جبهه ی ملی در این زمینه را مهم دانست.

مهندس طبرزدی هچنین به اهمیت جایگاه شخصیت مبارزاتی و علمی دکتر هرمیداس باوند اشاره کرد و اعلام داشت،جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران،از دانش و تجربه ی چنین شخصیت هایی بهره می گیرد.

مهندس طبرزدی سپس به تحلیل وضعیت کنونی جنبش دموکراسی خواهی پرداخت و ضمن تاکید بر همبستگی بیش از پیش نیروهای سکولار،اعلام داشت در شرایط کنونی جنبش مدنی از جنبش سیاسی قوی تر عمل می کند.زیرا از یک سو برای فعالیت های مدنی،حاشیه ی امن بیشتری وجو دارد و از دیگر سو،بستر های اجتماعی موجود امکان همکاری نیروهای اجنماعی و فعالان مدنی صرف نظر از گرایش های آن ها را مهیا می سازد.مهندس طبرزدی با طرح پیشنهادهایی خواستار تقویت همکاری عملی نیروهای سیاسی با هدف تقویت جامعه ی سیاسی شد.

دکتر هرمیداس باوند ضمن سپاسگزاری از حاضرین،دیدگاه های سیاسی خود و برخی مواضع جبهه ی ملی ایران را بیان داشت.دکتر باوند ابراز داشت،دیدگاه روشن جبهه ی ملی ایران این است که به صورت تاکتیکی با همه ی نیروهای دموکراسی خواه همکاری کند.ایشان ایراز داشت،برای مثال یک اراده ی ملی مبنی بر مخالفت با جنگ وجو دارد.حتی نیروهای اصلاح طلب یا ملی-مذهبی در این موضوع خاص می توانند از همکاری جبهه ی ملی برخوردار باشند.برای این که ملت ایران،با هر کس بخواهد شرایط جنگی را بر ایران تحمیل کند مخالف است.حتی در مساله ی مربوط به نام خلیج فارس،حکومتی ها نیز با اپوزسیون در یک مساله مشترک همکاری کردند.بنابراین موضع جبهه ی ملی ایران بر همکاری و اتحاد تاکتیکی با تمامی آزادیخواهان است.

دکتر باوند،ضمن دفاع از مواضع و جایگاه جبهه ی ملی ایران،آمادگی این جبهه برای ایفای نقش موثر تر در مبارزات اخیر را اعلام داشته و ابراز داشت،این جبهه از حضور نیروی جوان در آن و همکاری بیشتر با جوانان استقبال می کند.دکتر باوند با اشاره به نامه ی اخیر آقای مهندس امیر انتظام به دبیر کل سازمان ملل به ظرافت برخورد با اینگونه مجامع بین المللی و طبقه بندی خواسته ها،عطف به فعال کردن نیروهای اجتماعی اشاره کرد و ابراز داشت،امیدوار است با نشستی که برخی نیروهای سیاسی با آقای مهندس انتظام خواهند داشت،راهکاری به دست بیاید که از این گونه اقدامات،بهره برداری بهتری بشود که رضایت نخبگان و کوشندگان سیاسی نیز جلب شود.

شایان ذکر است در این دیدار آقایان محمد مسعود سلامتی و امین کرد،دو تن دیگر از اعضای شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران نیز حضور داشتند.

روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران/ شهریور ماه/1387

Friday, September 12, 2008

اعلام نظر وتحلیل مهندس طبرزدی پیرامون نامه اخیر مهندس امیر انتظام به دبیرکل سازمان ملل

.اقدام امیر انتظام را مثبت می دانم
من ایراد های دوستانی چون دکتر پروین و ویکتوریا آزاد در مورد نامه ی آقای مهندس امیر انتظام را منطقی می دانسته وعلاوه بر آن،اشکالاتی به شرح زیر را به آن وارد می دانم:
1-به نظر من اگر ایشان انتظار داشت با ارسال این نامه،دیگران نیز حمایت کنند و از این طریق یک جنبش قدرتمند راه بیفتد،حتما می بایست پیش از انتشار مشورت می کرد.نه این که پس از انتشار دعوت کنند تا ضمن گوشزد کردن ایرادها،آن را امضا نمایند.
2-باید پذیرفت که دوران اراده گرایی به سر آمده است.تصمیمات مهم باید در یک ساز و کار تشکیلاتی و همگانی قرار بگیرد تا باز خورد آن تشریک مساعی به هدف رسیدن به اهداف و منافع مشترک باشد.فرد هر اندازه مقبول،قدرتمند و خیر خواه،به تنهایی نمی تواند موجد یک جنبش عام اجتماعی باشد.جنبش ها زمانی زایش می یابند که در یک بستر اجتماعی معین قرار بگیرند و توان بسیج نیروهای اجتماعی را طی پروسه ای علمی و عینی به دست بیاورند.
3-افزون بر دو اشکال اساسی بالا،من نیز معتقد هستم،مشکل مردم ایران با رژیم،یک امر داخلی و ملی است و ما خود می بایست ساز و کار درستی برای آن بیابیم و سپس از دیگران انتظار حمایت داشته باشیم.یعنی ابتدا باید تشکیلات رهبری جنبش دموکراسی خواهی را سامان بدهیم و استراتژی مبارزاتی را ارایه دهیم و پس از آن از سازمان ملل بخواهیم تا این جنبش نهادینه شده را به عنوان یک امر واقعا موجود به رسمیت شناخته و از آن حمایت کند.هرگاه چنین امر عینی و ملموسی وجود نداشته باشد و هرکس راه خود را برود،از سازمان ملل چه کاری ساخته است؟در واقع نمی بایست توپ را در میدان دیگران انداخت یا کار وانهاده ای خود ر ا از دبیر کل سازمان ملل طلب کرد.ای کاش به جای استمداد از دبیر کل سازمان ملل از مردم ایران به ویژه مبارزان و آزادیخواهان کمک بخواهیم.
4-اتتظار از شورای امنیت که امنیت جهانی را فدایی یک امر نا معلوم کند،کمی ساده انگاری است.مساله ی دنیا و به ویژه غرب با جمهوری اسلامی،یک امر فراملی است که به امنیت دنیا گره خورده است،حداکثر می توان انتظار داشت تا آن ها علاوه بر تهدید هسته ای،پرونده ی نقض سیتماتیک حقوق بشر توسط رژیم جمهوری اسلامی را نیز به پرونده ی هسته ای سنجاق کنند و شرط همکاری با این رژیم را رعایت اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های مربوط یدانند.شورای امنیت و سازمان ملل متحد چگونه می تواند امنیت جهانی را رها کند و در عوض به وعده های این رژیم درباره ی رعایت حقوق بشر اعتماد نماید تا بلکه از این طریق امنیت جهانی را نیز تضمین کند.واقعا چه تضمینی وجود دارد؟
5-من از تحریم های هوشمند که مستقیما منافع حکومت را نشانه می رود به شدت دفاع می کنم.دوست عزیزمان مهندس امیر انتظام از سازمان ملل انتظار دارند که رژیم جمهوری اسلامی را وادار کنند تا به حقوق بشر تن بدهد؛نکته همین جاست.حتی اگر سازمان ملل صورت مساله را تغییر دهد ،یعنی به جای این که پرونده ی هسته ای را از دستور خارج کند و حقوق بشر را در دستور کار قرار بدهد،راه حل همان است که اینک در مورد پرونده ی اتمی اعمال می کند.یعنی باز هم می بایست از راه تحریم،حقوق بشر را به رژیم تحمیل کند.مثل برخوردی که با رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی صورت گرفت یا رفتاری که با رژیم حاکم در برمه،زیمباوه،روسیه ی سفید،کوبا و کره ی شمالی صورت می گیرد.دولت هایی که برای میثاق های بین المللی احترامی قایل نیستند و با ملت های خود در جنگ هستند از راه نصیحت و تشویق به راه نخواهند آمد.همچنین معتقدم که مخالفین رژیم برای تغییر رژیم و نه تغییر رفتار آن مبارزه می کنند.
با وجود چنین اشکالات شکلی و محتوایی که در نامه ی دوست عزیزمان جناب آقای مهندس انتظام وجود دارد،ولی من به دلایل دیگر موافق هستم که به درخواست ایشان پاسخ مثبت داده شود.برخی از این دلایل به شرح زیر است:
1-من با شناختی که از ایشان دارم،مطمئن هستم آماده ی پذیرش نقد های اصولی و صادقانه است.بنابرین نمی بایست سخت اندیشانه با این دعوت برخور کرد.فرصت برای گفتگو درباره ی مضمون چنین نامه هایی وجود دارد.
2-من مدت هاست که با برخی از مبارزان و آزادیخواهان درباره ی «درد مشترک»و یافتن یک مساله ی محوری صحبت می کنم.امیدوارم توافق درباره ی اقدام ایشان صرف نظراز برخی ایرادات شکلی و محتوایی،ما را به یافتن مساله ی مورد توافق نزدیک کند.
3-واقعیت این است که آقای امیر انتظام به لحاظ ملی و بین المللی از جایگاه شایسته ای برخوردار است.باید از ایشان به عنوان سرمابه ی ملی برای رسیدن به وفاق ملی و دموکراسی استفاده کرد.فرصت زیادی نداریم و باید در این زمینه شتاب کنیم.
کدام شخصیتی در سن و سال ایشان با آن شرایط مزاجی هست که حاضر باشد دست به چنین ریسکی بزند.بنابراین نباید به بهانه ی اختلاف نظر ها هر چند مهم در محتوای نامه،این فرصت تاریخی را به راحتی از دست داد.اگر جبهه ی ملی ایران نیز پشت این تصمیم قرار بگیرد که احتمالا چنین خواهد بود،می توان برای رسیدن به ساز و کار های جدی تر از همین جا شروع کرد و به جای رد و تایید های آنی،درباره ی آن گفتگو کرد.
4-اپوزسیون خارج نشین که قطعا هزینه ی زیادی برای رسیدن به دموکراسی،سکولاریزم،حقوق بشر،برابری زن و مرد و حقوق اساسی اقوام ایرانی پرداخته است،به هر حال باید بپذیرد که این صدایی است که از درون کشور بلند شده است.اگر این صدا با پذیرش اختلافات اصولی و حتی نقاط ضعف آن،تقویت نشود،یک اپوزسیون قلابی برای ما خواهند تراشید که به بهانه ی صلح طلبی به دنبال باز تولید رفتار اصلاح طلبان حکومتی در شکل جدید است.
بنابراین با حفظ مواضع اصولی هر جریان،جناح،حزب و شخصیت و تاکید بر آن،می توان یک شرایط حداقلی را برای رسیدن به توافق به دست آورد.قدر مسلم پاسخ ما مشروط خواهد بود و هرگاه احساس کنیم از اصول کلی ما عدول شده است می توانیم تجدید نظر نماییم.مهم این است که مهندس انتظام فردی است ملی ،سکولار،دموکراسی خواه و کسی است که بیش از همه ی ما از ناحیه ی این رژیم مورد ستم قرار گرفته و حاضر به سازش بر سر موانع اصولی نیست.
من از همه ی شخصیت ها،احزاب و گروه های اپوزسیون با دیدگاه های متفاوت و بعضا متضاد،دعوت می کنم که یک بار برای همیشه تصمیم بگیرند برای رهایی ملک و ملت از چنگ این رژیم استبدادی،بر یک مساله توافق کنند تا زمینه ی شکل گیری آلترناتیو به وجود بیاید.من اصلا به محتوای نامه ی مهندس ارجاع نمی دهم بلکه شرایط فعلی را فرصتی برای شکل گیری آلترناتیو و رهبری مبارزه می دانم.من پاسخ به درخواست ایشان را با امضای نامه مترادف نمی دانم.بر این باور هستم که با طرح دیدگاه های سازنده،زمینه برای شکل گیری آلترناتیو را فراهم سازیم.اینک آقای مهندس انتظام با طرح این نامه به میدان آمده و این گام مهمی است.من به سهم خود از این گام دفاع می کنم.به جای امضای نامه،از ایشان دعوت می کنم با جمع بندی دیدگاه های مطرح شده،گام بعدی خود را قوی تر و سنجیده تر بردارند.
از مخالفین نیز دعوت می کنم زمینه را برای یک توافق اصولی تر فرهم سازند.مهم این است که ایشان از این اقدام خود نتیجه ی مثبت بگیرند.استقبال ما ازا ولین گام ،مهم خواهد بود.من به سهم خود از ایشان دعوت می کنم تا به حرکت خود ادامه دهند.صزف نظر از همه ی اختلاف نظر ها،حمایت از یک نفر برای سخنگویی مطالبات ملی و حقوق بشری یک نیاز تاریخی است.مهندس انتظام صلاحیت چنین
.کار مهمی را دارند
حشمت الله طبرزدی/شهریور هشتادوهفت خورشیدی

Wednesday, September 10, 2008

اخبارمربوط به زندانیان سیاسی وفعالین دانشجویی


ديدار تني چند از اعضاي شوراي مركزي جبهه دمكراتيك ايران با مهرداد لهراسبي

خبرگزاري جبهه متحد دانشجويي-به گزارش روابط عمومي جبهه دمكراتيك ايران چند تن ازاعضاي شوراي مركزي اين جبهه با مهرداد لهراسبي زنداني رسته ازبند ملاقات كردند. دراين خبرآمده
با آزادی مهرداد لهراسبی یکی از زندانیان جنبش دانشجویی 18تیر ماه 1378که 9 سال از جوانی خود را در زندان های جمهوری اسلامی ایران سپری کرد،چند تن از اعضای شورای مرکزی جبهه ی دموکرایتک ایران با ایشان دیدار کرده و آزادی او را شاد باش گفتند.در این دیدار،مهرداد لهراسبی که خود از اعضای جبهه ی دموکرایتک ایران است،درباره ی خاطرات خود از زندان گفت.او توضیح داد که پیش از شرکت در جنبش 18 تیر به مدت چند سال در مقابل دانشگاه تهران به کار کتابفروشی اشتغال داشته و از این طریق با دانشجویان زیادی تماس برقرار کرده و به محض راه افتادن جنبش،به منظور حمایت از دانشجویان و برای دست یابی به زندگی بهتر،فورا در آن شرکت کرده و پا به پای دانشجویان و سایر لایه های اجتماعی به مبارزه پرداخته است.مهرداد توضیح داد که از همان ابتدای دستگیری مدت 6 ماه را در انفرادی های 209 گذرانده و پس از آن،بدون داشتن وکیل،قاضی حقانی(سلیمی)رییس شعبه ی 6 امنیت دادگاه انقلاب او را به مرگ محکوم کرده است.مهرداد گفت؛به دلیل پایداری دانشجویان رژیم مجبور می شود حکم اعدام او و سه تن دیگر از بازداشت شدگان 18 تیر را به 15 سال حبس تقلیل بدهد.لهراسبی توضیح داد که مدت 9 سال را در بدترین شرایط در زندان های اوین و رجایی شهر گذرانده و بارها و بارها به انفرادی افتاده است.همین حبس طولانی موجب بیماری های جسمی او گردیده است.لهراسبی از شرایط غیر انسانی حاکم در زندان رجایی شهر یاد کرد.او در عین حال بر تداوم مبارزه تاکید کرد و یاد هم سلولی های خود به ویژه زنده یاد اکبر محمدی و بهروز جاوید تهرانی را گرامی داشت.این عضو جبهه ی دموکراتیک ایران،خواهان این شد که برای آزادی همه ی زندانیان سیاسی تلاش جدی صورت بگیرد.در این دیدار پرویز سفری،از اعضای شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران،مقاومت مهرداد لهراسبی را ستود و گفت که مهرداد لهراسبی یک فرایند طولانی را طی کرده و یکی از نیروهایی است که جنبش رهایی بخش فعلی به وجود او نیاز دارد.او گفت که دانشجویان و مبارزان به ویژه اعضای جبهه ی دموکرایتک ایران در دهه ی گذشته،هزینه ی سنگینی پرداخته اند و اینک به عنوان افرادی با تجربه برای آزادی تلاش می کنند.محمد مسعود سلامتی عضو دیگر شورای مرکزی به شرایط سخت در شکنجه گاه توحید و بازداشتگاه2-الف مربوط به سپاه پاسدار اشاره کرد و از این که در دهه ی گذشته هزاران دانشجو به زندان افتاده اند،ابراز تاسف کرد.محمدمسعود سلامتی نیز ضمن تاکید بر تلاش گسترده برای آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی،به زندانیان عضو جبهه ی متحد دانشجویی به ویژه بهروز جاوید تهرانی اشاره کرد و ابراز داشت،بهروز جاوید تهرانی تنها بازمانده ی کوی دانشگاه است.دکتر جواد امامی عضو دیگر شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران بود که از پایداری مهرداد لهراسبی تجلیل کرد.دکتر امامی به وضعیت طبقات گوناگون اجتماعی اشاره کرد و ابراز داشت،امروز زنان،دانشجویان،هویت طلبان،کارگران و فعالان حقوق بشر هزینه ی سنگینی می پردازند و این در حالی است که اکثریت مردم به لحاظ اقتصادی و اجتماعی به شدت از وضع موجود ناراضی اند.مهندس طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران نیز از پایداری مهرداد تجلیل کرد و ابراز داشت جوانان و دانشجویان از دختر و پسر که در دهه ی گذشته،بخش زیادی از عمر خود را در زندان گذارانده اند،اینک سرمایه ی اصلی مبارزه هستند و این امکان را دارند که به عنوان سخنگویان واقعی جنبش دموکراسی خواهی عمل کنند.مهندس طبرزدی ابراز داشت رژیم گمان می کرد با زندانی کردن رهبران این جبهه کار را تمام کرده است. ایشان از خاطرات مشترک خود با مهرداد و سایر زندانیان سیاسی به ویژه زنده یاد اکبر محمدی اشاره کرد و بیان داشت که این جوانان برومند،شرایط سختی را در زندان های رژیم متحمل شدند تا به مردم نشان بدهند که می توان در مقابل ظلم و استبداد ایستادگی کرد و از خواسته های مردم دفاع کرد.مهندس طبرزدی ابراز داشت که در شرایط فعلی همه ی آزادیخواهان واقعی و دموکراسی خواهان سکولار،به دنبال این هستند تا بر «درد مشترک»به عنوان محور اتحاد همگانی تاکید کرده و از این طریق راهکار تداوم مبارزه را توده ای کنند.
روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران17 شهریور ماه/1387 خورشیدی
حاکميت در تلاش براي کشتن عباس پاليزدار
حقوق انسانی و اولیه بشر :.بنا بر گزارشات رسيده عباس پاليزدار که از 22 خرداد بازداشت و روانه زندان اوين شده در روزهاي اخير به شدت شکنجه شده و در وضعيت جسماني وروحي وخيم قرار دارد،وبيم ان ميرود که در صورت عدم توجه به وضعيت خطرناک و وخيم وي شاهد يک تراژدي انساني ديگر بمانند انچه بر سر سعيد امامي اوردند باشيم گفته يشود که اقاي پاليزدار حتي چندين بار زير شکنجه از هوش رفته .پاره اي از نزديکان پاليزدار ابراز نگراني کرده اند که حاکميت در تلاش است تا وي را همچون سعيد امامي حذف فيزيکي نمايند .لازم به ذکر است عباس پاليزدار که از وی به عنوان دبير کميته تحقيق و تفحص از قوه قضاییه نام برده می شود، طی دو سخنرانی در روزهای ۱۴ ارديبهشت در دانشگاه بوعلی همدان و هفتم خرداد در دانشکده حقوق دانشگاه شيراز دستکم ۵۰ تن از مقامات ارشد و روحانيان با نفوذ جمهوری اسلامی را با ذکر نام به «فساد اقتصادی»، «رانت خواری» و در برخی موارد به «فساد اخلاقی» متهم کرده است.
بازداشتها در زاهدان ادامه دارد
19 شهریور 1387 مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران \\\"محمد حسين خليلي\\\" مسئول موسسه فرهنگي خليلي به همراه \\\"محمدرضا رخشاني\\\" معاونت موسسه صبح روزجاري در تداوم موج بازداشتهاي گسترده در منطقه زاهدان توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و به نقطه نامعلومي منتقل گرديدند . از سرنوشت افراد مذکور و همچنين ساير بازداشت شدگان اطلاعات دقيقي در دست نيست گفتني است موج جديد برخورد با فعالان مدني و سياسي در منطقه بلوچستان به دليل اعتراضات اجتماعي به تخريب مدرسه اهل
سنت در منطقه عظيم آباد شهر زابل صورت گرفته است
احضار کسرا علاسوند به دادگاه انقلاب اهواز
کسرا علاسوند از اعضاي مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران طي احضاريه اي کتبي از سوي شعبه چهار دادگاه انقلاب اهواز احضار شد . در اين احضاريه آمده است که نامبرده روز پنج شنبه مورخه 21/6/87 ساعت 9 صبح جهت رسيدگي به پرونده مفتوح خود در شعبه چهار دادگاه انقلاب اهواز موظف به حضور است . آقاي علاسوند در تاريخ 22 آبان ماه 86 در دفتر هفته نامه بهارسبز به اتهام اخلال در نظم عمومي و تبليغ عليه نظام از طريق ايفاي نقش در اعتراضات کارگران شرکت کشت و صنعت نيشکر هفت تپه بازداشت گرديد ، وي پس از سپري نمودن ايام بازداشت خود در اداره اطلاعات اهواز و زندان کارون در تاريخ 8 آذرماه با توديع وثيقه 70 ميليون توماني آزاد گشت
بیانیه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای تهران در حمایت از دانشجویان دانشگاه زنجان

تاریخ بشر پر است از مثال مدعیان زهد و تقوی که پشت نقاب پرهیز کاری دامنه دارترین فسادها را تدارک می دیده اند، همیشه در طول تاریخ "حافظ" هایی وجود داشته اند که پرده از ریا و تزویر این زهد فروشان بر کشند و تمامی زشتی اعمالشان را بر آب افکنند که:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند/چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
جامعه ی ایران طی دهه های اخیر بیش از هر زمان دیگری با پدیده ی ریا و دورویی و نفاق مواجه بوده است، گسترش تعداد زهد فروشان تا گلو در فساد و تباهی غرق شده از جمله ویژگیهای این چند دهه بوده است، افرادی که با ریا و چاپلوسی و به پاداش تملق گویی و شخصیت فروشی به مناصب دولتی و امنیتی و انتظامی می رسند و بعد مقام خویش را ابزاری برای ارضای شنیع ترین تمایلات بیمارگونه می کنند تا زنان بی گناه را به نماز جماعت عریان وادارند و دختران بی پناه را در کمیته های انضباطی و حراست دانشگاهها به تسلیم در برابر خواستهای نامشروع وادار کنند، آنها که روابط آزاد و انسانی را بر نمی تابند و به شدت عقوبت می کنند خود در تاریکخانه هایشان تجاوز و هتک حرمت دختران مظلوم ایرانی را سرلوحه ی عمل قرار می دهند.
جای بسی تأسف است که در چنین شرایطی افشا گران رسوایی اخلاقی یکی از مدیران منصوب دولت اسلامی نهم که اندک نوری بر تاریکخانه ی فساد و سیه کاری حکام زهد فروش افکندند به عقوبت گرفتار شده اند و مأمور خاطی به مدد صیغه نامه از چنگ عدالت گریخته است، اقدام "حافظ" وار یاران دبستانی در زنجان در افشای زشتی و پلیدی اعمال مسئول کمیته ی "انضباطی" اکنون با واکنش سخت "محتسبان مست" مواجه شده است. دختر قربانی 42 روز بازداشت می شود، حسن جنیدی، آرش رائیجی، پیام شکیبا، بهرام واحدی و سورنا هاشمی به علاوه ی استادی که هتک حرمت دانشجویش را بر نتابیده به زندان می روند و در عوض آن مسئول متجاوز در کنف حمایت مقامات وزارت علوم از همه چیز تبرئه می شود، این ننگ اما با هیچ رنگی پاک نمی شود؛ پخش گسترده ی فیلم این رسوایی ، مصاحبه ی دلیرانه ی سورنا هاشمی پیش از بازداشت و پایمردی و استقامت دیگر دانشجویان بازداشتی از هم اکنون سناریوی لاپوشانی این رسوایی اخلاقی مدعیان اخلاق و تقوی را با شکست مواجه کرده است.
دانشجویان دانشگاه زنجان همچنان به تاوان جسارتشان در مبارزه با سوء استفاده ی جنسی از زنان و مقابله با خشونت جنسی کارکنان دانشگاه علیه دختران دانشجو در زندان به سر می برند.
اکنون قریب به یک ماه از بازداشت دوست عزیز و شجاعمان سورنا هاشمی می گذرد. سورنا و دوستانش شجاعانه به استقبال خطر رفتند و در روز واقعه از عقوبت کار نترسیدند. طیفهای مختلف جنبش دانشجویی، سورنا هاشمی و دیگر دانشجویان زنجانی و استاد در بند شده را تنها نخواهند گذاشت، ما آنها را فراموش نمی کنیم و خود را در کنار آنها و شانه به شانه شان در این مبارزه ی خطیر علیه تبعیض و فساد و استبداد احساس می کنیم؛ نامشان زمزمه ی نیمه شب مستان باد/تا نگویند که از نام فراموشانند
دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای تهران ضمن اعلام حمایت قاطع از مبارزات برحق و مسالمت آمیز دانشجویان دانشگاه زنجان، خواهان آزادی سورنا هاشمی و همه ی دانشجویان بازداشتی هستند.
ما همچنین از مسئولین قضایی و دولتی موکداً تقاضا می کنیم که بر پیمانی که با دانشجویان بستند استوار باشند و ضمن آزادی دانشجویان در بند، مسئول خاطی را به سزای اعمال غیر انسانیش برسانند و دست از حمایت از افراد فاسد و بی اخلاق بردارند. به امید آزادی همه ی دانشجویان زندانی و به امید اول مهری با شکوه برای جنبش دانشجویی.
دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای تهران

Saturday, September 6, 2008

نشانی جدید خبرگزاری جبهه ی متحد دانشجویی ویک خبر

.در پی فیلتر شدن خبرگزاری جبهه ی متحد دانشجویی ،نشانی جدید خیر گزاری اعلا م شد

خبرگزاري جبهه متحد دانشجويي – در حاليكه دانشجويان وعده كردند پاسخ بازداشت ها درتعطيلات تابستاني دانشگاهها و سالگرد 18 تيررا در پاييز خواهند داد. در آخرين ماه تابستان نيز موج ديگر بازداشت هاي دانشجويي از سرگرفته شد. درهفته گذشته درشهر خوي مجید ماکویی دانشجوی ترم آخر دانشگاه مالک اشتر اصفهان، درروز یکشنبه در منزل پدری خود بازداشت شد.همچنين دراقدامي هماهنگ در كرج ، بجنورد و تهران مهدی خسروی، امین ریاحی و حمید رضا امیرخانی از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد در صبح روز دوشنبه بازداشت شدند.محمد شریفی دانشجوی دانشگاه تربیت معلم تهران درروز سه شنبه توسط افراد ناشناس و سرانجام امیر امیر قلی دانشجوی دانشگاه آزاد قزوین جمعه گذشته به دليل حضور درمزارقربانيان سياسي سال67 (خاوران) بازداشت شدند

Friday, September 5, 2008

برخورد سی ساله بين فرهنگ ملی و فرهنگ مهاجم-حشمت اله طبرزدی

مهندس طبرزدی در وبلاگ پیام دانشجو به مناسبت فرارسیدن چهارمین سال جنبش فرهنگی نجات پاسارگاد مقاله ای به نگارش درآورده انددر این مقاله تلاش حکومت اسلامی درتبدیل فرهنگ به ایدولوژی وشکست آنها دراین بدعت گذاری ترسیم شده است هواداران جبهه ی دمکراتیک استان تهران باارج نهادن به کوشش تلاشگران پهنه ی دفاع ازفرهنگ از دیگر هم میهنان دعوت مینماید به کارزار
دفاع از هویت ایرانی و فرهنگ باشکوه آن پیوند بر قرار نمایند
متن کامل مقاله دبیرکل جبهه ی دمکراتیک ایران
به مناسبت چهارمین سالگرد جنبش فرهنگي نجات پاسارگاد
ایرانی با عواملی چون خشونت،انتقام جویی،خرافه گرایی،تعصب و افراط گرایی،انس فرهنگی و تاریخی ندارد و ذائقه ی ما با پندار نیک،کردار نیک وگفتار نیک بیشتر سازگار است

خرد باوری و واقعیت گرایی ما را ملزم می کند که دریچه های هویت فرهنگي خود را به سوی دنیای مدرن بگشاییم و با تمدن های دیگر،تعامل مثبت داشته باشیم.

طرح مساله ی حفظ میراث ملی و تاریخی کشور کهن سال ایران، که از سوی گروهی از فرهیختگان وطن دوست شروع شد، اینک می رود تا به یک جنبش فرخنده ی فرهنگی- ملی تبدیل شود. اين حرکت بار دیگر این پرسش را مطرح خواهد ساخت که حفظ میراث های تاريخي و فرهنگي به لحاظ منطقی واجد کدام ارزش است؟ آیا دفاع از حفظ میراث ملی-تاریخی،به این منظور است که ما فراموش نکنیم دارای کدام پیشینه تاريخی بوده ایم؟ آیا برای این است که تمدن کهن خود را به رخ اغیار بکشیم؟ یا این آثار ارزشمند را ویترین تبلیغات جذب توریست و به هدف بالا بردن درآمد های ملی سازیم؟و یا این که یک تفکر«نوستالژیک»است که همواره ما را به گذشته می برد و نوعی از «توتم»پرستی را دامن می زند؟
هر کدام از این پرسش ها در جای خود پرسش هایی مقدر و قابل تامل است.اما من می خواهم،مساله را از زاویه ی دیگری مورد تحلیل قرار دهم.به نظر من،هیچ مساله ای را نباید در خلا و به شکلی انتزاعی مورد تحلیل قرار داد. همان گونه که برجسته شدن دفاع از آثار تمدن، میراث کهن، و فرهنگ ايرانی،در شرایط فعلی یک امر تصادفی و انتزاعی نیست.برای این که طرح موضوع یه شرایط اجتماعی کشور مرجوع است.حکومتی بر سر کار است که تلاش می کند« امت گرايي »اسلامی را به جای«ملت گرايي »ایرانی بنشاند. به همین دلیل در 30 سال گذشته سعی کرده است،تربيت اسلامی را جایگزین تربیت ملی کند.در مساله ی «تربیت»،موضوع فرهنگ سازی عطف به کنش اجتماعی مد نظر است. یعنی فراتر از تئوریزه کردن مبانی فرهنگی با شکل و محتوای جدید،تلاش برای تبدیل کردن الگوهای رفتاری و ذهنی یا تجسد عینی نوعی رفتار معین،مورد توجه ی ایدئولوگ ها قرار می گیرد.
از همین نقطه نظر است که حذف نماد های فرهنگی و ملی و جایگزینی آن با نماد های بیگانه الزام فرهنگی- عملی پیدا می کند و به مرور شرایطی به وجود می آید که مردم تخت جمشید،پاسارگاد،کتیبه های داریوش زیگورات چغازنبیل،نقش رستم و امثال آن را نه تنها فراموش کنند،بلکه آن ها را به عنوان نماد های جباریت شاهان(!؟)در نظر بیاورند ولی«خالد اسلامبولی»تروریست را به عنوان نماد ملی و انسانی بشناسند!
و با همين ديدگاه است که استخوان هایي را به عنوان شهید گمنام در دانشگاه های سراسر کشور به خاک می سپارند،اما برای نابودی پاسارگاد و دفینه ی کورش بزرگ که به حق پدر حقوق بشر جهانی نام گرفته است،سد سیوند را آبگیری می کنند. در واقع رژیم حاکم برای جایگزین کردن نمادهای ایدئولوژیک و «امت گرايي» خود،به تخریب مبانی تمدن و فرهنگ ايرانی، و تبلیغات در حوزه ی تئوریک و کنش اجتماعی و نیز اقدام فیزیکی متوسل می شود.
همین رویکرد است که اندیشه ی دفاع از آثار ملی و فرهنگي و بنیاد های تمدن بشری را پرورش می دهد.منظور این که،زایش این جنبش فرهنگي و اصولا طرح چنين مساله ای،از یک فکر انتزاعی نشات نگرفته است؛بلکه به یک رویکرد خاص اجتماعی ناشی از عمل یا تعامل منفی حکومت نسبت به نماد های یک فرهنگ و تمدن خاص معطوف است. اگر به این مضمون اجتماعی برای اهمیت یافتن دفاع از نماد های عینی فرهنگ و تمدن خود باور داشته باشیم،خود به خود به سراغ نکته ی مهم تری خواهیم رفت که آن نکته،مضمون پرسش از اهمیت توجه به اين آثار را مشخص می کند.یعنی اگر مساله ی «دفاع از آثار فرهنگ و تمدن»را به عنوان یک سوژه بشناسیم،ارجاع این«سوژه»به یک عینیت یا «ابژه» ی تاریخی است. به بیان دیگر ما ایرانی ها در تلاش هستیم با برجسته کردن نشانه های تاریخی ،،ملی و فرهنگي خود،نشان بدهیم که از کدام هویت فرهنگی و تاریخی برخوردار هستیم.
این امر به خوبی نمایانگر اهمیت«هویت»است.برای این که «هویت» یا identity از نوع امور صوری و عارضی نیست.«هویت»به یک محتوای معین تاریخی مرجوع است.نه این که بخواهم با تاکید بر «هویت»و متصلب نشان دادن نشانه های تاریخی-ملی،مبانی یک جنگ جدید بین تمدن ها را دامن زده باشم.بلکه می خواهم بگویم،نفی«هویت»نه ممکن است و نه سودمند. چون ممکن نیست که هر انسان و بالمآل هر اجتماع یا جامعه ای یک مسیر معین فرهنگی-تاریخی را طی کرده باشد. به بیان دیگر هر ملتی دارای یک زیست بوم و پیشینه ی معین است که مضمون هویت او را بازتاب می دهد.به این معنا،پیشینه یا هویت از نوعی الزام اجتماعی-تاریخی نشات می گیرد که ازآن ملت جداشدنی نیست.برای تحلیل یا شناخت آن ملت،خواهی نخواهی باید به پیشینه ی او رجوع کنی و این پیشینه یک واقعیت عینی و کش دار است.
همان گونه که آن پیشینه،خودش را در این پسینه نشان می دهد این تعامل و ارتباط نيز متقابل است. تمدن و فرهنگ چیزی جز مضمون تاریخی این پیشینه با عطف به جنبه های برجسته ی عقلانی و خردمندانه ی آن نیست. پس گسست از پیشینه و انقطاع از هویت،ممکن است به لحاظ تئوریک امکان پذیر باشد ولی عملا شدنی نیست.ما ملت ایران همچون سایر ملل،در یک ظرف معین تاریخی-جغرافیایی،رشد کرده ایم تا به شخصیت ملی کنونی دست یافته ایم.البته در این فرآیند تاریخی از سوی کسانی مورد تجاوز قرار گرفته ایم و به مرور بخشی از هویت فرهنگی و تمدن آن ملت متجاوز را به زور یا به اختیار در فرهنگ خود جا داده و یا برعکس به ملل دیگر تجاوز کرده ایم و بخشی از فرهنگ خود را برای آن ها به ارث گذاشته ایم.
این تعامل اعم از این که مثبت یا منفی بوده یا از روی جبر یا اختیار صورت گرفته باشد، واقعیتی انکار ناپذیر است.هویت از عناصر مثبت یا منفی یک ملت-کشور تشکیل یافته است ولی آنچه اهمیت دارد این است که ویژگی های برجسته ای در اندیشه و سلوک نیاکان ما وجود داشته که آن ها را نشانه های ملی، فرهنگي و تمدن خود می شناسیم.خردورزی،مهرورزی به دیگران،شجاعت،از خود گذشتگی،وطن دوستی، عدالت خواهی و آزادگی از جمله ی این نشانه های فرهنگي است که همگی در شخصیت بزرگی چون کوروش بزرگ متعین است.
کوروش بزرگ در 2500 سال پیش،آیینی را به جا گذاشت که به دور از هر نوع تعصب و خرد ستیزی با زندگی مردم آن دوران هماهنگ بود و به همین دلیل،خالق بزرگ ترین تمدن یا حتا امپراتوری به حساب می آید.ما مردم ایران و ملت های پارسی زبان و بلکه بسیاری از کشور هایی که آن روز جزو امپراتوری ایران بزرگ بودند ولی اینک کشور های مستقلی را تشکیل داده اند،در یک فرایند تاریخی به چنین هویتی تشخص یافته ایم.اینک برآنیم که این هویت را تکرار کنیم و از این طریق متذکر شویم که کی هستیم و از کجا آمده ایم. البته تاکید بر این نوع از «بودن»به مفهوم اصرار بر نوعی«هستی»مطلق نیست.عنصر خرد باوری و واقعیت گرایی ما را ملزم می کند که دریچه های هويت فرهنگي خود را به سوی دنیای مدرن بگشاییم و با تمدن های دیگر،تعامل مثبت داشته باشیم. ولی به طور قطع قرار نیست از روی غفلت یا آگاهی،فرهنگ بیگانه اما حاکم را جایگزین هویت ملی خود کنیم.
امروز فرهنگ مهاجم تلاش می کند از راه زور،به نفی و انکار هویت تاریخی و ملی ما بکوشد. 30سال است که این برخورد فرهنگی ادامه دارد،اما به نظر می رسد به دلیل قدرت یکه ی تمدن و فرهنگ ملی ایرانی،آن فرهنگ حاکم و مهاجم به مرور از نفس می افتد.اکثریت ملت ایران به مرور«امت گرايي»اسلامی را پس می زند.برای این که در این ایدئولوژی متکی به زور و خشونت،جنبه هایی وجود دارد که گذشته از اين که با ذهنيت انسان پيشرفته امروز جهان ناسازگار است، با ذهنیت و فرهنگ ایرانی نیز سازگاری ندارد. زیرا،ایرانی با عواملی چون خشونت،انتقام جویی،خرافه گرایی،تعصب و افراط گرایی،انس فرهنگی و تاریخی ندارد. اين عوامل فرهنگی طی قرون متمادی به عنوان عادات ثانویه ی ملت ایران در آمده و ذائقه ی ما با پندار نیک،کردار نیک وگفتار نیک بیشتر سازگار است.
گرایش عمومی به آثار تمدن و فرهنگ نیاکان مان، در اين دوره از تاريخ، به این مفهوم است که هیچ فرد یا اجتماعی را نمی توان برای همیشه از بستر های واقعی و عینی فرهنگی و تاریخی اش به دور انداخت.عنصر خرد و اندیشه ی انتقادی معطوف بر تجربه گرایی ایرانی و واقعیت سنجی اش،عملا به حاکمان بیگانه پرست آموخته است که اصرار آن ها بر الزام ملت به پذیرش نماد های غیر خودی،به این دلیل که جنگ با واقعیت تلقی می شود،آب در هاون کوبیدن است.باید اجازه داد،ملت از روی اراده،مسیر تعامل سازنده بین فرهنگ خودی با فرهنگ های بیگانه از جمله فرهنگ تازی را طی نماید.
بنابراین، هر ملتی (در معنای فرهنگی و تاريخی کلمه که می تواند با معنای سياسی زمانمند آن فرق داشته باشد) آنگاه ملت نامیده می شود که در یک فرایند تاریخی به شناسنامه ی فرهنگی معینی دست یافته است. این شناسنامه، يا هويت ملی، جزو انفکاک ناپذیر موجوديت آن ملت بوده و نفی آن حکم نفی واقعیت و موجوديت آن ملت (یا جامعه یا کشور) خواهد داشت. هر جامعه با گذشته ی فرهنگی خود ارتباطی عینی و «ابژکتیو» دارد.
ملت ایران نیز در همه ی رنگارنگی اقوام، زبان ها و آئين هايش از چنین هویت يکه ای برخوردار است. و اين تضادی با آن ندارد که همه ی ملل جهان ـ با حفظ هویت ملی و تاریخی شان ـ در اصولی همچون بلاشرط بودن کرامت انسان مشترک هستند. من چنين تعریفی را پذیرفته ام و لذا، در عين مباهات به ارزش های يکه ی فرهنگ ايران، بر حقوق مشترک انسان ها تاکید می کنم
ولی اجازه دهید این نکته را نیز یاد آور شوم که انسان ها در هستی اجتماعی خود ، ساخته و پرداخته ی شرایط فرهنگی- تاریخی هستند که در آن زاده و پرورده شده اند. بر اين بنياد است که آن يگانگی که گفتم شکل می گيرد و، مثلاً، ما مردم ایران را که همچون مردم اروپا دارای هويت عام انسانی هستیم با آنها متفاوت می کند. اينگونه است که می پندارم انسانیت های مردمان مختلف جهان، بر اساس هويت فرهنگی شان، با یکدیگر متفاوت است. يعنی، انسان بودن ما به آن زندگی فردی و جمعی تاریخی وابسته است که از آن به هویت یا شناسنامه تعبیر کردم.
آنچه فرهنگ ما را يگانه (و نه لزوماً برتر از ديگران) می کند، بر اساس این تعریف واقع گرایانه از انسان بودن، تاکیدی است که در آن بر عنصر خردباوری، مهرورزی، بشر دوستی، صلح، مدارا با دیگران، شجاعت و وطن دوستی وجود دارد
. و به همه اين دلايل است که بر هويت ملی و تاريخی و فرهنگی خود تاکيد می کنيم.
14/شهریور ماه/1387 خورشیدی

Wednesday, September 3, 2008

دردمشترک / مهندس طبرزدی دبیرکل جبهه ی دمکراتیک ایران

جنبش دانشجویی با گرایش های گوناگون و خواسته های متفاوت از صنفی تا قومی،جنسیتی و سیاسی،همچنان زنده است و شاهد این ادعا،بازداشت،اخراج و احضار صدها دانشجو از سوی دستگاه های گوناگون امنیتی و انضباطی است.

جنبش زنان به ویژه در مساله ی کمپین یک میلیون امضا و اعتراض به لایحه ی توهین به خانواده به جای حمایت از خانواده،پیگیرانه در تلاش است و هزینه ی سنگینی بابت خواسته های مدنی خود می پردازد.

جنبش کارگران به عنوان تحت ستم ترین لایه های اجتماعی-اقتصادی،از نفس نیفتاده و این در حالی است که کارگران به لحاظ اقتصادی بیش از سایر لایه های اجتماعی زیر فشار مضاعف هستند و نا امنی حاصل از اخراج،مانع از ادامه ی اعتراضات صنفی و طبقاتی نشده است.

جنبش اقوام هویت خواه،اگر بیش از جبش های دیگر در تلاش نباشد،کم نفس تر از آن ها نیز نیست.زندان،تبعید و صدور احکام برای هموطنان بلوچ و کرد،عرب زبانان و آذری،حاکی از این تلاش مضاعف است.

نهاد های مدافع حقوق بشری و کوشندگان مدنی،هر روز بر مبارزات خود می افزایند و اعتراض به حکم سنگسار،اعدام،زندان و بدرفتاری های گوناگون حکومتی با شهروندان،نشانگر این است که این نهاد های مدنی توانسته اند به جایگاه واقعی خود نزدیک شوند.

احزاب سیاسی،مبارزین آزادی خواه،روزنامه نگاران،وبلاگ نویسان،گزارشگران و اعضای رسانه های گوناگون گفتاری و نوشتاری،هر روز بر دامنه ی مبارزات دموکراتیک،آگاهی دهنده و سازنده ی خود می افزایند و عرصه را بر رژیم استبدادی تنگ تر می کنند.

رژیم با همه ی تلاش و سخت جانی که برای سرکوب جنبش ها،NGOها،احزاب،رسانه ها و ناراضیان سیاسی انجام می دهد،ولی به دلیل گستردگی این جنبش نرم،به هیچ وجه قادر به خاموش نمودن آن نشده است.مبارزه ی دموکراتیک تا رسیدن به حقوق مدنی و سیاسی ادامه دارد و جنبش دموکراسی خواهی و برابر طلبی قابل مهار نیست.

به موازات این جنبش نرم،فرهنگی،مدنی و دموکراتیک که منطق رفتاری آن بیش از منطق گفتاری و تئوریک اش،رژیم را درمانده کرده است،شرایط بحرانی و خطر جنگ کشور را تهدید می کند.فشار های جانکاه ناشی از تورم لجام گسیخته،بیکاری و فقر عمومی،اکثریت قاطع ملت به ویژه طبقه ی کم درآمد را به ستوه آورده است.به گونه ای که مساله ی اصلی توده ها در شرایط فعلی،گرانی،بیکاری و تورم است.

از دیگر سو،بر دولت حاکم چیزی جز«آنارشی»یا هرج و مرج در سیاست گذاری و تصمیم گیری حاکم نیست.دامنه ی این «آنارشی»از حوزه ی مدیریت دولتی به سایر ارکان حکومت نیز کشیده شده و تنها نیروی نظامی-امنیتی و سرکوب است که دولت را سرپا نگه داشته است و نه اقتدار ناشی از تدبیر و هژمونیِ درون حکومتی.

هزینه ی سیاست های نابخردانه ی رژیم و دولت حاکم را اکثریت مردم و نیرو های نخبه و روشنفکر می پردازند.یعنی از یک سو،فقر اقتصادی بر زندگی اکثریت حاکم گردیده و از دیگر سو،آزادی خواهان روشنفکر،زیر ضربات پی در پی امنیتی رژیم اند که از ترس شورش عمومی،هر روز بر شدت این فشار ها می افزاید.

در این وضعیت بحرانی،خطر جنگ نیز بیش از پیش جدی است.این خطر،از اظهار نظر های مقام های نظامی جمهوری اسلامی و سران غرب،کاملا مشهود است.بنابراین،علاوه بر بحران اقتصادی و سرکوب داخلی،خطر جنگ نیز بر نگرانی ها می افزاید و مسئول اصلی همه ی این خطرها و بحران ها،کسی جز رژیم جمهوری اسلامی نیست.

اگر تصویر بالا،از شرایط اجتماعی کنونی ایران را بپذیریم،بحث بعدی این است که جنبش مدنی و دموکراسی خواهی ملت ایران،در شرایط فعلی از کدام خلا رنج می برد؟به بیان دیگر اگر جنبش کنونی پاسخگویی مطالبات مردم در شرایط بحران و خطر مضاعف نیست،چه راه حلی برای خروج از وضعیت کنونی یا تقویت جنبش وجود دارد؟

باور من این است که تنها راه حل این است که جنبش توده ای شود.یعنی توده های مردم انگیزه ی لازم به دست بیاورند تا در جنبش های مدنی و سیاسی موجود،فعال شوند.اگر قرار باشد جنبش فعلی،توده ای شود،نیاز است تا راه حل هایی ارایه گردد که توده ها نیز از آن استقبال کنند.دفاع از حقوق بشر،دموکراسی خواهی،کمپین یک میلیون امضا و هویت طلبی قومی و امثال آن،اگرچه انگیزه ی لازم برای طبقات روشنفکر و نخبه را فراهم می آورد،ولی به دلیل ماهیت مساله و شرایط توده ها،هنوز مورد استقبال آن ها قرار نگرفته است.به همین دلیل است که همواره،دانشجو،روزنامه نگار،کارگر،برابری طلب جنسیتی،مبارز سیاسی و هویت طلب،بدون پشتوانه ی توده ای و در مقابل یک رژیم تا دندان مسلح،تنها می ماند و جنبش های واقعا موجود،امکان همبستگی را به دست نمی آورند.

برای این که جنبش توده ای شود،نیاز است تا«درد مشترک»یا«مساله ی ملی»را پیدا کرد و بر روی آن انگشت گذاشت.«مساله ی ملی»یعنی مساله ای که همه ی جنبش ها و اپوزسیون های موثر بر روی آن توافق داشته باشند و توده ها نیز آن را مساله ی ضروری خود دانسته و ضمناً به محوری برای اتحاد و هبستگی تبدیل شود.راه حل هایی که به واگرایی های شخصی،حزبی،صنفی،طبقاتی،جنسیتی و قومی منجر می شود،نمی تواند راه حل مشترک تلقی شود.

تاکنون برای ائتلاف سیاسی،تلاش زیادی صورت گرفته است اما در نهایت،نتیجه ی ملموسی به دست نیامد.برای این که هرکدام از احزاب یا گرایش های سیاسی،همدیگر را متهم می کنند و عملا امکان همبستگی حول یک آرمان سیاسی ولو این که آرمان ملی باشد،به وجود نمی آید.همچنین از ائتلاف های تاکتیکی،مثلا با جمع آوری امضا برای آزادی زندانیان سیاسی و یا دفاع از فلان نماد ملی یا تمدنی،نیز نمی توان به یک جنبش توده ای و فراگیر رسید.این ائتلاف ها اگرچه به صورت موردی و برای یک هدف معین خوب است،اما به راه حل اساسی منجر نمی شود.بنابراین،هرگاه اپوزسیون های ما به این درجه از رشد فرهنگی و سیاسی نرسیده اند که با تشکیل ائتلاف های سیاسی به تقویت جنبش توده ای کمک کنند و هرگاه ائتلاف های تاکتیکی به یک راه حل بنیادین منجر نشود،باید به دنبال راه دیگری بود.

شاید پیدا کرن«درد مشترک»یا «مساله ی ملی»که هر اپوزسیون فارغ از هر نوع عقیده و صرفا و صرفا به اعتبار ایرانی بودن،بتواند با سایرین در آن به توافق برسد و به ویژه این«مساله ی ملی»ظرفیت آن را داشته باشد که به یک نماد برای همبستگی تبدیل شود و توده ها نیز انگیزه ی لازم برای مشارکت به هدف رهایی از این «درد مشترک»را پیدا نمایند،راه حل برون رفت ما از وضعیت فقر،سرکوب،بحران و خطر جنگ باشد.

همه ی ما قربانی تجاوزات رژیم جمهوری اسلامی هستیم.هفتاد میلیون قربانی این رژیم اند.آحاد شهروندان به لحاظ اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و حقوقی از وضعیت فعلی و بلکه 30ساله گذشته لطمه خورده اند.هرکس به طریقی قربانی شده و هزینه پرداخت کرده است.مگر اقلیت بسیار کمی که دیگران را قربانی مطامع خود کرده اند.بنابراین ما حق داریم در «درد مشترک»یا «مساله ی ملی» توافق کنیم.برای سهیم بودن در این «درد مشترک»جز ایرانی بودن،هیچ شرط و شروطی نباید وجود داشته باشد.برای این که «درد مشترک»یک امر عینی است که همگان در زندگی خود تجربه کرده اند و مخرج مشترک،دردها،مشکلات،مصائب و بدبختی های همگان است.این«درد مشترک»فراتر از اهداف حزبی،سیاسی و جناحی است.هر ایرانی که خواهان رهایی از وضع موجود و رسیدن به یک زندگی شرافتمندانه است و علاقه مند است که بر سرنوشت خود حاکم شود،در این «درد مشترک»سهیم است.

من احساس می کنم،افکار عمومی به مرور برای رسیدن به این «درد مشترک»و ضرورت طرح آن آماده می شود.من خود نیز در این زمینه پیشنهاد هایی دارم.اما ترجیح می دهم منتظر بمانم تا نظرات دیگران مطرح شود و شرایط اجتماعی نیز آماده تر گردد.برخی بر این باور هستند که معضلات حقوق بشری بیانگر این«مساله ی ملی»اند و گروهی معتقدند،طرح خواسته های اقتصادی در یک شعار نمادین،«مساله ی ملی»را بازتاب خواهد داد.و برخی نیز راه میانه را برگزیده و بر این باوراند که «مساله ی ملی»یا«درد مشترک»می تواند تلفیقی از مطالبات نخبه گرایانه و رنج های توده ها بشد.و جالب این است که گروهی نیز بر این باور هستند که «درد مشترک»خود یک بیان نمادین برای گرد هم آیی ملی در یک جنبش است.به شرط این که نخبگان اجتماعی،کوشندگان سیاسی،فعالان مدنی و توده ها آن را به عنوان یک نماد همبستگی بپذیرند.