Wednesday, October 29, 2008

اقدامات امنیتی علیه دانشجویان درکرج



به دنبال اعتصاب غذا، تحصن و اعتراضات دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تهران واحد کرج در خرداد ماه سال جاری نسبت به خفقان و سرکوب حاکم بر دانشگاه و خواسته های صنفی خود مانند وضعیت بد غذای سلف سرویس و خوابگاهها،نبود سالن مطالعه،نبود سرویس رفت و آمد ،رفتارهای سرکوبگرانه زمانی و جعفری از کارکنان دانشگاه با دانشجویان بود. در پایان پیروزمند اعتصاب غذا،تحصن و اعتراضات دانشجویان که رئیس دانشگاه طاهرزاده و نماینده وزارت علوم را وادار به تن دادن به خواسته های آنها با تعهد کتبی و در حضور نمایندگان دانشجویان معترض و چند تن از اساتید دانشگاه ،همۀ خواسته های دانشجویان را برحق اعلام کردو متعهد شد تمامی خواسته های آنها را برآورده سازد . در این تعهد کتبی تاکید شده بود از دستگیری، احظار و محرومیت ازتحصیل فعالین دانشجوئی متحصن و نمایندگان شرکت کننده در مزاکرات خودداری و از آنها حمایت کند. اما بعد از برگزاری امتحانات پایان ترم و تعطیلی دانشگاه، تعدادی از دانشجویان شرکت کننده و متحصن از جمله آقای فاروق معروفی ،سیون فرخزادی،مصلح فتاح پور،محمد شریفی،میثم جهانگیری و امیر سالاری بر خلاف وعده های داده شده به اداره اطلاعات کرج فراخوانده شدند و بازداشت شدند و در طی مدت بازداشت مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفتند. آنها پس از مدتی زندانی بودن با کفالت آزاد شدند. ولی پس از آزادی دانشجویان زندانی ،رئیس دانشگاه و حراست همان کسانی که به آنها تعهد داده بودند به 2 ترم تعلیق و محرومیت از تحصیل محکوم کردند.
با اعتراض فعالین دانشجویائی وسایر دانشجویان ، ریاست دانشگاه و حراست با دادن وعده های دروغین و تشکیل جلسه برای بازبینی حکم تعلیق ،آنها راکه همگی دانشجویان شهرستانی و فاقد خوابگاه در کرج هستندرا به دانشگاه می کشانند.که البته از ورود آنها به دانشگاه جلوگیری می شود .ابتدا در جلوی درب ،ماموران حراست با حراست کل واقع در داخل دانشگاه تماس میگیرند و بعد از صدور اجازه توسط حراست کل به دانشجویان تعلیقی اجازه داده می شود به مدت 1 ساعت برای پیگیری کار خود وارد دانشگاه شوند.در این مدت تمامی تماسها و ارتباط آنها با دانشجویان دیگر توسط ماموران حراست تحت کنترل می باشد و اگر بعد از اتمام 1 ساعت این دانشجویان از محوطه دانشگاه خارج نشده باشند توسط ماموران حراست به بیرون از دانشگاه فرستاده می شوند.
از طرفی دیگر به فعالین دانشجوئی مورد غضب و محروم از تحصیل گفته می شود که بعضی از اساتید شاکی خصوصی آنها هستند اما از بردن نام اساتید شاکی تا به حال خوداری شده است .
اقدامات سرکوبگرانه در دادنشگاه تربیت معلم تهران واحد کرج به نحو بی سابقه ای شدت یافته است،از اول مهرماه و آغاز سال تحصیلی در بعضی از کلاسها دوربین های مدربسته نصب شده است. تلاش مبشری رئیس نهاد رهبری و حراست دانشگاه که کلاسهای درس در کلاسهای که دوربین های مدار بسته در آن نصب شده تشکیل گردد و دانشجویان را از کلاسهای خود به این کلاسها هدایت می کنند. هدف از نصب این دوربین ها در کلاسهای درس تحت کنترل قرار دادن اساتید و دانشجویان می باشد.این شیوه کنترل باعث اعتراض اساتید و دانشجویان شده است.کلاس شماره 101 از جمله کلاسهایی است که دوربین های مدار بسته در آن نصب شده است و اکثر کلاسهای درس در این کلاس تشکیل میشود . دوربين های مدار بسته در سایر مکانهای دانشگاه مانند جلوي سلف سرويس،پارك دانشكده علوم كه اصلي ترين مكان استراحت دانشجويان دختر و پسر بعد از كلاسهاست،ورودي دانشكده علوم ،مكان تكثير جزوات و نشريه هاي دانشجويي،بوفه دانشجويي،كليه راهروهاي دانشگاه است
کنترل شدید دانشجویان
افزایش تعداد افراد حراست دانشگاه
بستن مسیرهای ورود به بخشهای آموزش و اداری دانشگاه که محل تحصن و اعتراض دنشجویان بود بعد از وقت اداری با نرده های حفاظتی
محروم کردن دانشجویان از خوابگاه علیرغم اینکه تعداد زیادی از اطاقهای خوابگاه خالی می باشد .مراجعه دانشجویان به فرخزادی مسئول خوابگاه و سئوال کردن از او که چرا اطاقهای خالی خوابگاه را در اختیار دانشجویان قرار نمی دهد.فرخزادی در جواب دانشجویان چنین می گویید: که به شما ربطی ندارد ما خودمان تصمیم می گیریم به چه کسانی خوابگاه بدهیم و حالا تصمیم گرفتیم سر تفنن به دانشجویان خوابگاه واگذار نکنیم.
مبشری رئیس نهاد رهبری در دانشگاه تربیت معلم هماهنگ کننده نهادهای سرکوب در دانشگاه می باشد. ارکانهایی که در سرکوب دانشجویان دانشگاه تربیت معلم نقش دارند عبارتند از حراست دانشگاه وبسیج دانشجوئی است.مبشری نماینده خامنه ای در دانشگاه تربیت معلم کرج می باشد او تمامی اعتراضات داشجوئی را به دفتر خامنه ای گزارش می کند و دستورات هر اقدامی علیه دانشجویا ن را از آنجا دریافت می کند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،محروم کردن دانشجویان از تحصیل ،تحت فشار قرار دادن آنها و نصب کردن دوربینهای مدار بسته در کلاس درس را محکوم می کند و خواستار پایان دادن به اقدامات سرکوبگرانه در دانشگاههای ایران است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
هشتم آبان 1387 برابر با 29 اکتبر 2008

محاصره پاسارگاد توسط ماموران امنیتی

بدنبال اعلان روز هفتم آبان، بعنوان «روز جهانی کوروش بزرگ» گروه زیادی از جوانانِ ایرانی که قصد داشتند در پاسارگاد تجمع کنند تا یاد و خاطره‌ی پدر ایران‌زمین و بنیادگذار حقوق بشر را گرامی دارند، با یورش ماموران امنیتی مواجه شدند.
به گزارش خبرنگار آژانس ایران خبر از مرودشت، از ساعت ۸ صبح امروز - هفتم آبان‌ماه- مسافرانِ اتوبوس‌ها و مینی‌بوسی‌هایی که به قصد پاسارگاد در حرکت بودند، متوقف و پس از شنیدن توهین از سوی ماموران رژیم مجبور به بازگشت شدند. در این میان تنها خودروهای شخصی نیز پس از بازرسی و ضبط دوربین‌ها و تلفن‌های همراهِ سرنشینانشان می‌توانستند به سوی پاسارگاد حرکت کنند که در آنجا نیز هر فرد حداکثر پنج دقیقه می‌توانست در محیطِ پیرامونی پاسارگاد بماند، در غیر اینصورت مورد ضرب و شتم ماموران امنیتی رژیم قرار می‌گرفت.
بایسته‌ی یادآوری است که روز هفتم‌ آبان‌ماه سالروز صدور منشور حقوق بشر کوروش بزرگ است که از سوی «کمیته‌ بین‌المللی نجات دشت پاسارگاد» بعنوان روز جهانی کوروش نامگذاری شده است. در طی این سال‌ها ایرانیان در هر جای جهان یاد و خاطره‌ی کوروش بزرگ، بنیان‌گذار حقوق بشر را گرامی می‌دارند ولی در طی این سالیان جمهوری اسلامی نه تنها مانع از برگزاری هرگونه گردهمایی در پاسارگاد - آرامگاه کوروش بزرگ - شده است، بلکه با آبگیری سد سیوند خسارات جبران ناپذیری را نیز به دشت پاسارگاد و میراث باستانی ایران و جهان وارد کرده است.

دادخواهيم اين بيداد را

هم میهنان در آستانه دهمین سالگرد فاجعه قتل های سیاسی آذر هزاروسیصد هفتادوهفت یاد جانباختگان این جنایت ها ، داریوش و پروانه فروهر ، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را به همراه یاد یکایک قربانیان قتل های سیاسی در ایران گرامی می داریم . ما همچنان بر خواست خود برای افشای تمامی حقایق در مورد این جنایت های ضد بشری و تشکیل دادگاهی صالح برای رسیدگی به این جنایت ها پای می فشاریم . کشتار دگر اندیشان در ایران که به صورت سازمان یافته و ازدرون نهاد های حکومتی انجام شده ، زخم بازی است بر وجدان عمومی جامعه ایران. هر یک از ما در جایگاه خویش خود را مسؤول دادخواهی این جنایت ها می دانیم . با امید به استقرار آزادی و عدالت در ایران ! خانواده های فروهر ، مختاری ، پوینده برای اعلام پشتیبانی خود با ذکر نام و نام خانوادگی و شهر سکونت خود به آدرس زیر یک ایمیل بفرستید: daadkhahi@googlemail.com و یا متن امضاء شده را با ذکر نام و نام خانوادگی و شهر سکونت خود به آدرس پستی زیر ارسال نمایید: تهران- خیابان سعدی - خیابان هدایت (شهید قاعدی) – کوچه شهید مرادزاده – پلاک 22 – منزل فروهر

چند خبراززندانيان سياسي



احمد ایینه چی از یک زندانی می گوید-انجمن زندانیان سیاسی
سلام و درود به دوستان و پیام آوران حق يكي از اعضا جمعيت ال ياسين هستم كه از حدود يكسال و نيم پيش جلوي فعاليتهاي ما را گرفتند، استاد معنوي ما يعني استاد ايليا را دستگير كردند و بدون داشتن هيچ مدركي مدت 6 ماه در 209 نگهداشتند. در اين مدت ما به عينه ديديم كه متوليان فرهنگ اين مملكت مثلا وزارت ارشاد نيست بلكه يك محفل مخفي و امنيتي است به نام اداره اديان انها كساني هستند كه از اسلام تنها نام ان را ميخواهند و آن را هم براي منافع خودشان و استفاده هاي ابزاري مورد توجه قرار ميدهند. كسي نيست كه از اين افراد اداره اديان بپرسد كجاي اسلام كه شما سنگ آن را ظاهرا به سينه ميزنيد گفته كه افراد را بدون اينكه دليل كافي داشته باشيد 6 ماه در زندان بيندازيد و بعد هم تنها به دليل فقدان مدارك (نه رحم و مروت و پيروي از قانوني كه قبلا توسط خودشان شكسته شده) در حالي آزاد كنيد كه دچار خونريزيهاي مشكوكي شده كه در مدت زندان بوجود آمده است . اصلا يك نظريه اين است كه آنها فكر ميكردند كه سمومي كه به ايشان تزريق كرده اند به اندازه كافي براي كشتن ايشان كافي بوده و بزودي شاهد مرگ ايشان خواهند بود و لذا دليلي براي نگه داشتن ايشان در زندان نداشت كه هيچ، ميتوانست برايشان خطرناك هم باشد


خبری از حبیب قوتی-انجمن زندانیان سیاسی
حبيب قوتي 33 ساله فوق ليسانس حسابداريجهت اجراي 4 سال حبس توام با تبعيد در شهر همدان از زندان اوين به زندان همدان منتقل شده است ايشان كمتر از يك سال است ازدواج نموده بيشتر از اين اطلاعاتي ندارم تمام داشته هايم را براي شما ارسال كردم اميدوارم كافي بوده باشدپوزش ميخواهم بخاطر پراكندگي فايل ها خودتان كه در جريان هستيد كه سرعت اينترنت بسيار پائين است

خبری از دو زندانی سیاسی-انجمن زندانیان سیاسی
مسعود سماواتيان 48 ساله اكنون براي اجراي 5 سال تبعيد توام با زندان درشهر خرم آباد گرديدنامبرده متاهل بوده و داراي دو فرزند مي‌باشد.ايشان پس از بازداشت در نيمه مهرماه 1385به مدت كمتر از 8 ماه در زنداناوين تحت انواع بازجوئي‌هاي شكننده قرار داشت و سپس با قيد وثيقه 100ميليون توماني آزاد گرديد. ايشان پس از آزادي مدتها تحت درمان پزشكيبوده.لازم به ذكر است كه نامبرده مجروح جنگي است و كارشناس ادبيات مي‌باشد

عليرضا منتظر صاحب براي اجراي 4 سال تبعيد توام با زندان در شهر كرمانشاه مي باشدنامبرده از نيمه مهر 1385 به مدت 11 ماه در زندان اوين تحت بازداشت وشكنجه قرار داشته است و سپس با قرار وثيقه 100 ميليون توماني آزاد گشت.نگرانيهاي بسياري براي وي وجود دارد چرا كه متاهل و داراي يك فرزندخردسال است

نارضایتی خانواده ی بروجردی از شیرین عبادی-انجمن زندانیان سیاسی
شب گذشته مهیا بروجردی همراه با دو تن از همراهان به دفتر شیرین عبادی مراجعه کرد و با اصرار زیاد از مسئول دفتر ایشان می خواست تا شیرین عبادی را ببیند.قرار بود اقای بروجردی از زندان زنگ بزند و دختر ایشان گوشی را به عبادی بدهد تا با این زندانی صحبت کرده و از خواسته هایش اگاه شود. خانم عبادی از این کار استنکاف کرده و اعلام می کند که فرصت ندارد. به دنبال ان اصرار و این انکار از دفتر خانم عبادی به پلیس 110 زنگ می زنند و اعلام می کنند که در ان جا کسانی قصد مزاحمت دارند. پلیس به دفتر مراجعه می کند اما خانواده ی بروجردی ضمن این که شگفت زده شده بودند اعلام می کنند که اتفاقی نیفتاده است. مهیا بروجردی ضمن تماس با یکی از اعضای انجمن زندانیان سیاسی خواست این نارضایتی خود و اقای بروجردی از برنده ی جایزه ی یک ونیم میلیون دلاری را اعلام کنیم. اقای بروجردی اصرار داشته است تا این خبر را اعلام نماییم. ما نیز داوری را به خواننده ی گرامی وا می گذاریم.

Sunday, October 26, 2008

موج جدید سرکوب دانشجویان دختر

باآغاز سال تحصیلی دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی برای خاموش کردن ندای حق طلبی وآزادیخواهی دانشجویان که همواره چون مشعلی فراروی دیگر جنبشهای آزادیخواه ایران بوده اند .به تکاپوافتاده ، شتابناک وسر درگم فقط باتکیه برزور وبی قانونی میخواهند زهر چشم بگیرند ،باتوجه به این موضوع که سال تحصیلی گذشته دانشجویان دانشگاه های ایران از جمله دانشگاه شیراز باهمبستگی ویکدلی وهمکاری بایکدیگر توانستند هیمنه ظاهری حراست که پوشش اداره اطلاعات استان فارس و شهر شیراز میباشد درهم بشکنند واین کینه ورزان امروز باکینه خود برای جبران شکست هجوم به دانشجو را آغاز کرده اندوحلقه اول را دانشجویان دختر انتخاب کردند ، چون درگذشته بیشترین تحرک از جانب آنان بوده وتا آخرین لحظه برای دستیابی به حقوق از دست رفته شان پایداری نمودند . امروز هم مقاومت حرف اول را میزند وتمامی دانشجویان دانشگاه شیراز چون سال کذشته باید یکدل ویک صدا خواهان لغو احکام رییس حراست دانشگاه باشند.در سایر دانشگاه های کشور هم دانشجویان نباید در مقابل این نوع احکام ظالمانه سکوت اختیار نمایند چون پشتیبانی از همدیگر رمزییروزی ما می باشد
هواداران جبهه ی دمکراتیک ایران _ استان تهران
فاجعه‌ای جدید: 50 احضاریه به کمیته انضباطی و 3 اخراجی برای دانشجویان دختر دانشگاه شیراز

50 نفر از دانشجویان دختر دانشگاه شیراز به دلیل آنچه که مسئولین کمیته‌ی انضباطی «بدحجابی» خوانده‌اند، به کمیته انضباطی این دانشگاه احضار شدند.
بنا به گزارش تعدادی از این دانشجویان، مسئولین کمیته‌ انضباطی در هنگام مراجعه این دانشجویان برگه‌های احضاریه را از آن‌ها گرفته‌اند و گفته‌اند که تمامی آن‌ها باید ابتدا تعهد دهند که وضع پوشش خود را تغییر می‌دهند و سپس نیز باید به انتظار احکام صادره توسط کمیته‌ انضباطی باشند. نکته جالب در احضار این دانشجویان این است که حراست دانشگاه حتی یکبار هم در مورد وضع پوشش به این دانشجویان تذکر نداده است و تمامی آنها مستقیما به کمیته انضباطی احضار شده‌اند.
بنا به اعلام تعدادی از دخترانی که به کمیته انضباطی مراجعه کردند، مسئولین کمیته انضباطی به آن‌ها گفته‌اند که سه نفر از دانشجویان دختر این دانشگاه قبلا به دلیل بدحجابی از دانشگاه اخراج شده‌اند. این در حالی است که جو عمومی دانشجویی از چنین موضوعی بی‌خبر بوده است و به نظر می‌رسد با فشار بر این سه دانشجوی اخراجی، از علنی شدن اخراج آن‌ها جلوگیری شده است. همچنین به این دسته از دانشجویانی که احضار شده‌اند گفته شده است که باید لیستی از دخترانی که بقیه دخترانِ دانشجو را اغفال می‌کنند به همراه تعهد نامه خود به کمیته انضباطی تحویل دهند!
جالب اینجاست که دانشجویانی که احضار شده‌اند مطابق عرف دانشجویی لباس می‌پوشند و هیچکدام از آن‌ها سابقه‌ی احضار یا حتی تذکر قبلی را هم نداشته‌اند.
با احضار این 50 نفر، تعداد احضار دانشجویان به کمیته انضباطی در زمان ریاست دکتر کارپرور بر کمیته انضباطی، به عنوان معاون دانشجویی دانشگاه شیراز، به بیش از 100 تن رسیده است و به نظر می‌رسد شخص او، مدیریت گروه سرکوب دانشجویان دانشگاه شیراز را به عهده گرفته است. دکتر کارپرور همان کسی است که با انحلال شورای صنفی منتخب دانشجویی، شورای صنفی وابسته را در دانشگاه شیراز روی کار آورد و در جریان انتخابات شورای صنفی این دانشگاه، 108 نفر از کاندیداهای این انتخابات را ردصلاحیت کرد.
دانشجویان دختر دانشگاه شیراز در تحصن یازده روزه اسفندماه سال گذشته حضور بسیار چشمگیری داشتند و به نظر می‌رسد که این احضار و اخراج‌ها در راستای نوعی انتقام و نیز ترساندن آن‌ها از برگزاری هرگونه حرکت اعتراضی باشد.
کارپرور در جریان روزه سیاسی در اعتراض به تداوم بازداشت دانشجویان بی‌گناه دانشگاه امیرکبیر، 7نفر، در جریان برگزاری تجمع اعتراضی به بازداشت یکی از دانشجویان دانشگاه شیراز، 4 نفر، در جریان انتخابات شورای صنفی، 5 نفر، در جریان تحصن اسفندماه، 30 نفر و از ابتدای سال تحصیلی تا کنون نیز 5 نفر به نام‌های نوید غفاری، آلما رنجبر، اکبر حسن‌پور، کاظم رضایی و امین درستی را به اتهام پخش شب‌نامه در خوابگاه‌های پسران و دختران به کمیته‌ی انضباطی احضار کرده بود که با احتساب این 50 نفر تعداد دانشجویان احضاری در یک سال گذشته به بیش از 100 نفر می‌رسد. البته این آمارها، آمارهای رسمی است و تخمین زده می‌شود که تعداد دانشجویانی که از علنی شدن خبر احضارشان بر حذر داشته شده‌اند به بیش از این‌ها می‌رسد.
دکتر کارپرور شخصی کاملا متحجر و با روحیه‌ی کینه‌توزانه است که به نظر می‌رسد در صورت تداوم رفتار سرکوب‌گرانه خود با واکنش جدی دانشجویان دانشگاه شیراز مواجه خواهد شد. بسیاری از دانشجویان دختر و پسر دانشگاه شیراز نارضایتی خود را از نحوه‌ی رفتار وی اعلام کرده‌اند و احتمالا وضعیت دانشگاه شیراز به سمتی پیش می‌رود که در آینده نزدیک دوباره آبستن تنش‌های زیادی خواهد بود.

Saturday, October 25, 2008

از جان گذشتگی های زندانیان سیاسی نباید به هدر رود

جمهوری اسلامی هم پیمان استراتژیک سوریه میباشد این دو از ابتدای روی کار آمدن مذهبیون درایران همدیکر را رها نکرده اند . حکومت بعث سوری خود را لاییک وغیر مذهبی مینامد وجمهوری اسلامی همانگونه که از نامش پیدا است یک رژیم سیاسی اسلامی است ،درحقیقت نام اصلی آن حکومت اسلامی میباشد همان حکومتی که طالبان در اقغانستان وپاکستان ودر کشمیر به دنبال آن هستند ، همان حکومتی که رسیدن به آن اوج خواسته های القاعده وبن لادن است وهمان حکومتی که مسلمانان سلفی در هر کجای دنیا که باشند با ابزار کشتار و خشونت خواهان ایجاد آن هستند نوع شیعه وسنی آن فرقی نداردحزب الله شیعه همان کاری را درلبنان انجام میدهد که طالبان سنی در افغانستان آنان به دنبال بدست گرفتن حکومت می باشند ویک الگو هم دارند وآن حکومت اسلامی واقع درایران است.
چگونه است که رژیم لاییک سوری با رژیم اسلامی ایران عهد اخوت بسته واینگونه از یکدیگر دفاع میکنند ؟ پاسخ بسیارساده است مبانی اصلی این دو و تمامی حکومتهای مانند آنها مشترک است وآن استبداد است ، استبداد یعنی قانون حرف یکنفر یا یک گروه یا حزبی که قدرت در دست اوست استبداد به معنای عدم رعایت حقوق بشر ، مخالفت با دمکراسی وآزادی بیان وعقیده .
استبداد است که زندان برای آزادیخواهان می سازد ودر رژیم استبدادی است که زندانی سیاسی وعقیدتی وجود دارد .در ایران در سوریه در برمه درروسیه سفید درسودان ودر هر کشوردیگری که استبداد حاکم است .
مطلبی که در ادامه آمده است سخنان یک زندانی سیاسی سوری میباشد که چقدر گفته هایش با زندانیان سیاسی ایرانی نزدیکی دارد درواقع یکسان است .
هواداران جبهه ی دمکراتیک ایران _ استان تهران
فعال اهل سوریه در مورد زندانی بودن خود و سایرین سخن می گوید

واشنگتن- عثامه منجد که خود زندانی سیاسی بوده است، می گوید، از جان گذشتگی آنانی که به دلیل باورهایشان در سوریه به زندان افتاده اند نباید بیهوده شمرده یا فراموش شود.

منجد در طی یک میزگرد ویژه که در 24 ژوییه از سوی هیئت آمریکایی سازمان ملل و در نیویورک برگزار شده بود، از تجربه های خود و سایر هم وطنانش در زندان های سوریه صحبت کرد.

سایر شرکت کنندگان در این میزگرد که نمایندۀ کشورهای بلاروس، برمه، کوبا، اریتره، و ازبکستان بودند، همگی به خاطر به زبان آوردن حقوق انسانی خود که از سوی جامعۀ بین المللی به رسمیت شناخته می شود، سابقۀ تجربۀ زندان سیاسی راداشته یا افرادی از خانوادۀ آنها این تجربه را از سر گذرانده بودند. آنها در سالنی صحبت می کردند که مملو از 120 دیپلمات، روزنامه نگار و نمایندۀ سازمان های غیر دولتی بود. به گفتۀ منجد، هر چند تبلیغات اندکی در مورد آنها صورت گرفته، اما افراد بسیاری در سوریه زندانی سیاسی هستند.

او گفت، آنها نه تروریست هستند، نه افراط گرا، و نه عُمال عوامفریب کشور های دیگر. آنها نیز مثل شما که در این سالن حضور دارید، هستند: افرادی موجه، که باورهایشان در مورد آزادی بیان، حق انتخاب دولت، برخورداری از قوۀ قضاییۀ مستقل و عادلانه، و تساوی در برابر قانون، مانند باورهای شما است. آنها انسان های آگاهی هستند که برای حقوق انسانی، سیاسی، و اجتماعی خود در سوریه مبارزه می کنند. آنها قصد دارند عزت نفس را به سوریه و به خود، به عنوان شهروندان سوری، بازگردانند.

او اسامی تعدادی از زندانیان سیاسی را اعلام کرد و از سرنوشت بسیاری از پزشکان، تجار، شعرا، و هنرمندانی گفت که تحت آزار و شکنجۀ رژیمی هستند که منجد آن را "یک رژیم بیمار" می خواند.

او گفت، سازمان ملل، به عنوان سازمانی که نمایندۀ خواست جامعۀ بین الملل است، در برابر این زندانیان که نباید فراموش شوند، و نیز جلوگیری از سرکوبگری های رژیم، دارای مسئولیت و تعهد است. این میز گرد، برای تأکید بر اعلامیۀ مربوط به زندانیان سیاسی که در ماه ژوئن منتشر شد، تشکیل شده بود. در آن اعلامیه که از سوی ایالات متحده و 63 کشور از اعضای سازمان ملل حمایت می شود، از جامعۀ جهانی درخواست شده تا در برابر آزادی زندانیانی که تنها به خاطربیان صلح آمیز باور های خود در اسارت به سر می برند، قبول مسئولیت نماید.
در این اعلامیه تلاش شده تعهد کشورها نسبت به اعلامیۀ جهانی حقوق بشر که در سال 1948 و از سوی مجمع عمومی سازمان ملل مورد تصویب قرار گرفت، تقویت گردد. از جمله موادی که در 30 مادۀ اعلامیۀ جهانی آمده، این است که مردم حق برخورداری از آزادی اندیشه و حق پرهیز از بازداشت غیرقانونی را دارا می باشند.

مبارزه برای آزادی در سوریه

منجد مورد اذیت و آزار و تفتیش عقاید قرار گرفته و به خاطر فعالیت هایش به عنوان دانشجو، بارها در سوریه توقیف شده است.

در آخرین باری که از سوی نیروهای امنیتی سیاسی سوری و در سال 2004 در دمشق بازداشت شد، به مدت یک هفته تحت بازپرسی و شکنجه قرار داشت. او هنگام مصاحبه وعکس برداری در نواحی روستایی و فقیرنشین سوریه بازداشت گردید. هدف او روشنگری درمورد مصائب مردمان فقیر این نواحی بود و این کار را از طریق انتشار صدا و شرح زندگی آنها در رسانه های محلی و بین المللی انجام می داد.

منجد تنها بعد از امضای تعهد نامه ای مبنی بر عدم شرکت در فعالیت های سیاسی و اجتماعی، آزادی خود را به دست آورد.

او اکنون نمی خواهد ساکت بماند. او که از اقبال کافی برای جان سالم به دربردن از زندان برخوردار بوده است، می گوید احساس می کند که وظیفه اش اطلاع رسانی و باخبر کردن جهان از آن چه بر کسانی که هنوز در زندان به سر می برند، است؛ افرادی که با علم کامل به این که چه قیمت گزافی باید بپردازند، انتخاب کرده اند که در راه تحقق آرمان های خود با قدرت بایستند.

امروز، منجد که پیوسته به تفسیر سیاست های سوریه مشغول است، در شورای ملی اعلامیۀ دمشق مشغول به کار است، این شورا از چندین گروه از احزاب مخالف، چهره های برجستۀ سوری، روشنفکران و اصلاح طلبان تشکیل شده است.

او ریاست روابط عمومی جنبش عدالت و توسعه را به عهده دارد؛ این جنبش به رهبری مبارزات برای نیل به تغییرات صلح آمیز و دموکراتیک در سوریه و ایجاد یک دولت مدرن که حامی حقوق بشر بوده و توسعۀ اقتصادی و اجتماعی را ارتقا دهد، می پردازد.

منجد بیان داشت، رژیم هایی که از پیشرفت دموکراسی و جامعۀ مدنی ممانعت می کنند، و جواب درخواست های به حق مردم خود برای ایجاد تغییرات را با سرکوب می دهند، باید منزوی گردند.

او اظهار داشت، زندانیان سیاسی باید از سوی جامعۀ بین الملل مورد تأیید و تشویق قرار گیرند و حمایت های لازم از آنها به عمل بیاید.

Tuesday, October 21, 2008

مهندس طبرزدي: ريشه برخوردهاي امنيتي ترس حكومت ازمردم است

خبرگزاري جبهه متحد دانشجويي - مهندس حشمت اله طبرزدي دبيركل جبهه دمكراتيك ايران درگفتگو با شبكه تلويزيوني صداي آمريكا درمورد برخوردهاي اخيردانشگاه آزاد درمواجهه با دانشجويان ، نقض حقوق بشر درجمهوري اسلامي و وضعيت زندانيان سياسي شركت نمود.چكيده اين گفتگو ازاين قراراست
نقض حقوق بشرو به ويژه گروههاي نخبه و دانشجويي هميشه بوده اما اتفاق جديد دردولت آقاي احمدي نژاد ستاره دار كردن دانشجويان بود با اينكه احمدي نژاد گفته بود سياست ما مهرورزي با بندگان خداست اما درعمل اين مهرورزي به بغض ورزي تبديل شد. بسياري از اين دانشجويان را به زندان انداخته عده اي را اخراج كردند وعده اي را به كميته هاي انضباطي كشاندند. اما ديدند اين ميزان سركوب جواب نداده سياست ديگري پيشه كردند هر تعداد دانشجو كه در دوره كارشناسي فعال بود وقتي فارغ التحصيل مي شد و قرار بود به مقطع بالاتر برود مي گفتند اينها ستاره دارند و از ادامه تحصيل آنها جلوگيري مي كردند.اكنون اتفاق جديد كه افتاده اينكه دانشگاه آزاد كه درگذشته سعي مي كرد خود را درگير مسايل سياسي نكند اما بواسطه فشارهاي دولت احمدي نژاد واينكه مي خواستند رييس دانشگاه را عوض كنند به نظرم دانشگاه يك باج سياسي داد و سياستش اين شد كه دانشجو را ستاره داركند به عنوان يك نمونه عيني از جمله دانشجوي فعال خانم شيوا نظر آهاري را ازادامه تحصيل ممانعت كردند
مهمترين مشكلي كه دولت اسلامي دارد منظورم تنها دولت احمدي نژاد نيست كليت اين حاكميت ، آن است كه همه مسايل اقتصادي ، اجتماعي و ... را امنيتي مي كند. هراتفاقي درهرنقطه ازبازار، مدرسه يا دانشگاه بيفتد آنرا امنيتي مي كنند. در واقع وحشتي دراينها هست. مشكلي كه دربينش اين‌ آقايان هست آنكه اگردانشجويي حرفي زد مي گويند اين اقدام عليه امنيت ملي است. وقتي حاكميتي نمي تواند با مردمش كنار بيايد اين دايما درترس و نگراني است خيلي ها ازاين بچه هايي كه الان درزندان هستند مثل درخشندي ، جهاندارواين خانمها كه گرفتند شيخ الاسلام ، مومني ... تمام اينها را كه گرفتند مي گويند اينها درپي انقلاب رنگي هستند و.. وحشت دارند از دگرانديشان ، كارگران و عوام و... اين ترس كه در ذهن شان است اينها را مي كشاند به اين مسايل كه همه چيز را از نقطه امنيتي ببينند.
من زمان شاه دانشجو بودم اما يادم نمي آيد كسي در آن دوران ستاره دارشده باشد اما سياست جمهوري اسلامي اعمال فشار بردگرانديشان هست مثلا همين خانم شيوا نظرآهاري وقتي ليسانسش را مي گيرد مي‌خواهد ادامه تحصيل دهد مانع مي شوند تا درسي شود براي ديگران كه فعاليت سياسي يا حقوق بشري انجام ندهند.
برخورد حكومت با جامعه علمي و فرهيخته معقول و منطقي نيست . جامعه ما به دليل مشكلات عديده كه داريم ازبسياري ازحقوقش محروم است.
ماده 22 اعلاميه حقوق بشر بحث امنيت را ازديد اعاده حقوق اجتماعي و سياسي جامعه مورد توجه قرارمي دهد اما بحث امنيت از ديدگاه جمهوري اسلامي مي رود در حوزه محروميت ازتحصيل ، محروميت ازشغل ، محروميت اززندگي.
دادگاه آقاي فلاحيه زاده را محكوم كردند به سه سال حبس وايشان دوسال راگذرانده فقط براي اينكه پس ازاين مدت حبس بتوانند وكيل شان را ببينند الان 15 روز است كه مجبور شدند اعتصاب غذا كنند . مطلع شديم كه آقاي فرهاد كهنداني را بردند براي تحمل 6 سال حبس آقاي جواد عليزاده فعال حقوق بشر را بردند زندان امثال بهروز جاويد تهراني ، ساران و ديگران هم كه ازقديم بودند اما من به عنوان يك شهروند كه محروميت ازحقوق اجتماعي دارم صبح كه بيدارمي شوم نمي دانم كه اين روز قرار است چه اتفاقي برايم رخ دهد. اوضاع دردانشگاه وجاهاي ديگر هم بهمين روال است. اكنون وقتي آقاي صفارهرندي وزيرارشاد اسلامي مي آيد مي گويد ما كسي كه قانون مان را زيرپا گذاشت اورا زير پا مي نهيم اين را آدمي مي گويد كه همكارآقاي شريعتمداربوده .من ازحرف ايشان (درمورد خانم گلشيفته فراهاني ) دو برداشت مي كنم يكي اينكه ازاين پس به ايشان اجازه نمي دهيم به ايران برگردد ديگراينكه اتفاقي ديگري برايش رخ مي دهد. وقتي درمملكت قانون حاكم نباشد نمي شود انتظارداشت كه جلوي كارهاي علمي گرفته نشود. مثلاً دو انساني كه درمورد بيماري ايدزتحقيق كردند اينها را زندان كردند بدون اينكه افكارعمومي بداند به چه دليل اينها حبس شدند.
من درايام قضاياي كوي دانشگاه مقالاتي براي نشريه مهرگان شادروان محمد درخشش مي فرستادم بازجو به من مي گفت ايا اين نشريه ازطرف جمهوري اسلامي مجوزدارد يا نه من خنديدم كه مگركسي كه درآمريكا نشريه منتشر مي كند بايد ازشما مجوز بگيرد؟ متاسفانه ناامني درحوزه انديشه و تفكر واجتماعي وجود دارد. اينها هم ناشي ازرفتارحكومت است.
الان آماررسمي تورم 30 درصد است بلكه 40-50 درصد است بيش از400هزاركودك بي خانمان داريم هزاران زنداني داريم به دليل مسايل مالي به دليل مثلا مهريه ... اين ناشي ازبحران اجتماعي است كه داريم اين خانواده ها كارشان به دعوا وطلاق مي كشد . حالا ما اگرنظر آقاي احمدي نژاد را وارونه كنيم بايد بگوييم هنرمندان ما موظفند بيكاري گراني فحشا اعتياد زنداني سركوب اينها را بايد به عنوان شواهد موجود درجامعه فيلم بسازند و اصلا هنرمند متعهد يعني اينكه درد جامعه رابفهمد و آنرا به تصوير بكشد

Monday, October 20, 2008

زندانی شدن عضو شورای مرکزی جبهه ی متحد دانشجویی //ادامه فشار بر زندانیان سیاسی

فرهاد کهن دانی از اعضای شورای مرکزی جبهه ی متحد دانشجویی به زندان افتاد.این فعال دانشجویی که دانش اموخته ی رشته ی علوم سیاسی از دانشگاه ازاد است در سال ۱۳۸۰ و به دنبال یک پرونده سازی از سوی عناصری مشکوک برای مدت سه ماه را در سلول انفرادی گذراند و پس از ان بدون حضور وکیل از سوی قاضی حداد به ۶ سال حبس محکوم شد. اخیرا برای پرسش از وضعیت خود به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و خواستار این شد تا تکلیف وثیقه ی او روشن شود.ولی مسئولین مربوطه به جای پاسخ به این درخواست او ،خودش را توقیف و روانه ی زندان کردند. شایان ذکر است که اقای کهن دانی از اعضای فعال انجمن زندانیان سیاسی است.



اعتراض کبودوند علیه مافیای حقوق بشر-انجمن زندانیان سیاسی
چندماه پیش در جریان اعلام محکومیت حبس من، یکی از وکلا در گفتگو با صدای دویچه‌له آلمان گفته بود {نمی‌دانم چرا.... کبودوند این همه بدشانسی می‌آورد. او واقعا بی‌گناه است ولی نه در داخل کشور و نه در روزنامه‌های داخلی هیچ‌گونه نامی از ایشان برده نمیشود... او مورد ظلم واقع شده...} از این وکیل محترم تشکر می‌کنم ولی خود ایشان که در برخی از روزنامه‌های نزدیک به اصلا‌ح‌طلبان حکومتی قلم زنی می‌کند، در جریان دادگاهی حاضر نشده و پس از آن دفاع ننمود و حتی در تهیه دفاعیه نیز هیچ‌گونه کمکی به ما نکرد. اما در مورد تحریم، بایکوت من به عنوان عضوی از جامعه سرکوب شده کرد و فردی مستقل، مواردی بر شرح ذیل قابل ذکر است:اول اینکه: در حال حاضر سامانه مبتنی بر آپارتاید سیاسی- قضایی و رسانه‌ای- خبری در کشور حکمفرمایی می‌کند که ملیت‌های حاشیه ایرانی، اقلیت‌های ملی، مذهبی، اقوام، هویت‌طلبان، ناراضیان و مخالفان سیاسی و منتقدان جدی حکومت در شمولیت این آپارتاید چندجانبه قرار دارند.دوم اینکه: مردم کرد در ایران به عنوان یک ملیت در حاشیه قرار گرفته به دلیل مبارزات و فعالیت‌های سیاسی و مدنی ده‌هاسال است به طور وسیعی در زیر تیغ آپارتاید حاکم قرار دارند. هویت جویان‌، حق‌طلبان، آزادی خواهان و فعالان سیاسی و مدنی کرد، عموماً با چماق تجزیه‌طلبی مورد سرکوبی قرار می‌گیرند، به طور گریزناپذیری قربانی محوری سامانه آپارتاید چندجانبه موجوداند.سوم اینکه: جمعیت‌ها و مجامع نزدیک به حاکمیت به نام دفاع از مردم و یا اصناف، قشر خاصی و یا زندانیان، فعالیت‌هایی دارند که به برکت رانت‌های سیاسی، تبلیغی و رسانه‌ای حکومت و پیرامونی‌هایش موقعیتی یافته‌اند، اما این جمعیت‌ها به جای دفاع از ستمدیدگان و زندانیان مدنی و سیاسی بی‌گناه، گاه مراسم‌های تشویق و تقدیر از زندانبانان برپا می‌دارند و البته با پیروی از آموزه‌ها، روش‌ها و سیاست‌های تبعیض‌آمیز حاکمیت تنظیم رفتارهایشان برمبنای «خودی» و «غیرخودی» بودن کمک‌جویان و افرادی که آنها ادعای دفاع از آنها را دارند پنهان‌پذیر نیست، رفتار تبعیض‌آمیز اینگونه گروه‌ها در قبال زندانیان، فعالان سیاسی و مدنی و حقوق بشری و سکوت آنها در مواجه با نقض حقوق بشر در اساسی ترین موارد، ترجمان ماهیت واقعی جمعیت‌های احتمالاً حکومت ساخته است.چهارم اینکه دفاع از حقوق بشر برمبنای این ایده که «نقض گسترده حقوق بشر و شکنجه و حبس و اعدام هزاران بیگناه در «آمار» است و نقض حقوق بشر یک فرد «تراژدی»‌است» چشم‌اندازی نگران کننده و ناامیدکننده از وضعیت حقوق بشر در جهان ارائه می‌دهد. مواضع برخی نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی از جمله اتحادیه اروپا که در قبال احضار به دادگاه یک یا برخی افراد واکنش نشان می‌دهند و اما در قبال نقض فاحش حقوق بسیاری دیگر از افراد، سکوت می‌کنند، تداعی‌گر حکمفرمایی ایده مذکور بر دنیا است.ششم اینکه: کوشندگان مستقل مدنی و سیاسی و حقوق بشری به دلیل استقلال فکری و عملی‌شان توسط منفعلان و عافیت‌طلبان و آنهایی که از دور دستی بر آتش دارند به اتهام‌های ناروا و بی‌پایه و اساس متهم می گردند، که اینگونه اتهام زدن‌ها اقدامی ستمکارانه و نقض حقوق بشر است که در راستای ضربه‌زدن به حقوق بشر انجام می‌پذیرد.سرانجام اینکه اخیراً شنیده شده برخی از به اصطلاح منتقدان و مخالفان حکومت در اتهام‌زنی گوی سبقت را از دستگا‌ه‌های امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی ربوده و مرا به جدایی‌طلبی متهم کرده‌اند و در اینجا لازم به بیان است که هرگاه دستگاه‌های زورمدار اطلاعاتی و امنیتی به مدارکی دال بر تجزیه طلب بودن من دست می‌یافتند به طور قطع از آن در جهت توجیه محکومیتم استفاده می‌کردند ولی گویا همین دستگاه زورمدار از اتهام زنندگان اخیرالذکر که متاسفانه با الفبای حقوق بشر و دموکراسی نیز بیگانه‌اند منصف‌تر بوده است.حکم محکومیت من که از سوی وزارت اطلاعات صادر و به امضای دستگاهی موسوم به دادگاه انقلاب رسیده، شامل 10 سال حبس برای تشکیل و اداره جمعیت سازمان حقوق بشر کردستان، یک سال حبس جهت تبلیغ علیه نظام از طریق گفت‌وگو با رسانه‌های خارجی مخالف، و در حکمی دیگر 6 ماه حبس برای تشویش اذهان عمومی از طریق هفته‌نامه «پیام مردم» مجموعاً یازده‌ و نیم سال می‌باشد.البته این احکام وجاهت حقوقی و قانونی ندارند و من حقیقتاً هیچ‌گونه جرمی مرتکب نشده‌ام، چنانکه اگر من در یک دادگاه صالح و مستقل علنی یا منصف محاکمه می‌گردیدم نه تنها حتی برای یک روز هم محکوم به حبس نمی‌شدم، بلکه برعکس کسانی که مرا زندانی کرده‌اند به جای من محکوم به زندان می‌گردیدند. اما از آنجا که من کرد هستم، کردی که معتقد است که باید به سوءاستفاده حاکمیت از جهل و فقر مردمان پایان دهد، کردی که بر این باور است که باید حقوق خود را شناخت و از آن دفاع کرد، خطرناک معرفی شده‌ام و مستوجب مجازاتی ظالمانه و مورد تبعیض‌ام، چون کردم و مستقل، و این امروز شاید وجدانهای خفته و خفتگان را بیدار نمی‌کند اما دور نیست بیداری وجدان‌های عمومی.تهران-زندان اوین: 29مهر 1387/ 20 اکتبر 2008


ادامه ی فشار بر سعید درخشندی-انجمن زندانیان سیاسی
در ادامه ی فشار به زندانی سعید درخشندی به دلیل عدم تمکین در برابر خواسته های غیر قانونی عوامل امنیتی رژیم، نه تنها حفاظت زندان اوین کتب و دست نوشته های اورا مصادره کرد بلکه،ملاقت این زندانی را نیز قطع کرد.همچنین برای تحقیر او ،این زندانی سیاسی را در بندی تبعید کرده اند که محل نگهداری زندانیان مالی و الوده به مواد مخدر است.


سعید ماسوری تبعید شد-انجمن زندانیان سیاسی
سعید ماسوری زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد روز گذشته از بند 350 زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد. شایان ذکر است رژ یم ولایت فقیه در ادامه ی پنهان کاری و ازار زندانیان سیاسی تلاش می کند بند 350 را نیز تعطیل کند تا عملا بند سیاسی نداشته باشد. سیاست عدم شفاف سازی از سیاست های شناخته شده ی این حکومت قانون شکن است.


فلاحیه به اعتصاب خود پایان داد-انجمن زندانیان سیاسی
فلاحیه پس از 15 روز به اعتصاب خود پایان داد. خواسته ی اصلی او داشتن وکیل بود که بالاخره روز گذشته دادگاه انقلاب با این خواسته موافقت کرد و اقای سلطانی در زندان اوین با این روزنامه نگار زندانی ملاقات کرد.

Friday, October 17, 2008

به مناسبت سالگرد جان باختن فرخی يزدی

بی گناهی گر بزندان مرد با حال تباه
دولت مظلوم کش هم تا ابد جاويد نيست
به مناسبت سالگرد جان باختن فرخی يزدی مدیرروزنامه طوفان وشهید آزادی راه قلم به فرمان رضاشاه
تاریخ مطبوعات ایران چه قبل از برپایی جمهوری اسلامی وجه بعد از آن مملو است از قتل ها ، حبس ها ، تبعیدها وشکنجه هانسبت به صاحبان قلمهای آزاد اندیش. ماشین استبداد با شدت بخشیدن بر اختناق وبه زنجیر کشیدن قلم تلاش میکند مانع افشاگری فجایع خود شود.وضع قوانین ظالمانه مطبوعات خود شاهد مدعاست.
اما آزادیخوهان درمقالات ونشریات با از جان گذشتگی پرده از جنایات دیکتاتور بر می دارند.عجیب است در این سرزمین هیچگاه سرنوشت مستبدی باعث عبرت دیگر حاکمان نگردیده است وآنان بزودی راه وروش همان نگون بخت را میروند.مطلبی که درادامه آمده است شرح زندگی فرخی یزدی باقلم شیوای خودش میباشد که در وبلاگ میلیتانت درج شده است .
هواداران جبهه ی دمکراتیک ایران _ استان تهران
به مناسبت سالگرد جان باختن فرخی يزدی
فرخی يزدی، با يک نثر بسيار شيوا و روان، اتوبيوگرافی از خود تهيه نمود که پس از قتل وی ناقص ماند؛ آنرا به هم می خوانيم« هنگامی که من به دنيا آمدم ناصرالدين شاه بر ايران حکومت می کرد البته در اين کار دست تنها نبود 85 زن و معشوقه با صدها مادرزن و پدر زن به اضافه مقدار زيادی پسر و دختر و نوه و نتيجه او را دوره کرده بودند. اينان ايران را مثل گوشت قربانی بين خود تقسيم کرده بودند هر گوشه ای از مملکت در دست يکی از شاهزاده ها و نوه ها بود که خون مردم را توی شيشه می کردند.
به هر حال از شرح حال خود بگويم، مخلص پس از چند سال خاکبازی در کوچه ها مثل همه بچه ها، رفتم ببخشيد اشتباه کردم همه بچه ها که نمی توانستند به مدرسه بروند، از همان کودکی به کاری مشغول می شدند تا تکه نانی به دست آورند، بله فقط تکه نانی و ديگر هيچ. بچه ها که کاری پيدا نمی کردند پولی هم نداشتند تا به مدرسه بروند.
مدرسه ای که من رفتم مال انگليس ها بود. بيچاره انگليس ها خيلی زحمت می کشيدند آنها هم درس می دادند و هم برای دولت انگليس خبرکشی می کردند. اما انگليس ها در عوض اين زحمت هر کار می خواستند می کردند،هم پول مردم را بالا می کشيدند، هم به مردم گرسنگی می دادند؛ هم مثل سگ هار به جان مردم افتاده بودند، به مردم بد و بيراه می گفتند ، بازهم طلبکار بودند، فکر می کردند از کره مريخ آمده اند يا از دماغ فيل افتاده اند.
انگليس ها همه کاری بلد بودند غير از معلمی، هر چه در کلاس می گفتند بايد بدون چون و چرا حفظ کنيم، سئوال و جواب ممنوع بود و معلم ها اصلا خوششان نمی آمد که از آنها سوال کنيم، می ترسيدند چشم و گوش ما باز شود. مثلا اگر دانش آموزی می پرسيد شما اينجا در ميهن ما، چه کار می کنيد؟ ترش می کردند و تکليف شاعر هم معلوم بود. اخراج.
به نظر آنها چنين شاگردی که در کار آنها فضولی می کرد، حق درس خواندن نداشت و نمی توانست متمدن شود.
من خيلی زود متوجه شدم که کاسه ای زير نيم کاسه است و اينها نمی خواهند کسی را باسواد کنند، مدرسه و کلاس، معلم و کتاب همه سرپوشی بود تا مردم نفهمند آنان در اين مملکت به چه جنايتی مشغولند . من که اين اوضاع را می ديدم، رغبتی به مدرسه رفتن نداشتم. آخر هر چه می گفتند دروغ بود. به ما سفارش می کردند دروغ نگوييم ولی خودشان مثل آب خوردن دروغ می گفتند؛ دزدی نکنيم، آنان خودشان بود و نبود ميليونها گرسنه و پابرهنه را در سرتاسر دنيا بالا می کشيدند و به روی مبارک هم نمی آوردند. کشيش های انگليسی به ما اندرز می دادند، با همه مهربان باشيم اما خودشان انواع شکنجه و خشونت را به کار می بردند هر کس را که صدايش بلند می شد بيرحمانه می کشتند و برای شکم خود دنيا را به خاک و خون می کشيدند.
انگليس ها با همه اين وحشيگری ها، ما ايرانی ها را هم داخل آدم نمی دانستند و رفتارشان با ما بسيار زننده بود. من که نمی توانستم رفتار توهين آميز آنها را تحمل کنم. در هر فرصتی به رفتار و کردار آنها اعتراض می کردم اشعاری می ساختم و در شعرهای خود چهره ی واقعی اين درندگان را برای مردم آشکار می کردم و مردم را هشدار می دادم تا گول ظاهر آراسته و فکل کراوات آنها را نخورند و بچه های خود را به دست آنان نسپارند، انگليس ها هم که می ترسيدند مردم آگاه شوند و در دکانشان تخته شود، مرا از اين مدرسه بيرون کردند و چه کار خوبی هم کردند، زيرا درسهای آنها به درد زندگی نمی خورد و فقط برای شستشوی مغزی بود.
از 15 سالگی که مرا ترک تحصيل دادند به ناچار از مدرسه بيرون آمدم، درس زندگی را از کلاس اول شروع کردم و با زندگی واقعی آشنا شدم و پا را روی اولين پله نردبان زندگی گذاشتم. از ابتدا به کارگری مشغول شدم، مدتی پارچه می بافتم و چند سالی هم کارگر نانوايی بودم. در مدرسه اجتماع چه چيزها که نديدم، حتی آردی که به ما می دادند تا نان کنيم و به نام نان گندم به خورد خلق الله بدهيم پر بود از کاه و يونجه و خاک اره.
ساعتی از روز را که کاری نداشتم با مردم بودم، در کارهای اجتماعی شرکت می کردم و کتاب و روزنامه می خواندم. گاهی هم شعر می ساختم و برای مردم می خواندم، با اينکه جوان بودم و کمتر از 20 سال داشتم از کار شاعران درباری و مداحی اصلا خوشم نمی آمد و از آنها بيزار بودم. بعضی از شاعران، انواع دروغ و چاخان سرهم می کردند و برای شاه يا حاکم شهر می خواندند تا حاکم چيزی به آنها بدهد اما من که از دسترنج خود زندگی می کردم مجبور نبودم با شعر گدايی کنم؛ تازه اگر بيکار هم بودم و گرسنگی می کشيدم باز هم حاضر نبودم خودم را به حاکم بفروشم برای او چاپلوسی کنم. با اين حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصف حاکم شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زيرا برای مردم ساخته بودم اما سرانجام به گوش حاکم رسيد. حاکم شهر که از بام تا شام دروغ می گفت و دروغ می شنيد. مرا پيش حاکم بردند او هم دستور داد لبهای مرا با نخ و سوزن به هم دوختند و به زندان انداختند. حاکم فکر می کرد من از شکنجه و زندان می ترسم و دست از اين کارها بر می دارم. همشهری های يزدی من به اين کار وحشيانه ی حاکم اعتراض کردند و در انجمن شهر متحصن شدند تا فرياد اعتراض آنها به گوش مقامات رده بالا برسد؛ آخر به بهای خون هزاران شهيد، تازه رژيم مشروطه در کشور برقرارشده و قرار بود که حاکم و دست اندرکاران ديگر از اين خودسريها نکنند ولی بالاخره صدای اعتراض به مجلس شورا رسيد نمايندگان مجلس از وزير کشور توضيح خواستند. وزير کشور هم چند مامور خودمانی به يزد فرستاد اما حاکم سر آنها را شيره ماليد و با بی شرمی قسم خورد که اصلا چنين چيزی وجود ندارد و همه ی مردم دروغ می گويند. من هم که چشمم آب نمی خورد که مامورين دولتی به فکر آزادی من باشند خودم در زندان به پرونده ی خودم رسيدگی کردم و چون ديدم بی گناه هستم ورقه ی آزادی خودم را امضا کردم و از زندان فرار کردم و به تهران رفتم. در اين موقع جوانی 22 ساله شده بودم. در تهران هم شعر می گفتم و در آنها می گفتم مسئول همه ی بدبختيها، بيماريها و گرسنگی ها، شاهان و حاکمان ستمگری هستند که چون موم در دست دولتهای بيگانه می باشند و به هر سازی که بيگانگان می زنند اينها می رقصند. به مردم می گفتم تا وقتی که در خواب خرگوشی باشند و با ستمگران درنيفتند، شاهان بر جای مردم نشسته اند و بر تخت سلطنت جا خوش کرده اند. مردم بايد حق خودشانرا از دهن شير درآورند. تا آزادی را به زور نگيرند، از آزادی و آسايش خبری نيست وگرنه بازهم بايد سر بی شام به زمين بگذارند و مريضی و بی خانمانی بکشند، باز هم بايد شاهد مرگ بچه هايشان باشند.
دولت غاصب ايران از حرفهای من خوشش نمی آمد می خواست مرا سر به نيست کند من هم به بغداد رفتم تا از مرگ نجات يابم، اما در آنجا هم انگليس ها دست بردار نبودند و می خواستند مرا بکشند ناگزير از بغداد به کربلا رفتم و از کربلا پياده و با پای برهنه به ايران آمدم. همه جا از بيراهه حرکت می کردم تا به چنگ ماموران وحشی انگليسی نيفتم. به تهران که رسيدم از آمدن من با خبر شدند و ماموران وحشی می خواستند مرا ترور کنند. چند تير به طرف من شليک کردند ولی به کوری چشم شاهنشاه جان سالم به در بردم. در اين موقع فهميدم که من چقدر جان سخت هستم.
در سال 1298 که « وثوق الدوله» قرارداد ننگين تقسيم ايران را امضا کرد، حقا که روی همه وطن فروشان را سفيد کرد. مردم ايران برآشفتند من هم به مخالفت برخاستم و در روزنامه ها به وثوق الدوله تاختم و شعرهای زيادی برای او ساختم، وثوق الدوله هم که از انتقاد خوشش نمی آمد، مرا گرفت و زندانی کرد. مرا چند ماهی از اين زندان به آن زندان بردند تا سرانجام آزاد شدم.
يک سال بعد کودتا شد و انگليس ها نوکر تازه نفسی را به نام رضاخان قلدر بر سر کار آوردند، حتما از من می پرسيد چرا کودتا شد؟ شاهان قاجار آنقدر جنايت و خيانت کرده بودند که ديگر آبرويی نداشتند و پته ی آنها روی آب افتاده بود. ديگر با آنها نمی شد مردم را گول زد زيرا هر چه می گفتند مردم باور نداشتند، انگليس ها صلاح را در اين ديدند که موجود جديدی را بياورند تا مدتی ديگر بتوانند مردم را فريب دهند. برای اين کار رضا قلدر شخص مناسبی بود، او مدتها بود که برای انگليس ها خوش خدمتی کرده بود و به مردم هم روی نخواهد کرد.
اين جانور نه شرف داشت و نه حيثيت و آبرو و وجدان. در عوض هر چه بخواهيد اسم داشت، اسم های زيرمال او بود.
1- رضاخان2- رضا قزاق
بعد هم که شاه شد يک اسم ديگر انتخاب کرد پهلوی، آنهم از خانواده ی محمود گرفت. رضا پالانی هنگامی که بر سر کار آمد برای اينکه مردم را آرام کند، چون می دانست که مردم از شاهان دل خوشی ندارند وعده داد که سلطنتی را به جمهوری تبديل کند ولی بعدا که بر خر مراد سوار شد زير قولش زد. بعضی ها گول خوردند و فکر کردند واقعا همه چيز عوض شده است. دست کم از اسمش متوجه نشدند، اما بيشتر مردم فهميدند که انگليس ها می خواهند سر آنها را شيره بمالند، رضاخان همان کسی بود که در انقلاب مشروطيت سر کرده قزاقها بود و مجاهدان راه آزادی را به گلوله بست. اينجانب هم فهميدم که قضيه از چه قرار است، رضا قلدر مرا گرفت و انداخت به زندان، لابد می گويد اين بار چه گناهی داشتم، آنها هر چه زور زدند نتوانستند مرا خر کنند، از زندان که بيرون آمدم به ياری دو تن از دوستانم روزنامه ی «طوفان» به راه انداختم و هرچه خواستم به مردم بگويم در اين روزنامه می نوشتم، روزنامه ی طوفان را مانند بچه ام دوست می داشتم. اما اين بچه هم به پدرش رفته بود و مثل خودم پشت سرهم توقيف شد، اما علاوه بر توقيف به تبعيد هم می رفتم و آلاخون والاخون شدم.
يک سرلوحه يا به قول امروزی ها يک آرم هم برای روزنامه طوفان ساختم. آرم روزنامه اين بود دريای پر آشوبی که در وسط آن يک کشتی در حال غرق شدن است، آب دريا هم رنگ خون دارد.
راستی چرا توفان را هی توقيف می کردند؟ گفتنی است که در ايران روزنامه های بسياری منتشر می شد و کسی با آنها کاری نداشت. سرشان را به زير انداخته بودند و مثل بچه آدم پول در می آوردند. پا تو کفش نوکران انگليس ها نمی کردند و چيزی نمی نوشتند که آنها ناراحت شوند. من مطالب يکی از اين روزنامه ها را از بس جالب و خواندنی بود به شعر در آورده ام تا با نمونه ای از مطالب و اخبار روزنامه های آن زمان آشنا شدند.
دوش ابر آمد و باران به ملاير باريدقيمت گندم و جو چند قرانی کاهيددر همان موقع شب دختر قاضی زاييدفتنه از مرحمت و عدل حکومت خاييد
اما روزنامه طوفان نمی توانست اين چرنديات را بگويد، از همان بچگی عادت داشت به پر و پاچه ها گنده ها بچسبد و با بزرگتر ها درافتد. مثلا قوام السلطنه را که انگليس ها بادش کرده بودند و خيلی گنده شده بود به باد انتقاد می گرفت، اين جانی که اسم نخست وزيری روی خود گذاشته بود و بايد برای گشنگی، بيماری و بيکاری مردم فکری بکند با رضاخان و انگليس دست به يکی کرده بود و مملکت را بر باد می داد. مردم داشتند از گرسنگی می مردند و امراض واگيردار، هزاران تن از مردم را درو می کرد. اما اين جناب، بی خيال از اين حرفها به دزدی و جنايت ادامه می داد.
از همه ی اينها مهمتر من و روزنامه ام با رضا قلدر هم در می افتاديم. او همه پست های نان و آبدار را قبضه کرده بود و ماليات و بودجه مملکت را به جيب می زد، يک مشت رجاله هم از جنس خودش به درونش جمع شده بودند، من هم در روزنامه نوشتم که رضاخان که وزير جنگ است به چه حقی اين کارها را می کند، مگر اينجا شهر هرت است که او هر غلطی بخواهد می کند و کسی جلو دارش نيست؟
القصه رضاخان به گوشه ی قبايش برخورد، نامه ای به مجلس شورای ملی نوشت و از نمايندگان خواست که مرا محاکمه کنند. من از اين موضوع نه تنها ناراحت نشدم بلکه خوشحال هم شدم، زيرا رضاخان قلدر تا آن روز هر کار می خواست می کرد و از هر نويسنده و روزنامه چی که خوشش نمی آمد خودش او را کتک و شلاق می زد و شکنجه می کرد يا به تبعيد می فرستاد. اصلا از قانون و بازپرسی و محاکمه و اين حرفها خبری نبود. حالا که ظاهرا می خواست طبق قانون رفتار شود باعث خوشحالی من بود. هنوز دلخوری رضا خان تمام نشده بود که احمد شاه هم از روزنامه ی طوفان دلخور شد و به دادگستری شکايت کرد. اصولا معلوم نبود کداميک از اين دو نفر شاه است و کداميک نوکر شاه، هر چند بعدا کاشف به عمل آمد که در واقع هيچکدام شاه نيستند و هر دو نوکر شاه انگليس می باشند، اما احمد شاه از اين که هيچ اختياری نداشت و افسارش دست انگليس بود کمی ناراحت بود و به شاه انگليس گفته بود که اگر برود اروپا و کلم فروشی کند از شغلی که دارد بهتر است، احمد شاه فکر می کرد که صاحبش بار زيادی بارش می کند. انگليس ها هم که ديدند نوکرشان می خواهد سرکشی کند به اروپا فرستادندش تا کلم فروشی کند و رضاخان را به جای او گذاشتند. رضا از نوکری بدش نمی آمد که هيچ، افتخار هم می کرد؛ انگار اصلا برای نوکری ساخته شده است. برای او اهميتی نداشت که اربابش چه کسی باشد، انگليس، آلمان، فرانسه يا آمريکا هر کدام سهم بيشتری به او می دادند او در مقابل آنها دست به سينه می ايستاد.
به اينجا رسيده بوديم که احمد شاه هم از مخلص شکايت کرد که به مقام شنيع سلطنت توهين کرده ام. بسيار خوب من در روزنامه طوفان چه نوشته بودم: « جناب آقای شاه با پول اين مردم بيچاره اين قدر عياشی نفرماييد و حرمسرا را بزرگ نکنيد کمی هم به فکر مردم باشيد. نوکری بيگانه بس است مملکت دارد بر باد می رود».
به هر حال ما اهالی روزنامه طوفان از اين پيشنهاد خيلی خيلی خوشحال شديم و اعلام کرديم که حاضريم محاکمه شويم و احمد شاه هم بيايد به دادگاه، حتی اگر محکوم هم می شديم راضی بوديم؛ راستی صحنه ی جالبی بود. شاهنشاه برای اولين بار تشريف می آوردند دادگاه! ولی شاهنشاه حاضر نشدند قدم رنجه بفرمايند و يک تک پا بيايند دادگاه مثل اينکه ترسيدند در دادگاه گندش در بيايد از اين رو، اعليحضرت شکايت خود را پس گرفتند و فرمودند ما غلط کرديم که شکايت کرديم.
در سال 1307 شمسی مردم يزد مرا به نمايندگی مجلس انتخاب کردند و مخلص هم رفتم توی مجلس شورای ملی اما در مجلس هم زياد خوش نگذشت با اينکه مجلس صندليهای برقی داشت و همه وکلا خوابشان می برد ما دو سه نفر خوابمان که نمی برد هيچ، پر حرفی هم می کرديم و هميشه فرياد اعتراضمان بلند بود، حتی به دکتر رفتيم و گفتيم چرا در مجلس خوابمان نمی برد، در صورتی که جايمان گرم و نرم است و بقيه و کلا با خيال راحت می خوابند. دکتر پس از معاينه گفت علت بی خوابی شما اين است که بقيه ی وکلا نماينده ی دولت هستند ولی شما دو سه نفر نماينده ی ملت.
البته بر اثر فريادهای اعتراض ما گاهی چرت نمايندگان محترم پاره می شد، سربلند می کردند فحش و ناسزا می گفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرو می رفتند، هر وقت هم نخست وزير يا وزير صحبت می کرد کارشان اين بود که بگويند صحيح است قربان. در اثر تمرين در اين کار استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم می توانستند وظيفه ی خود را انجام دهند و بگويند صحيح است قربان، بدون اينکه چرتشان پاره شود. بله در همان حال چرت، سرنوشت يک ملت را معلوم می کردند.
حالا ببينيم عاقبت کار من در مجلس به کجا کشيد. يک روز که داشتم به برنامه های اعتراض می کردم، يک نماينده مجلس که گويا حافظ منافع دولت بود و نه ملت، آمد جلو و مشت محکمی به صورت من فرو کوفت. خون از دماغ من فواره زد، من فهميدم که دولت می خواهد هر طوری شده کلک مرا بکند، من هم بعنوان اعتراض رختخوابم را در مجلس پهن کردم و در آنجا متحصن شدم تا فريادی را به گوش همه برسانم. رضاخان که ديد من در مجلس وصله ناجوری هستم در صدد برآمد به هر ترتيبی هست مرا بکشد. من هم بدون اطلاع قبلی از تهران جيم شدم. يکدفعه ديدم در اروپا هستم. در اروپا هم در روزنامه ها مقا له می نوشتم جنايات رضاخان و وضع فلاکت بار هموطنانم را برای مردم دنيا بازگو می کردم. رضاخان که ديد دنيا دارد متوجه جنايت او می شود توسط عبدالحسين تيمورتاش وزيردربارش پيغام داد و قسم خورد به ايران برگردم و با خيال راحت در ايران زندگی کنم. من هم که در آرزوی بازگشت به وطن بودم در ايران هم مثل اروپا آه نداشتم که با ناله سودا کنم، بيکار و بی پول بودم و از اين و آن قرض می کردم، رضاخان فکر می کرد من از بی پولی به تنگ آمده ام. يک روز رئيس شهربانی پيش من آمد و پيشنهاد کرد که ماهيانه مبلغی پول به من قرض بدهد من قبول نکردم اينان هيچ کاری را بی طمع نمی کنند و با اين شيوه می خواهند مرا بخرند به او گفتم مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان. يعنی برو گورت را گم کن، رئيس شهربانی ياور مختاری تيرش به سنگ خورده و ديد اين نقشه هم نقش بر آب شد، خيلی خيط شد، زيرا فکر نمی کرد که آسمان جلی مثل من رويش را به زمين بزند.
رضاخان به هر در زد ديد نمی تواند مرا تسليم کند از اينکه در زمان سلطنت اعليحضرت قدرقدرت راست، راست راه می روم و اين فشارها کمرم را خم نمی کند ناراحت، از اين رو دوباره مرا گرفت و زندانی کرد.
از بس به زندان رفتم و بيرون آمدم، شما هم خسته شديد ولی خيالتان راحت باشد اين دفعه ی آخری است، قول می دهم ديگر بيرون نمی آيم اما با اجازه ی شما از اين پس گاهی از اين زندان به آن زندان می رفتم يا بهتر است گوربگور می شدم چون زندانهای تنگ و تاريک و مرطوب رضاشاهی بيشتر شباهت به گور داشت تا محل زندگی آدميزاد. اندازه ی سلول درست به اندازه ی قبر بود. اگر در اين سلول دو موش با هم دعوا می کردند سر يکی می خورد به ديوار.
اول مرا به زندان ثبت بردند. در اينجا هم چون زبان مخلص از گفتن و سرودن باز نمی ايستاد و زندانبانان می ترسيدند مرا به زندان شهربانی سپس به زندان قصر بردند. قاضی دادگاه هم مامور شد تا پرونده ای برای من درست کند. قاضی هم سنگ تمام گذاشت و ماموريت خود را همان طور که شاه گفته بود انجام داد، دادگاه مرا به سی ماه زندان محکوم کرد. گناه من اين بود « توهين به رضاخان».
من در هيچ کدام از جلسات اين بيدادگاه حرفی نزدم و اصلا اين بيدادگاه شه فرموده را که در واقع صحنه ی خيمه شب بازی بود قبول نداشتم و حکم دادگاه را که عروسکها تهيه می کردند؛ فقط در آخر هر جلسه می گفتم
« قاضی حقيقی مردم ايران هستند» .
پرونده که درست شد خيال آنها هم راحت شد و مرا به زندان بردند در زندان بيکار ننشستم. برای زندانيان سخنرانی می کردم و شعر می ساختم، در زندان شعر گفتن و سخنرانی کردن و داشتن قلم و کاغذ ممنوع بود ولی من بالاخره شاعر بودم و بايد در هر شرايطی اين کار را انجام می دادم و از اين بادها نلرزم، پشت رختخواب پنهان می شدم و شعر می نوشتم و برای زندانيان سخنرانی می کردم. جاسوسانی که در ميان زندانيان بودند و خودشيرينی می کردند تا به هر قيمتی هست چند روز بيشتر زندگی کنند خبر می بردند روزی که داشتم برای زندانيان سخنرانی می کردم ماموران بر سرم ريختند و به حدی مشت و لگد به من زدند که تمام پيچ و مهره های بدنم از هم در رفت. سپس مرا کشان کشان در سلول انفرادی مرطوب انداختند ولی فکر می کنم ماموران مرا به سلول اشتباهی انداختند زيرا اين سلول انفرادی نبود و من تنها نبودم چند راس رطيل، عنکوبت، سوسک هم وجود داشت غير از اين ها چند نوع حشره ديگر هم بر در و ديوار بالا می رفتند که اسم آنها را نمی دانستم و افتخار آشنايی با آنها را نداشتم.
در اينجا هم به وظيفه ی خود عمل می کردم و جنايات رژيم را فاش می ساختم، رضاخان که ديد زندان، شکنجه، گرسنگی بر من کارگر نيست تصميم گرفت مرا بکشد و خودش را خلاص کند. مدتی خوراک و پوشاک کافی به من نمی دادند شايد کم کم بميرم، کس و کاری هم نداشتم که از بيرون برايم غذای حسابی بياورد. با همه اين سختی ها باز هم زنده ماندم با اينکه هوا سرد و مرطوب بود لباس های روی خود را فروختم تا غذا تهيه کنم. اين بود حال و روز من، اين نوشته ها را در گوشه ی زندان رضاخانی نوشتم».
يکی از هم بندان فرخی در زندان، دکتر انور خامه ای در خاطرات خود می نويسد:" در بند 2 زندان يکی از چهره های خاصی که در روی کار آمدن رضا شاه نقشی داشتند محبوس بود، او حبيب الله رشيديان نوکر سفارت انگليس بود. از قضا اتاق او روبروی سلول فرخی قرار داشت. اتاقهای اين دو در انتهای راهرو بود که تقريبا چسبيده به ديوار سياهچال بود. شايد منظور اين بود که اگر بی احتياطی کنند جای آنها در سياهچال خواهد بود.
در يکی از اعياد از فرخی دعوت کرديم که در مراسم عيد شرکت کند که اين شعر را سرود:
سوگواران را مجال ديدن و بازديد نيستبازگرد ای عيد از زندان که ما را عيد نيستگفتن لفظ مبارکباد طوطی در قفسشاهد آيينه دل داند که جز تقليد نيستهر چه عريان تر شدم گرديد با من گرمترهيچ يار مهربانی بهتر از خورشيد نيستسر به زير پر از آن دارم که با من اين زمانديگر آن مرغ غزلخوانی که می ناليد نيستبی گناهی گر بزندان مرد با حال تباهدولت مظلوم کش هم تا ابد جاويد نيست
فرخی يکروز سر از سلول خود در آورده و حين سخنرانی چنين می گفت: « مرا به جرم حق گويی و حق نويسی ظالمانه توقيف کردند. نماينده ی دارالشورای ملی بودم به گناه اعتراض و تکلم عليه قانون جابرانه و زيانبخش مغضوب شده چند سال از کشور خود متواری بودم. به من امان دادند که برگرد».
به دستور ياور نيرومند رئيس زندان، او را از پنجره پايين کشيدند و کتک مفصلی زدند، به طوری که از هوش رفت و سپس در سلول انفرادی انداختندش، آن شبی که از آن اسم بردم از سلول بيرونش کشيدند و بدست پزشک احمدی جلاد سپردند، صدای ناله و ضجه ی او را می شنيدم، وی با تمام قوا با آنان می جنگيد تا از نفس افتاد. آنوقت پزشک احمدی دست بکار شد و با آمپول هوا وی را از يک زندگی آزاده نجات داد.
من به اتاقی خالی او رفتم روی در و ديوار آن اشعار زيادی با مداد نوشته بود، ولی در ميان آنها اين رباعی از همه جالب تر بود:
هرگز دل ما ز خصم در بيم نشددر بيم ز صاحبان ديهيم نشد
تا قبل از شهريوربیست هيچ کس از فرخی خبری نداشت. ولی پس از شهريور بیست عده ای از زندانيان قصر که آزاد شده بودند درباره ی شهادت فرخی خبرهايی به بيرون از زندان دادند.
دستگاه ظالم شهربانی رضاشاه برگه ای به اين مضمون در پرونده اش گذاشت. خبر فوت او در پرونده اش فقط يک برگ بود.« محمد فرخی فرزند ابراهيم در تاريخ 25 / 7 / 1318 به مرض مالاريا و نفريت فوت نمود، شماره زندانی 678 می باشد». پس از شهريور بیست که رضاشاه از ايران رفت و پرونده ی جنايت ها به دادگستری ارجاع گرديد، معلوم شد پزشک احمدی با کمک عده ای و با فرمان مستقيم رضاشاه ، به وسيله ی آمپول هوا فرخی را به قتل رسانده اند.

Wednesday, October 15, 2008

نگرانی ازوضعیت زندانیان سیاسی//بازاریان در سلولهای انفرادی

گزارشات رسیده از بند الف-د زندان اصفهان حاکی است که تعداد زیادی از بازاریان و جوانانی که در جریان اعتصاب و اعتراضات اصناف وبازاریان اصفهان شرکت داشتند دستگیر وبه این بند منتقل شده اند. در حال حاضر در تمامی سلولهای انفرادی این بند بازاریان و جوانان دستگیر شده در بازداشت بسر می برند. این بند همانند بند 209 زندان اوین در کنترل بازجویان وزارت اطلاعات می باشد. زندانیان سیاسی در این بند تحت شکنجه های جسمی و روحی برای گرفتن اعترافات غیر واقعی قرار می گیرند. زندانیان سیاسی که در سلولهای انفرادی این بند زندانی هستند تا به حال هیچگونه ارتباطی باخانواده های خود نداشته اند و مراجعات مکرر خانواده های آنها برای اطلاع یافتن از وضعیت و شرایط عزیزانشان تا به حال بی نتیجه بود و با تهدید های مکرر بازجویان وزارت اطلاعات مواجه هستند . از طرفی دیگر روز دوشنبه 22 مهر ماه یک زندانی بنام امید خدایی 29 ساله جهت اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی منتقل گردید . امید خدایی در سن 23 سالگی به اتهام قتل دستگیر و به زندان دستگرد اصفهان منتقل گردید او دربند آموزشی زندان اصفهان زندانی بودو روز دوشنبه برای اجرای حکم اعدام به سلولهای انفرادی منتقل گردید. و صبح سه شنبه 23 مهر ماه در زندان دستگرد اصفهان به دار آویخته شد. هدف از این اعدامها ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه است. صدور احکام ضد بشری اعدام زندانیان سیاسی،کودکان ،سنکسار و اعدامهای دست جمعی به دستور و تایید شاهرودی رئیس قوه قضائیه رژیم صورت می گیرد.علیرغم اینکه ایران متعهد به اجرای معاهدات و کنوانسیون های بین المللی است ولی تا به حال شاهرودی تمامی این معاهدات و کنوانسیونهای بین الملی را نقض نموده . فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،دستگیری بازاریان و انتقال به سلولهای انفرادی و شکنجه انها و همچنین صدور احکام اعدام علیه زندانیان را محکوم می کند و از سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات فوری برای ممانعت از شکنجه بازاریان و آزادی فوری وبدون قید وشرط آنها است. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران 22 شهریور 1387 برابر با 14 اکتبر
به سازمانهای زیر ارسال گردید: کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر
نگرانی ازوضعیت زندانیان سیاسی

رضا ملک به بیماری الزایمر مبتلا شده است-انجمن زندانیان سیاسی
از زندان قزل حصار خبر می رسد که رضا ملک زندانی سیاسی به بیماری الزایمر گرفتار شده است. او این بیماری را ناشی از شکنجه های زیاد می داند. او از پزشکان بدون مرز استمداد طلبیده است. رضا ملک از مسئولین پیشین وزارت اطلاعات است که در جریان قتل های زنجیره ای به دلیل افشا گری به زندان افتاد. او به مدت 3 سال در 209 زیر شدید ترین شکنجه های جسمی و روحی قرار داشت.


استمداد درخشندی و دانش پذیر از مردم-انجمن زندانیان سیاسی
سعید درخشندی و احمد دانش پذیر در بند 7 زندان شماره ی 8 اوین در تبعید به سر می برند. این دو زندانی سیاسی به شدت نسبت به وضعیت خود معترض هستند. انها در بندی به سر می برند که حتا امکان دوش گرفتن نیست. زیرا 180 نفر برای 3 عدد دوش همواره در صف هستند. این 2 زندانی سیاسی به دلیل سرسختی در دفاع از حقوق مردم و حقوق شهروندی خود به این شرایط دچار شده اند. انها از مدافعین حقوق بشر استمداد می جویند.سعید درخشندی گفته است از قول من به مردم بگویید که ما زندگی در جهنم را تجربه می کنیم.


انتقال چند تن از هواداران بروجردی به اوین-انجمن زندانیان سیاسی
به دنبال انتشار اخبار ضد ونقیض اخیر در مورد اقای بروجردی که گاه او را در مشرف موت دانستند و گاه از او پیام های حماسی و از موضع یک رهبر دینی انتشار دادند،وزارت اطلاعات حدود 10 تن از شهروندان بی گناه را به همین اتهام زندانی کرد. شایان ذکر است اخیرا رسانه های غربی در یک حرکت مشکوک سعی کردند از بروجردی یک رهبر دینی و یک ایه اله و قدیس بسازند. انهایی که این فرد را از نزدیک می شناسند تفاوتی بین او و سایر روحانیون نمی بینند. مگر این که در فریفتن مردم عوام به ادعای دروغ ارتباط با امام زمان دست احمدی نژاد را از پشت بسته است.رسانه های وابسته به دولت امریکا اخیرا سعی می کنند برای ملت ایران رهبر تراشی کنند و در تقلید از انگلیس در 30 سال پیش یک روحانی به اصطلاح مخالف اسلام سیاسی را به مردم ایران تحمیل کنند. فراموش نکنید که همین امریکایی ها بودند که طالبان را در مقابل شوروی علم کردند.رسانه های امریکایی سعی می کنند زیر پوشش دفاع از حقوق بشر به اهداف سیاسی خود دست یابند.


انتقال صباح نصری و هدایت غزالی به 209-انجمن زندانیان سیاسی
صباح نصری و هدایت غزالی دو زندانی هموطن کرد به بند امنیتی 209 منتقل شدند. این در حالی است که فرزاد وکیلی نیز 20 روز پیش به 209 منتقل شد. هدایت غزالی وضعیت جسمانی خوبی ندارد و دوستان او نگران حالش هستند. در ضمن لازم است توضیح دهیم که اقایان ابوالفضل جهاندار،عباس خرسندی،هدایت غزالی،فرزاد وکیلی و صباح نصری در یک سلول زندگی می کردند و به دنبال انتقال سه تن از انها دو نفر دیگر را نیز جا به جا کردند.


جواد علیزاده در بند 7 اوین-انجمن زندانیان سیاسی
جواد علیزاده فعال حقوق بشری و دانشجوی اخراجی دوره ی دکترای دانشگاه علامه طباطبایی بار دیگر به زندان منتقل شد. این دانشجوی زندانی سال گذشته به مدت 70 روز در سلول انفرادی در بند 209 زیر بازجویی قرار داشت.5 روز است که ایشان را به بند 7 زندان اوین منتقل کرده اند.


فلاحیه وارد یازدهمین روز اعتصاب غذا شد-انجمن زندانیان سیاسی
محمد حسین فلاحیه وارد یازدهمین روز اعتصاب غذای خود شد. این در حالی است که 2 روز پیش فشار او افتاد و سایر زندانیان سیاسی از جمله اقایان ظهور نبوی و علی سارمی تلاش کردند از طریق اب قند به او یاری برسانند. متاسفانه هنوز مسئولین امنیتی موافقت نکرده اند این زندانی با وکیل خود اقای سلطانی دیدار داشته باشد. روز گذشته اقای بزرگ نیا مسئول بند 350 به فلاحیه اطلاع داد که خواسته های او را پی گیری میکند اما فلاحیه به قول این ها اعتماد نمی کند.



جان هفده زنداني سياسي در معرض خطر
زندانيان سياسي کرد به نامهاي "احسان توپوز ، مراد ديار ، علي ‌احمد سليمان ، مصطفي علي احمد ، بلال چي لي گر ، نهاد تونجه‌ر ، عمر چاپراز ، جمهور ازگوچ ، يوسف اتساز" از تاريخ اول شهريورماه سال جاري براي احقاق مطالبات حقوقي خود دست به اعتصاب غذا در زندان مرکزي اروميه زدند ، نامبردگان در بيست و چهارمين روز اعتصاب غذاي خود به عنوان گفتگو با مسئولين زندان براي احقاق خواسته هاي خود به سلول انفرادي منتقل گرديدند.سلولهاي انفرادي زندان مرکزي اروميه بعلت بافت قديمي و مرطوب خود محلي براي تشديد بيماري و تحليل قوه جسماني تلقي ميگردد ، افراد فوق که اکثراً اتباع خارجي محسوب ميگردند فاقد بستگان و وکيل در ايران مي باشند و اين موضوع بعلاوه انتقال آنان به سلولهاي انفرادي عملاً افکار عمومي را در بي خبري مطلق از آنان قرار داده و با ادامه اعتصاب غذايي که هم اکنون روز 39 آن را طي ميکنند ، وضعيت جسمي آنان به شدت وخيم گرديده و جان آنان در معرض خطر جدي قرار گرفته است.سهند علي محمد ، بخشعلي محمدي،عبادالله قاسم زاده ، مهدي قاسم زاده ، يونس آقايان ، پنج تن از زندانيان اهل حق که بيش از 5 سال است در اين زندان درحال تحمل محکوميتهاي خود هستند در اعتراض به روند غيرحقوقي پرونده خود و برخورد توهين آميز مامورين زندان و توهين به عقايد مذهبي آنان از تاريخ 25 شهريور ماه سال جاري اقدام به اعتصاب غذا نموده و در همان زمان به سلول هاي انفرادي زندان مذکور منتقل گرديدند ، نامبردگان هم اکنون در دوازدهمين روز اعتصاب غذاي خود به سر مي برند و نظر به بيماريهاي گوارشي اين زندانيان که در پي اعتصاب غذاي 25 روزه سابق آنان حاصل گرديده بود و همچنين نگهداري آنان در سلول هاي انفرادي مرطوب و غيربهداشتي زندان اروميه ، وضعيت جسمي آنان رو به وخامت ميگرايد.زنداني سياسي کرد خليل مصطفي رجب در زندان مرکزي سقز بيش از يکماه است که در اعتصاب غذا به سر مي برد ، نامبرده از بيماريهاي جسمي عديده اي چون مشکلات مفصلي و کليوي در رنج بوده است که بعلت تداوم اعتصاب غذا وضعيت جسمي وي رو به وخامت گرائيده است .اين زنداني سياسي کرد تبعه کشور سوريه به علت عدم داشتن خانواده در ايران و همچنين وکيل مدافع در بي خبري و بي توجهي همچنان به اعتصاب غذاي خود ادامه ميدهد ، نامبرده هم اکنون در بيمارستان سپاه در شهر سقز نگهداري ميشود. دانشجوي زنداني کرد هدايت غزالي که از اول شهريورماه سال جاري در زندان اوين دست به اعتصاب غذا زده بود بعلت تداوم اعتصاب غذاي خود دچار عارضه جسمي گرديده است ، نامبرده در چندين نوبت دچار تشنج گرديده و عليرغم انتقال به بهداري زندان از تزريق سرم و شکستن اعتصاب غذاي خود امتناع نموده است . وي در حال حاضر از وضعيت بد جسمي برخوردار است و ادامه اين اعتصاب غذا جان وي را در معرض خطر قرار ميدهد.مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران ضمن ابراز نگراني عميق خود از شرايط زندانيان سياسي مذکور ، سلامتي و جان آنان را معرض خطر جدي اعلام مينمايد و از مسئولين مربوطه تقاضاي توجه و رسيدگي به اين زندانيان و مطالبات قانوني آنان دارد .اين زندانيان نيازمند خدمات فوري پزشکي هستند و همچنين مطالبات آنان قانوني مي باشد ، اميد است سازمانها و تشکلات مدافع حقوق بشر با توجه شايسته به وضعيت به شدت وخيم اين زندانيان مانع از بروز يک فاجعه بشوند

Monday, October 13, 2008

وضعيت چهار زنداني سياسي


بازداشت وحیده ی نبوی-انجمن زندانیان سیاسی
وحیده ی نبوی خواهر زندانی سیاسی ظهور نبوی 4 روز پیش بازداشت شد. اقای ظهور نبوی به اتهام سردبیری نشریه ی سرزمین اریایی به 4 سال حبس محکوم شده و دوران محکومیت خود را می گذراند. خواهر اقای نبوی که به دلیل شرکت در مراسم خاوران بارداشت شده است دارای یک فرزند کوچک است.


احمد دانش پذیر و شرایط سخت-انجمن زندانیان سیاسی
نزدیک به یک سال است که احمد دانش پذیر این مرد 63 ساله در بازداشت موقت به سر می برد و قاضی صلواتی هر بار به یک بهانه ،دادگاه او را به عقب می اندازد.اخرین نوبت برای او در 27 ابان ماه تقویم شده است. مشکل دانش پذیر فقط زندان نیست.او از درد شدید پا رنج می برد و هیچ کس پاسخگو نیست. زندان حتا از درخواست او برای درمان ارتوپدی استنکاف می ورزد. حفاظت نیز او را تحت فشار قرار داده است که چرا از شرایط خود گله من است.شایان ذکر است ،دانش پذیر در بندی به سر می برد که تعداد زیادی کف خواب هستند. این بند ظرفیت 60 نفر را دارد اما 180 نفر در ان زندانی هستند. درخشندی و دانش پذیر به این بند تبعید شده اند.


سعید درخشندی معترض است-انجمن زندانیان سیاسی
سعید درخشندی از فعالین جنبش دانشجویی که به 3 سال حبس محکوم گردیده است بار دیگر انتقال یافت. مسئولین زندان اوین ابتدا او را به بند 9 زندان شماره ی 8 تبعید کردند. اما این اقدام ان ها را راضی نکرد و بار دیگر این مبارز سیاسی را به سالن 7 زندان 8 انتقال دادند. در این بند 180 زندانی نگه داری می شود. در حالی که ظرفیت ان فقط 60 نفر است. درخشندی تهدید کرد،اگر شرایط او تغییر نکند دست به اعتصاب غذا خواهد زد.


وضعیت فلاحیه وخیم است-انجمن زندانیان سیاسی
محمد حسین فلاحیه روزنامه نگار خوزستانی در نهمین روز اعتصاب غذا به سر می برد.این زندانی که به دلیل فعالیت های مدنی به 3 سال حبس محکوم گردیده است ،خواهان حضور وکیل در پرونده ی خود می باشد. قرار است اقای عبدالفتاح سلطانی وکالت ایشان را بپذیرد. اگر دادگاه انقلاب و وزارت اطلاعات به روش گذشته از این خواست قانونی فلاحیه پیش گیری کند،شرایط او بدتر خواهد شد.طبق گزارش های موثق،امروز وضعیت فلاحیه وخیم تر شد و فشار او افتاد.

Friday, October 10, 2008

هو شدن علی لاریجانی در دانشگاه شیراز

علی لاریجانی که از سوی مفامات ارشد قول ریاست جمهوری داده شده است،در نخستین حضور در دانشگاه این سنگر آزادی با مقاومت شدید دانشجویان آزادیخواه روبرو شدواین اتفاق در حالی روی داد که نیروهای امنیتی وحراست دانشگاه با همراهی بسیج به اصطلاح دانشجویی از مدتها قبل تدارک وسیعی برای مقابله با دانشجویان دیده بودند.ولی حرکت خود جوش دانشجویان معترض تمامی ترفندهای آنان را نقش برآب نمود .این عمل دانشجویان برای چندمین بارثابت کرد برنامه های حکومتی که خارج از دانشگاه پی ریزی میشود وبا اجبار وبه صورت تصنعی میخواهند به نام دانشجو ودانشگاهی به اجرا در آورند با چنین شکست فاحشی مواجه میشود.در ادامه گزارش این روی داد آمده است
جلسه سخنرانی علی لاریجانی در تالار فجر دانشگاه شیراز به تشنج کشیده شد:

امروز پنج شنبه 18 مهرماه علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی، به دعوت تشکلِ اصولگرا و حکومتی جامعه اسلامی این دانشگاه برای سخنرانی به تالار فجر این دانشگاه آمده بود که این جلسه به تشنج کشیده شد.
از ساعتی پیش از شروع این جلسه مامورین حراست دانشگاه و همچنین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی به وفور در سطح دانشگاه و در جلوی تالار فجر دیده می‌شدند. بنا به اعلام حراست، دانشجویان حق نداشتند کیف‌ها و موبایل‌های خود را به محل برگزاری جلسه وارد کنند و همه دانشجویان قبل از ورود به تالار بازبینی بدنی شدند. همچنین دانشجویان پلاکاردهایی با خود حمل می‌کردند که اجازه ورود به این پلاکاردها نیز داده نشد.
با باز شدن درب تالار فجر و ورود دانشجویان مشاهده شد که قسمت اعظم تالار، با نیروهای بسیجی که از بیرون دانشگاه آورده شده بودند، پر شده است با این وجود تعداد زیادی از دانشجویان منتقد توانستند به درون تالار فجر راه یابند.
قبل از ورود لاریجانی و پیش از آغاز جلسه، دانشجویان یکصدا سرود «یار دبستانی من» را خواندند و شعار می‌دادند: «دانشجوی زندانی آزاد باید گردد»، « نصر من‌الله و فتح قریب، ننگ بر این دولت مردم فریب»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و... با ورود علی لاریجانی به تالار فجر عده‌ای از دانشجویان وی را هو کردند ».
در ادامه جلسه لاریجانی در پشت تریبون قرار گرفت و دانشجویان در همین حین شعار می‌دادند: «مجلس فرمایشی نمی‌خوایم، نمی‌خوایم». لاریجانی سخنانش را چنین شروع کرد که «تعدادی از دانشجویان در همین ابتدای کار با شعارهای خود تکلیف انتخابات ریاست جمهوری را مشخص کردند» در ادامه وی برای دقایقی از افتخارات جمهوری اسلامی و این که جمهوری اسلامی تنها کشوری است که از حدود 30 سال پیش توانسته است خود را بلوک شرق و غرب جدا کند، سخن گفت. وی از پیشرفت علمی و هسته‌ای جمهوری اسلامی سخن گفت و اضافه کرد:« ایران تنها کشور مردمی در منطقه است که توانسته است جلوی زورگویی‌های آمریکا بایستد و مسیر پیشرفت را با افتخار طی کند» در همین حال یکی از دانشجویان از جای خود بلند شد و گفت: « ما این تاریخ سازی‌ها را زیاد شنیده‌ایم، اگر راست می‌گویید در مورد وضعیت فعلی صحبت کنید، در مورد تورم 28 درصدی، لایحه حمایت از خانواده، مدرک کردان، تعلیق و اخراج و زندانی کردن دانشجویان و مخالفان.» اما لاریجانی پاسخ دقیقی به این سوال مطرح شده نداد.
پس از اتمام سخنان لاریجانی از سوی جامعه اسلامی عنوان شد که اجازه طرح سوالات شفاهی را نخواهند داد و تنها سوالات کتبی مطرح خواهد شد. دانشجویان که به شدت به این امر معترض بودند، اعتراض خود را با هو کردن به این مطلب نشان دادند.
در جلسه پرسش و پاسخ یکی از سوالات در مورد مدرک کردان بود و دانشجویان خواستار استیضاح و برکناری علی کردان شده بودند. تعدادی از دانشجویان در این هنگام یکصدا شعار می دادند: «کردان مدارکت کو؟؛ مجلس نطارتت کو؟» لاریجانی اعلام کرد که «مجلس در هنگام دادن رای اعتماد به کردان از جعلی بودن مدرک وی خبر نداشته است و اصولا در چنین سطحی نباید چنین اشتباهی رخ داده باشد و مجلس کلا پایگاهی برای رسیدگی به مدارک افراد نیست، ولی اکنون جعلی شدن مدرک کردان محرز شده است، مجلس اقدامات لازم را برای برکناری وی انجام خواهد داد.» در این هنگام یکی از دانشجویان فریاد زد که « در صدا و سیما،کردان معاون خود شما بوده است. او با مدرک جعلی در دانشگاه تدریس کرده و حقوق گرفته است، چگونه شما می‌توانید همه‌ی این مسائل را انکار کنید؟» لاریجانی در پاسخ گفت: «در زمانی که کردان معاون من بوده است هم بنده از جعلی بودن مدرک وی اطلاع نداشته‌ام.» در این هنگام دانشجویان لاریجانی را به شدت هو کردند.
سوال دیگر که مطرح شد در مورد تجمعات یازده روزه در اسفندماه سوال گذشته در دانشگاه شیراز بود و این که پس از این تحصن دانشجویان فراوانی به کمیته انضباطی فراخوانده شدند و با تعلیق و ممانعت از تحصیل مواجه شدند. دانشجویان در این هنگام شعار دادند: «دانشجو می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد» و... لاریجانی اما در جواب گفت که «سال گذشته در جریان این تجمعات قرار گرفته ام ولی از مطالبی که شما هم اکنون می‌گویید اطلاعی ندارم. شما می‌توانید موارد ذکر شده را از طریق یکی از نمایندگان استان فارس که هم‌اکنون هم در جلسه هستند پیگیری کنید.» در این هنگام یکی از دانشجویان فریاد زد: «حتما نماینده مورد نظر هم به شیوه‌ی دانشگاه زنجان این مسائل را پیگیری خواهد کرد.» این گفته باعث شد که دوباره دانشجویان رییس مجلس را هو کنند.
در ادامه کار تعدادی از دانشجویان تقاضای پرسش شفاهی کردند که یکی از آن‌ها توانست با فشار دانشجویان پشت تریبون قرار گیرد. این دانشجو گفت: « من با شما به عنوان رییس مجلس حرف نمی‌زنم و هیچ سوالی از شما با این عنوان ندارم، چرا که معتقدم شما ریاست مجلسی هستید که با ردصلاحیت‌های گسترده شورای نگهبان و گرفتن حق تصمیم‌گیری آزادنه از ملت بر سر کار آمده است. سخنان من ممکن است به گوش کسانی که در ردیف جلو نشسته‌اند و با اعمال سرکوب همه‌ی مجاری اعتراض و انتقاد را بسته‌اند خوش نیاید. از جمله انحلال انجمن اسلامی و تکصدایی کردن دانشگاه با ایجاد تشکل‌های دست‌ساز و دولتی...» این دانشجو در ادامه چنین اضافه کرد: «من از سه چیز متنفرم. یکم محمود احمدی نژاد، به دلیل مردم فریبی و سرکوب آزادی‌های ملت. حتی از قیافه وی هم بدم می‌آید» در این هنگام عده‌ای از دانشجویان بسیجی به سمت وی حمله کردند که تعدادی از دانشجویان با کنترل آن‌ها نگذاشتند که به این دانشجو صدمه‌ای وارد شود. تریبون دانشجوی مورد نظر هم قطع شد و او نتوانست صحبت‌های خود را تکمیل کند. پس از صحبت‌های این دانشجو جو جلسه به شدت متشنج شد و تعدادی از دانشجویان بسیجی شعار می‌دادند: «مرگ بر منافق» در عوض بقیق دانشجویان هم شعار می‌دادند: «مرگ بر جیره خور»، «محمود احمدی نژاد؛ عامل تبعیض و فساد»، «نصر من الله و فتح قریب، ننگ بر این دولت مردم فریب» و... لاریجانی واکنشی به سخنان این دانشجو نشان نداد و از دانشجویان خواست که از این دعواها دست بردارند.
در ادامه سوالات کتبی، در مورد تفکیک جنسیتی که اخیرا در دانشگاه شیراز صورت گرفته است و کلاس‌های عمومی پسران و دختران از هم جدا شده است، بحث شد و لاریجانی گفت: « چرا شما دوست دارید همیشه قاطی باشید و دختر و پسر در کنار هم باشند.» دانشجویان این حرف لاریجانی را به شدت هو کردند و یکی از دانشجویان از جای خود برخاست و این حرف لاریجانی را توهین به دانشجویان خواند و از وی خواست که معذرت خواهی کند. لاریجانی هم در ادامه گفت: «اگر به کسی توهین شد، من واقعا عذر می‌خواهم».
پس از اتمام این جلسه دانشجویان یکصدا با هم سرود یار دبستانی من را خواندند و به سمت بیرون تالار حرکت کردند. دانشجویان در این هنگام با خیل عظیمی(حدودا 500 نفر) از دوستانشان روبرو شدند که نتوانسته بودند به درون تالار فجر راه یابند. پس از اتمام جلسه دانشجویان منتقد که تعدادشان به بیش از 800 نفر می‌رسد در میدان روبرو تالار فجر جمع شدند و به شعار دادن و سرود خواندن مشغول شدند. شعارها از این قرار بود: «دانشجوی زندانی آزاد باید گردد»، « دانشجو می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد»، «دانشجوی احضاری حمایتت می‌کنیم»، «ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «ستاره دانشجو مدال افتخار است» و... دانشجویان در حالی که شعار می‌دادند به سمت میدان پردیس ارم حرکت کردند و یک‌ساعت به شعار دادن و سرودخوانی مشغول بودند.
گزارشی در مورد وضعیت بیرون تالار فجر در حین سخنرانی لاریجانی:

علی لاریجانی در حالی در تالار فجر به سخنرانی می‌پرداخت که از ورود بیش از 500 نفر از دانشجویان به درون تالار فجر ممانعت به عمل آمده بود. این دانشجویان پلاکاردهایی به همراه خود داشتند که روی آن‌ها نوشته شده بود: «خواست ما استیضاح کردان و پیگرد قضایی وی»، «مجلس خانه ملت است، یا محل ضرب و شتم دانشجویان»، «سهمیه بندی جنسیتی، انقلاب فرهنگی دوم»، «بومی سازی پذیرش دانشجو = بی‌عدالتی» و...
دانشجویان وقتی با درب‌های بسته روبرو شدند، حصارهای اطراف در کندند و شیشه‌های آن را شکستند ولی تعدادی از نیروهای بسیجی و حراست دانشگاه مانع ورود دانشجویان به درون تالار فجر شدند.
دانشجویان مورد نظر تمام مدت سخنرانی را به شعار دادن سپری کردند و در حین خروج لاریجانی از تالار فجر شعار می دادند: «مجلس بی‌کفایت، مایه‌ی ننگ ملت» و...

حاشیه‌ای بسیار جالب از جلسه سخنرانی لاریجانی:

پس از این یکی از دانشجویان با فشار حمایت دانشجویان منتقد توانست تریبون را در دست بگیرد و اعلام کرد که از محمود احمدی نژاد متنفر است، عده ای از نیروهای بسیج شعار دادند: «احمدی قهرمان، محبوب نسل جوان» این شعار نیروهای بسیج خنده و مسخره‌ی حضار را تا جایی به همراه داشت که لاریجانی هم نتوانست جلوی خنده خودش را بگیرد.

Wednesday, October 8, 2008

اخبارانجمن زندانیان سیاسی

انجمن زندانیان سیاسی
ارگان حقوق بشري جبهه دمکراتیک ایران
http://www.zendanisiasi.blogspot.com/
دفاع از حقوق بشر در زمره ي نخستین مبانی استقرار دمکراسـی است.شوربختانه امروز در کشورمان دامنه نقض حقوق انسانـی دروسعتی است که طرح وفعالیت در همـه ي این ابـعاد نیازمند سازمانی گسـترده اسـت.از ایـن رو ایجاد هر نهادی در این راستا نه تنهاکاری موازی وعبث تلقی نخواهد شد.بلکه با همیاری دیگرنهادهای بشردوستانه می توان گامی امید بخش در این مسیر دشوار برداشت.ارگان حقوق بشري جبهه دمکراتیـک ایران ایجاد انجـمن زندانیان سیاسی را به مثابه گـامی کوچک در این راه طولانی تلقی نموده و این وبلاگ تلاش می نماید تا در حد توان منعکس کننده این مهم باشد.
سعید درخشندی
پس از این که با پرونده سازی بزرگ نیا و اقدام حفاظت زندان اوین،سعید درخشندی به تبعید گاه زندان اوین یعنی بند 9 زندان شماره ی 8 منتقل شد خبر های نگران کننده ای از وضعیت او به گوش می رسد. او اینک در یک سلول 12 متری همراه با 14 زندانی دیگر زندگی می کند که انها مجرمان مالی و خلافکارانی از سایر کشورها به ویژه از اسیا،افریقا و امریکای لاتین هستند. به گفته ی اگاهان در این زندان ،شرایط بهداشتی رعایت نمی شود و شپش ها در سلول رژه می روند!ایا این اقدامات زندان بانان با قانون تفکیک جرایم سازگاری دارد؟
محمدحسین فلاحیه

محمد حسین فلاحیه روزنامه نگار و فعال سیاسی هموطن عرب زبان خوزستانی که به جرم تلاش های مدنی به 3 سال حبس محکوم گردید و اینک 2 سال از دوران حبس غیر قانونی اش را گذرانده است ،وارد ششمین روز اعتصاب غذا شد. روز گذشته حفاظت زندان اوین با این زندانی صحبت کرد و خواستار این شد که این زندانی به اعتصاب خود پایان دهد و انها نیز متقابلا خواسته هایش را پیگیری کنند ولی او نپذیرفت.خواسته ی اصلی این زندانی رسیدگی عادلانه به پرونده اش می باشد. شایان ذکر است که دادگاه انقلاب در یک دادگاه غیر علنی و بدون حضور وکیال ایشان را به 3 سال حبس و 30 هزار دلار جریمه محکوم کرده است.
ارسال توسط انجمن زندانیان سیاسی

Sunday, October 5, 2008

جنبش دانشجویی در شرایط موجود-حشمت اله طبرزدی/دبیرکل جبهه ی دمکراتیک ایران

مهندس طبرزدی تمامی دوران آموزش دانشگاهی را درتشکلهای دانشجویی به فعالیتهای سیاسی مشغول بوده وتاوان آنرا در رژیم شاهنشاهی باضرب و شتم و اخراج از دانشگاه پرداخت ودررژیم اسلامی هم باتهدید جانی به همراه ضرب وشتم وزندانهای انفرادی می پردازد او خود در متن بیش از سی سال کنشگری سیاسی ودانشجویی بوده وبا حضور مستقیم در رویدادهای سیاسی وکوله باری از تجربه به همراه بینش درست سیاسی وهوش سرشار خدادادی درشرا یط گوناگون میتواند تحلیل جامعی از مسایل سیاسی واجتماعی ارایه نماید بیهوده نیست که سیستم امنیتی جمهوری اسلامی بعد از نگاه داشتن 9ساله درزندان او را 10 سال از تمامی فعالیتهای سیاسی ،اجتماعی وحتی فرهنگی محروم میکند در حقیقت نوعی بازداشت خانگی به ایشان تحمیل شده است .تنها راه باقی مانده حضور با اثر در دنیای مجازی میباشد .وب لاگ پیام دانشجو محلی برای خواندن مطالب ایشان وآشنایی بانظراتشان می باشد .مطلبی که در ادامه آمده آخرین تحلیل او درمورد جنبش دانشجویی است که به مناسبت شروع سال تحصیلی نو نگارش شده
هواداران جبهه ی دمکراتیک ایران_ استان تهران
با شروع سال آموزشی جدید که در ایران در اول ماه مهر و ماه دوستی آسمان با زمین شروع می شود تا گشایش ها و فراوانی ها در زندگی ایرانیان را رقم زند،بحث ها و تحلیل های جدید درباره ی جنبش دانشجویی نیز رنگ و روی نو تری به خود می گیرد.به ویژه که در یک دهه ی گذشته،این جنبش به نقطه ی امیدی برای ملت ایران و به سوی رهایی تبدیل شده است.برخی از این تحلیل ها به دلیل نا آگاهی از ماهیت بحران ها و بن بست های موجود جامعه و نیز به دلیل کاستی در فهم جنبش دانشجویی،بسیار ناقص مطرح می شود.برای مثال گروهی ناتوان از تفکیک جنبش از تشکل،آگاهانه یا ناآگاهانه هر دوی این ها را با هم خلط کرده و نتایج نا صحیحی را ارایه می دهند که علاوه بر این که خود را گمراه می کنند،تردید هایی در سرزمین امید می کارند.
واقعیت این است که،شرایط سیاسی حاکم بر ایران به دلیل امنیتی شدن همه ی حوزه های سیاسی،اجتماعی،آموزشی،حقوقی،اقتصادی و فرهنگی،یک شرایط استثنایی است به همین دلیل هیچ تشکل شناسنامه داری قادر نیست به صورت منظم و برنامه ریزی شده،دست به یک سلسله تلاش های تشکیلاتی بزند و در عین حال از سرکوب و فشار حکومت امنیتی ایران در امان باشد.مگر تشکل هایی که از رژیم پروانه ی فعالیت دریافت کرده اند تا مجیز گوی حاکمان باشند.تشکل های دانشجویی نیز از این قاعده مستثنا نمی باشند.در دانشگاه چهار تشکل شناخته شده وجود دارد.جبهه ی متحد دانشجویی، دفتر تحکیم وحدت، جامعه ی اسلامی دانشجویان و بسیج دانشجویی.از این چهار تشکل،دوتای اولی در گروه اپوزسیون جا دارند.جبهه ی متحد دانشجویی به شدت زیر تیغ سرکوب است و امکان هر نوع فعالیت آشکار و تشکیلاتی از آن سلب شده و دفتر تحکیم نیز وضعیت مشابهی دارد.با این تفاوت که این دفتر هنوز تحت عنوان انجمن اسلامی،در دانشگاه هایی فعال است.ولی نباید انتظار داشت،حاکمیت استبدادی و امنیتی به این دفتر اجازه بدهد برنامه های تشکیلاتی خود در دانشگاه را استمرار دهد.برای این که انجمن های اسلامی عضو دفتر تحکیم،هیچ سنخیت و شباهتی با انجمن های اسلامی مورد پذیرش حاکمیت ندارند.از دو تشکل دیگر،حتی جامعه ی اسلامی دانشجویان که به جناح اصول گرا نزدیک است،امکان فعالیت آزاد ندارد.چه برسد به تشکل های مخالف و اپوزسیون.بسیج دانشجویی نیز گه گاهی کارت زرد و قرمز دریافت می کند.شبیه آنچه در بسیج دانشجویی دانشگاه پلی تکنیک اتفاق افتاد.در واقع حاکمیت سرکوب گر و تمامیت خواه،حتی تحمل فعالیت نیمه آزاد تشکل های مورد حمایت را ندارد.بنابراین،نباید انتظار داشت،تشکل های دانشجویی مخالف یا منتقد بتوانند فعالیت های عادی خود را داشته باشند.کارکرد رژیم های استبدادی به گونه ای است که حتی تشکل های شناسنامه دار را به فعالیت های پیچیده،غیر منظم و احیانا نیمه مخفی نیمه علنی سوق می دهند.برای پابین آوردن هزینه،راهکاری جز تغییر وضعیت وجود ندارد.این رویکردی است که جبهه ی متحد دانشجویی نزدیک به پنج سال است که ناخواسته به آن تن داده است.دفتر تحکیم نیز ناگزیر،به این سمت پیش خواهد رفت.تغییر وضعیت تشکیلاتی و پذیرش شرایط جدید،به مفهوم عدول از خواسته ها یا تقلیل فعالیت ها از حوزه ی سیاسی-اجتماعی به حوزه ی مدنی-اجتماعی نیست.بلکه تطبیق ساز و کار تشکیلاتی با شرایط موجود به قصد کاهش هزینه ها برای بقای تشکیلات و تداوم مبارزات آزادیخواهانه است.زیرا تشکل های دانشجویی،آوانگارد دموکراسی خواهی هستند و هر نوع تزلزل یا تقلیل گرایی،به مثابه ی تعلیق استراتژی و وادادگی تاریخی قلمداد می شود.
با این حال،هرگاه تشکل های دانشجویی با تغییر تاکتیک های مبارزاتی،بخواهند شرایط امن تری را برای سازمان دهی مجدد و بقای خود،جستجو کنند،نمی بایست این تغییر تاکتیک را به نام یک جنبش مهر زنی کنند.برای این که نمی توان یک جنبش را به یک تشکل فروکاست.جنبش دانشجویی بسیار گسترده تر از تشکل هاست.به اصطلاح منطقیون،رایطه ی جنبش دانشجویی با تشکل های دانشجویی،رابطه ی عام و خاص است.برخی فغالین دانشجویی عادت کرده اند،ضعف و نقص های خود را زیر نام جنبش دانشجویی،توجیه کنند.هرگاه فشار حکومت بر آن ها افزوده می شود یا خود را در ضعف می بینند،فورا دست به فرافکنی زده و این نقیصه ها را به جنبش دانشجویی تسری می دهند تا بلکه ضعف خود را پوشانده یا عقب نشینی تشکیلاتی را مشروع جلوه بدهند.
استراتژی جنبش دانشجویی مبارزه ی فعال اما مسالمت آمیزمی باشد.این یک سر نوشت محتوم برای جنبش های پیشرو در دوران حکومت های استبدادی است و حتمیت تاریخی آن را نیز شرایط عیتی اجتماعی تعیین می کند.به همین دلیل،چنین جنبش هایی را رادیکال تحلیل می کنند.رسیدگی به مشکلات کودکان بی سرپرست و زنان تحت ستم یا گرسنگان و زاغه نشینان و کارتن خواب ها،در حیطه ی وظایف نهادهای مدنی است.گویا برخی تشکل ها به دلیل بریدگی از اپوزسیون تغییر طلب و پیوستگی با نهادهای مدنی،به مرور تحت تاثیر کارکردهای تشکیلاتی همین نهادهای امدادگر و مدنی قرار گرفته اند.در صورتی که جنبش دانشجویی صرفا می تواند از کاستی های اجتماعی و اقتصادی موجود برای طراحی آرمان های استراتژیک خود،کمک بگیرد و مطالبات سیاسی-اجتماعی اش را واقع بینانه تر سازد.جنبش دانشجویی حتی اگر بخواهد،این امکان را ندارد که نقش نهادهای مدنی امدادگر را ایفا کند.برای این که ورود در برخی حوزه های مدنی و اجتماعی نیازمند امکانات مادی،تشکیلاتی و بن مایه های اجتماعی است که خارج از توان جنبش های رادیکال و سیاسی است
جنبش دانشجویی،به دلیل ماهیت اجتماعی،ساختار انسانی و آرمان های آزادی خواهانه اش،به دنبال فرصت هایی است تا حتی نارسایی های صنفی را دست مایه ی اعتراضات سیاسی قرار بدهد و با اعتراضات گسترده،توده ها را امیدوار سازد که می شود با مشت آهنین در افتاد.سال گذشته،دانشگاه های زنجان،سهند تبریز،تربیت معلم و شیراز این واقعیت را آشکار کردند و سال جدید به دلیل فقر حاکم بر جامعه و تشدید سرکوب،جنبش دانشجویی از این هم جلوتر خواهد رفت.در هیچ یک از این اعتراضات به ظاهر صنفی اما به شدت سیاسی و آزادی خواهانه،هیچ یک از تشکل های شناسنامه دار دانشجویی ،آوانگارد نبودند.ولی برخی از آنها به دلیل نیاز تبلیغی خود و به قصد بهره برداری سیاسی،خود را به جلو انداختند و در ابتدای سال تحصیلی ابتدا به دیدار برخی مراجع روحانی رفته و به نام همین دانشگاه ها با آن ها صحبت کردند و سپس اعلامیه ی تقلیل گرایانه صادر نمودند!در صورتیکه تدبیر سیاسی ایجاب می کند،هیچ تشکل شناسنامه داری،خود را سپر این جنبش ها نکند که مجبور شود هزینه ی آن را بپردازد و در نیمه ی راه بماند و اعلامیه ی عقب گرد بدهد.
جنبش دانشجویی کنونی یک جنبش اکیدا سکولار است.این جنبش به هیچ کس نمایندگی نداده است که با دیدار از روحانیون ولو محترم،در ابتدای سال آموزشی،اهداف آن مخدوش جلوه داده شود.ممکن است برخی تشکل های دانشجویی به دلیل عقاید مذهبی یا استفاده ی ابزاری،نیاز داشته باشند با دیدار با برخی روحانیون اصلاح طلب،برای خود یک حاشیه ی امن در مقابل سرکوب به وجود بیاورند،اما چه کسی است که نداند،این روحانیون اصلاح طلب با چنین شرایطی که با دست خود بر جامعه حاکم کرده اند،خود نیز امنیت ندارند تا چه رسد که بخواهند برای دیگران حاشیه ی امن بسازند!
بنابراین،تشکل های دانشجویی می بایست با ارتباط بیشتر با بدنه ی جنبش دانشجویی برای خود حاشیه ی امن بسازند.و همین تشکل ها اگر بخواهند از راه جنبش دانشجویی منحرف نشوند،می بایست به مطالبات اصیل مردم و جنبش باور داشته باشند.مبارزات جنبش دانشجویی از مبارزات ملت ایران تفکیک ناپذیر است.ملت ایران سال هاست که دریافته است جز تغییر رژیم از راه مبارزه ی مسالمت آمیز،هیچ امیدی به زندگی بهتر،رفاه،عدالت،امنیت،آزادی،دموکراسی و حقوق بشر نیست.تشکل های دانشجویی اگرچه در مسیر مبارزه و به ویژه به لحاظ اطلاع رسانی و سازمان دهی می توانند به جنبش کمک برسانند،اما صلاحیت این را ندارند که برای آن استراتژی تعیین نمایند.تجربه و دانش بشری اثبات کرده است که ملت هایی که زیر ستم حکومت های سرکوبگر زندگی می کنند،دست به هر اقدام ولو کاملا صنفی و اجتماعی بزنند،خواهی نخواهی پا روی دم حکومت گذاشته اند.زیرا دم حکومت در همه ی شئون زندگی آحاد جامعه کشیده شده است.اگرچه به مطالبات مدنی و اجتماعی احترام می گذاریم ولی تحلیل علمی کارکرد جنبش های رادیکال در حاکمیت دولت های تمامیت خواه،این آموزه را راهنمای ما قرار داده است که ،آلترناتیو حکومت های تمامیت خواه،مبارزات رادیکال و عمیقا سیاسی و جامعه گرایانه است.خواسته های صنفی و مدنی در چنین جوامعی از خواسته های ملی تفکیک نا پذیر است.برخی به دلیل انفعال یا نا امیدی.به مرور از خواسته های ملی و جامعه گرا،فاصله گرفته و شاید دولت نیز آن ها را در این خواست تقلیل گرایانه کمک کرده است.تا آن جا که به توهم حقانیت این اشتباه استراتژیک،گرفتار آمده و سعی می کنند آن را تئوریزه کرده و به خورد جامعه ی روشنفکری و مبارزین بدهند.در صورتی که،دولت های تمامیت خواه،واپس گرا و سرکوبگر،از عوامل اصلی در نابرابری جنسیتی،قومی و اجتماعی هستند.تا زمانی که از راه مبارزات دموکراتیک اما رادیکال،جامعه گرا و ملی،علت اصلی نابرابری ها از بین نرود،نباید انتظار داشت با تقلیل اهداف جنبش های دموکراسی خواه به اهداف صنفی یا حداکثر مدنی،بتوان به یک جامعه ی دموکراتیک دسترسی یافت.جنبش دانشجویی در تجربه ی 70 ساله ی خود،چیزی جز این آموزه برای ما ندارد.کسانی که در این امر مردد هستند،منتظر بمانند تا با اولین اعتراض دانشجویی،یک بار دیگر،در تحلیل های خود تردید نمایند

Thursday, October 2, 2008

دوخبر از دو زندانی سیاسی

مهرداد لهراسبی از زندانیان کوی دانشگاه که بیش از 9 سال از دوران جوانی خود را در در زندان های مخوف جمهوری اسلامی از جمله 209،اوین و رجایی شهر گذراند در حالی از زندان ازاد شد که به انواع بیماری ها مبتلا گردیده است. شاید رژیم دوست داشت این مبارز سازش ناپذیر و این عضو جبهه ی مبارزان یعنی جبهه ی دموکراتیک ایران همچون شادروان اکبر محمدی مبارز نستوه دانشجویی و عضو جبهه ی متحد دانشجویی در زندان جان بدهد تا سرمشقی باشد برای کسانی دیگر که از مبارزه ی مسالمت امیز بهراسند. اما خوشبختانه رژیم در مورد مهرداد نا کام ماند و با تلاش سایر مبارزین ،وضعیت پزشکی مهرداد مورد رسیدگی قرار گرفت و اینک تحت مداوا قرار دارد. شایان ذکر است که مهرداد تحت هیچ شرایطی از مواضع ازادی خواهانه ی خود عقب ننشسته و همچون اکبر محمدی سازش نا پذیر است.
انتشار: فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
سیاهچالهایی که زندانیان سیاسی را به جهت خرد شدن و تسلیم گشتن به آنجا می اندازند
بنام سعادت ملت ایران و با درود به جانباختگان راه آزادی،
مدتهاست که زندانی سیاسی آقای منصور رادپور را در سالن 2 اندرزگاه 1 بندی که به سیاهچال زندان رجائی شهر معروف است و طبق روال این سیاهچال هیچگونه ارتباطی از قبیل تلفن و یا ملاقات با بیرون از زندان را ندارند.
برای من که غریب به 2 ماه را در آنجا سپری کردم خوب میدانم که آقای منصور رادپور در زیر چه شکنجۀ سختی بسر می برد.نگهبانان بی ادب که تنها از طریق باطوم پلاستیکی ،باطوم برقی با زندانیان صحبت می کنند و زندانی را در سلولی که مجهز به دوربین مادون قرمز می باشد روزها و شبها دستبند و پابند می کنند .
در اطاق عمومی انتهای سالن حدود 15 تا 20 نفر بیمار روانی ،مسلول ،هپاتیتی،ایدزی و سایر بیماریهای عفونی و شخصیتی نگهداری می شوند. زندانیان غیر قابل کنترل که هر کس تنهایی و زجر سلول انفرادی را به آنها بودن ترجیح میدهد.
آیا وقت آن نرسیده که مردم شریف ایران و فعالین حقوق بشری مسئولین زندان رجائی شهر (گوهردشت)را مجبور کنند که یک بار برای همیشه درب این سیاهچالها را لاک و مهر کند. سیاهچالهایی که زندانیان سیاسی را به جهت خرد شدن و تسلیم گشتن به آنجا می اندازند.
به امید آزادی ملت ایران و تمامی زندانیان سیاسی و محاکمۀ سردمداران و جنایتکارانی که با اعمال خود باعث دوام حکومت ضد بشری ملایان گردیده اند.
پایدار وطن همیشه،بهروز جاوید طهرانی تنها زندانی سیاسی بازمانده از قیام دانشجویان 18 تیر 1378زندان گوهردشت کرج8 مهر ماه 1387