روزي يكي از دوستان آقاي طبرزدي در زندان از من گلايه كرد كه چرا نيروهاي همسو با شما معمولا نسبت به دستگيري و بازداشت همفكران و همراهان خود حساسيت نشان ميدهند و به هر نوع اعتراضي دست ميزنند، اما نسبت به دستگير و بازداشت ما، يا سكوت ميكنند و يا اينكه اعتراض جدي نميكنند.
من بدون آنكه اين مساله را كاملا انكار كنم آن را تا حدي طبيعي دانستم و در توجيه آن استدلالي به شرح زير ارائه كردم:
هر گروه و سازمان و طيفي قاعدتا خط مشي و استراتژي سياسي خاص خود را دارد و قاعدتا قادر به دفاع كامل از فعاليتهاي سياسي در همان چارچوب استراتژيك است. افزون بر اين، طيفهاي مختلف سياسي افراد نزديك به خود را ميشناسند و از زواياي فعاليتهاي آنان با خبرند و به راحتي ميتوانند در باره ميزان صحت و سقم اتهامهايي كه از سوي دستگاههاي حاكم به آنان وارد شده است، به راحتي داوري كنند، در حالي كه چنين كاري نسبت به كساني كه آنان را نميشناسند، امر سهل و آساني نيست.
براي آن دوست توضيح دادم كه اين رويه ظاهرا در بين همه گروههاي سياسي در هر كجاي جهان و از جمله در ايران نيز رايج است و مختص دوستان و همفكران ما نيست. بنابراين، همانطور كه گروه آقاي طبرزدي نسبت به بازداشت نيروهاي نزديك به خود بيش از بازداشت ساير نيروها حساسيت به خرج ميدهد، طبيعي است كه دوستان ما هم نسبت به دستگيري دوستان خودشان اعتراض بيشتري نسبت به دستگيري ديگران كنند.
نميدانم اين استدلال چقدر براي آن دوست محترم مقبول افتاد زيرا فرصت گفتگويي كه در مسير ملاقات با خانوادههامان دست داده بود، به پايان رسيد.
گمان ميكنم كه همه ما بايد به اين مساله اذعان كنيم كه يك سازمان غير دولتي و نهاد حقوق بشري بايد بدون هر قيد و شرطي از كسي كه به هر دليلي حقوقش نقض شده است، دفاع كند، اما از يك گروه و حزب سياسي نميتوان انتظار داشت كه نسبت سرنوشت اعضاي خود به همان درجه حساسيت نشان دهد كه نسبت به سرنوشت اعضاي احزاب و گروهاي ديگري كه يا آنان را نميشناسد و يا خط مشي سياسي آنها را قبول ندارد.
با اين حال روشن است كه همه شهروندان بايد از رعايت حقوق شهروندي ديگري حمايت و نسبت به نقض حقوق آنها در حد توان خود اعتراض كنند. اين البته اصلي كلي و مورد اجماع است، اما در تعيين مصداق همواره مشكلاتي رخ ميدهد.
براي نمونه بسياري از دوستان از من انتظار دارند همانطور كه در باره بازداشت دوستان نزديكم مطلبي را انتشار ميدهم، در باره هر يك از ديگر بازداشتيها از فعالان قومي گرفته تا زنان و كارگران و معلمان و دانشجويان نيز مطلبي بنويسم.
طبعا من علاقمندم كه اين كار را بكنم اما در باره كسي كه شناختي از او ندارم، از محتويات پروندهاش اطلاعات مستند و معتبري در اختيار ندارم، با حوزه فعاليتش بيگانهام و از خط مشي سياسياش بياطلاعم چگونه ميتوانم مطلبي موجه و وزين و تاثير گذار بنويسم . در عين حال چگونه ميتوان در باره يك موضوع ثابت يعني بازداشت، مطالب متنوع و مختلفي نوشت كه تكرار آن باعث ملال و رنجش خوانندگان نشود؟
اين مقدمه به نسبت طولاني را آوردم تا در واقع بهانهاي براي نوشتن چند سطري در باره دستگيري شمار قابل توجهي از دانشجويان طيف چپ به دست آورم.
در باره آنان فقط ميتوانم اين نكته را يادآور ميشوم كه از نگاه من، هر فردي كه در هر گوشهاي از اين آب و خاك چشم به جهان گشوده است از حق بديهي اعتقاد به هر مرام و مسلك و تبليغ و انتشار مسالمتآميز آن در چارچوب حقوق و ظايف و مسئوليتهايي كه براي شهروند تعريف ميشود، برخوردار است و هر فرد، نهاد يا دولتي كه با اعمال زور او را از تحقق حقوقش باز بدارد، مستوجب نكوهش و سرزنش است.
بنابراين، هر ايراني كه در هر نقطهاي از اين كشور به دليل فعاليتهاي مسالمت آميز خود براي دستيابي به حقوق تعريف شده سياسي، اجتماعي و فرهنگي خود تحت فشار قرار ميگيرد، پيشاپيش قابل دفاع و زجر دادن آن محكوم است.
اين را نوشتم تا پاسخي به اعتراض برخي سايتهاي اينترنتي نسبت به سكوت جريانهاي غير چپ در برابر دستگيري دانشجويان چپگرا داده باشم.
انشاءالله وقتي كه آنها از زندان آزاد و از زير فشار خارج شدند، نكتههايي در باره خط مشي و سلوك سياسي آنها به نظرم ميرسد كه به موقعش توضيح خواهم داد.
Thursday, December 13, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment