آنقدر فرياد كشيدم تاگوشهاي كرشان بشنود.
وآنقدر بالارفتم كه ديگر دستشان به من نرسيد.
”ستاره”دار شدم ، ”ستاره” شدم وحالا ...
بيچاره ها در ناباوري شان هنوزمرا در سلولها جستجو ميكنند . سخت ميگيرند، ابزار شكنجه شان راتغيير ميدهند، همه جا راميگردند. همه راميگيرند . اما مرا نمي يابند .
به آنها ميخندم ،
ديگر مرا نميابيد، بهتر بگويم ديگر ”ما ” رانمي يابيد. چراكه ماديگر ازجنس شمايان نيستيم.
آن احمق ها آن حاكمان بي صفت وآن وامانده هاي تاريخ ديگر صدايم رانميشنوند . وفقط باخشم ما مواجهند واز خوف روزهلاكت دنبال چاره اند.
ولي دارم با شما حرف ميزنم.با شما دوستان ، خواهران وبرادران و رفقاي دانشجو ،باشما كه ميدانيد چه ميكنيد و با شما كه با هر اعتراضتان سنگرهايي راميسازيد و جبهه هايي را مي بنديد كه لرزه به تماميت حكومت انداخته است . نبايد لحظات را از دست داد.
اين طينت دژخيمان است كه ميگيرند ومي برند وميكشند و اين رسم ماست كه ايستاده ايم. ايستادگي ماست كه آنها را به فتنه واميدارد. ايستادگي ماست كه آنها را به وحشت انداخته .
اما اين همه باز كم است .
ما در ايستادگيمان دنبال چه هستيم . آزادي آزادي
اين آن گوهري است كه برايش ميجنگيم . ما براي آزادي خودمان و خلقمان ميجنگيم وآزادي را كه سهم همه ماست تا بدست تك تك صاحبانش نرسانيم نبايد از پاي بنشينيم.
استمرارجنگهاي ما ضرورت اين حق طلبي است ، اين جنگي است كه آنها را به وحشت انداخته ....
وما بايد آنقدر ادامه بدهيم تا از آتش خشم ما جزغاله شوند. و خواهند شد.
اين بارها درتاريخ اثبات شده است. وشگفتا كه اين بارهم تاريخ را ما ميسازيم ....
قرارما درميعادگاه مان ... صحن همه دانشگاهها
صبحي
Saturday, November 17, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment