Wednesday, September 3, 2008

دردمشترک / مهندس طبرزدی دبیرکل جبهه ی دمکراتیک ایران

جنبش دانشجویی با گرایش های گوناگون و خواسته های متفاوت از صنفی تا قومی،جنسیتی و سیاسی،همچنان زنده است و شاهد این ادعا،بازداشت،اخراج و احضار صدها دانشجو از سوی دستگاه های گوناگون امنیتی و انضباطی است.

جنبش زنان به ویژه در مساله ی کمپین یک میلیون امضا و اعتراض به لایحه ی توهین به خانواده به جای حمایت از خانواده،پیگیرانه در تلاش است و هزینه ی سنگینی بابت خواسته های مدنی خود می پردازد.

جنبش کارگران به عنوان تحت ستم ترین لایه های اجتماعی-اقتصادی،از نفس نیفتاده و این در حالی است که کارگران به لحاظ اقتصادی بیش از سایر لایه های اجتماعی زیر فشار مضاعف هستند و نا امنی حاصل از اخراج،مانع از ادامه ی اعتراضات صنفی و طبقاتی نشده است.

جنبش اقوام هویت خواه،اگر بیش از جبش های دیگر در تلاش نباشد،کم نفس تر از آن ها نیز نیست.زندان،تبعید و صدور احکام برای هموطنان بلوچ و کرد،عرب زبانان و آذری،حاکی از این تلاش مضاعف است.

نهاد های مدافع حقوق بشری و کوشندگان مدنی،هر روز بر مبارزات خود می افزایند و اعتراض به حکم سنگسار،اعدام،زندان و بدرفتاری های گوناگون حکومتی با شهروندان،نشانگر این است که این نهاد های مدنی توانسته اند به جایگاه واقعی خود نزدیک شوند.

احزاب سیاسی،مبارزین آزادی خواه،روزنامه نگاران،وبلاگ نویسان،گزارشگران و اعضای رسانه های گوناگون گفتاری و نوشتاری،هر روز بر دامنه ی مبارزات دموکراتیک،آگاهی دهنده و سازنده ی خود می افزایند و عرصه را بر رژیم استبدادی تنگ تر می کنند.

رژیم با همه ی تلاش و سخت جانی که برای سرکوب جنبش ها،NGOها،احزاب،رسانه ها و ناراضیان سیاسی انجام می دهد،ولی به دلیل گستردگی این جنبش نرم،به هیچ وجه قادر به خاموش نمودن آن نشده است.مبارزه ی دموکراتیک تا رسیدن به حقوق مدنی و سیاسی ادامه دارد و جنبش دموکراسی خواهی و برابر طلبی قابل مهار نیست.

به موازات این جنبش نرم،فرهنگی،مدنی و دموکراتیک که منطق رفتاری آن بیش از منطق گفتاری و تئوریک اش،رژیم را درمانده کرده است،شرایط بحرانی و خطر جنگ کشور را تهدید می کند.فشار های جانکاه ناشی از تورم لجام گسیخته،بیکاری و فقر عمومی،اکثریت قاطع ملت به ویژه طبقه ی کم درآمد را به ستوه آورده است.به گونه ای که مساله ی اصلی توده ها در شرایط فعلی،گرانی،بیکاری و تورم است.

از دیگر سو،بر دولت حاکم چیزی جز«آنارشی»یا هرج و مرج در سیاست گذاری و تصمیم گیری حاکم نیست.دامنه ی این «آنارشی»از حوزه ی مدیریت دولتی به سایر ارکان حکومت نیز کشیده شده و تنها نیروی نظامی-امنیتی و سرکوب است که دولت را سرپا نگه داشته است و نه اقتدار ناشی از تدبیر و هژمونیِ درون حکومتی.

هزینه ی سیاست های نابخردانه ی رژیم و دولت حاکم را اکثریت مردم و نیرو های نخبه و روشنفکر می پردازند.یعنی از یک سو،فقر اقتصادی بر زندگی اکثریت حاکم گردیده و از دیگر سو،آزادی خواهان روشنفکر،زیر ضربات پی در پی امنیتی رژیم اند که از ترس شورش عمومی،هر روز بر شدت این فشار ها می افزاید.

در این وضعیت بحرانی،خطر جنگ نیز بیش از پیش جدی است.این خطر،از اظهار نظر های مقام های نظامی جمهوری اسلامی و سران غرب،کاملا مشهود است.بنابراین،علاوه بر بحران اقتصادی و سرکوب داخلی،خطر جنگ نیز بر نگرانی ها می افزاید و مسئول اصلی همه ی این خطرها و بحران ها،کسی جز رژیم جمهوری اسلامی نیست.

اگر تصویر بالا،از شرایط اجتماعی کنونی ایران را بپذیریم،بحث بعدی این است که جنبش مدنی و دموکراسی خواهی ملت ایران،در شرایط فعلی از کدام خلا رنج می برد؟به بیان دیگر اگر جنبش کنونی پاسخگویی مطالبات مردم در شرایط بحران و خطر مضاعف نیست،چه راه حلی برای خروج از وضعیت کنونی یا تقویت جنبش وجود دارد؟

باور من این است که تنها راه حل این است که جنبش توده ای شود.یعنی توده های مردم انگیزه ی لازم به دست بیاورند تا در جنبش های مدنی و سیاسی موجود،فعال شوند.اگر قرار باشد جنبش فعلی،توده ای شود،نیاز است تا راه حل هایی ارایه گردد که توده ها نیز از آن استقبال کنند.دفاع از حقوق بشر،دموکراسی خواهی،کمپین یک میلیون امضا و هویت طلبی قومی و امثال آن،اگرچه انگیزه ی لازم برای طبقات روشنفکر و نخبه را فراهم می آورد،ولی به دلیل ماهیت مساله و شرایط توده ها،هنوز مورد استقبال آن ها قرار نگرفته است.به همین دلیل است که همواره،دانشجو،روزنامه نگار،کارگر،برابری طلب جنسیتی،مبارز سیاسی و هویت طلب،بدون پشتوانه ی توده ای و در مقابل یک رژیم تا دندان مسلح،تنها می ماند و جنبش های واقعا موجود،امکان همبستگی را به دست نمی آورند.

برای این که جنبش توده ای شود،نیاز است تا«درد مشترک»یا«مساله ی ملی»را پیدا کرد و بر روی آن انگشت گذاشت.«مساله ی ملی»یعنی مساله ای که همه ی جنبش ها و اپوزسیون های موثر بر روی آن توافق داشته باشند و توده ها نیز آن را مساله ی ضروری خود دانسته و ضمناً به محوری برای اتحاد و هبستگی تبدیل شود.راه حل هایی که به واگرایی های شخصی،حزبی،صنفی،طبقاتی،جنسیتی و قومی منجر می شود،نمی تواند راه حل مشترک تلقی شود.

تاکنون برای ائتلاف سیاسی،تلاش زیادی صورت گرفته است اما در نهایت،نتیجه ی ملموسی به دست نیامد.برای این که هرکدام از احزاب یا گرایش های سیاسی،همدیگر را متهم می کنند و عملا امکان همبستگی حول یک آرمان سیاسی ولو این که آرمان ملی باشد،به وجود نمی آید.همچنین از ائتلاف های تاکتیکی،مثلا با جمع آوری امضا برای آزادی زندانیان سیاسی و یا دفاع از فلان نماد ملی یا تمدنی،نیز نمی توان به یک جنبش توده ای و فراگیر رسید.این ائتلاف ها اگرچه به صورت موردی و برای یک هدف معین خوب است،اما به راه حل اساسی منجر نمی شود.بنابراین،هرگاه اپوزسیون های ما به این درجه از رشد فرهنگی و سیاسی نرسیده اند که با تشکیل ائتلاف های سیاسی به تقویت جنبش توده ای کمک کنند و هرگاه ائتلاف های تاکتیکی به یک راه حل بنیادین منجر نشود،باید به دنبال راه دیگری بود.

شاید پیدا کرن«درد مشترک»یا «مساله ی ملی»که هر اپوزسیون فارغ از هر نوع عقیده و صرفا و صرفا به اعتبار ایرانی بودن،بتواند با سایرین در آن به توافق برسد و به ویژه این«مساله ی ملی»ظرفیت آن را داشته باشد که به یک نماد برای همبستگی تبدیل شود و توده ها نیز انگیزه ی لازم برای مشارکت به هدف رهایی از این «درد مشترک»را پیدا نمایند،راه حل برون رفت ما از وضعیت فقر،سرکوب،بحران و خطر جنگ باشد.

همه ی ما قربانی تجاوزات رژیم جمهوری اسلامی هستیم.هفتاد میلیون قربانی این رژیم اند.آحاد شهروندان به لحاظ اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و حقوقی از وضعیت فعلی و بلکه 30ساله گذشته لطمه خورده اند.هرکس به طریقی قربانی شده و هزینه پرداخت کرده است.مگر اقلیت بسیار کمی که دیگران را قربانی مطامع خود کرده اند.بنابراین ما حق داریم در «درد مشترک»یا «مساله ی ملی» توافق کنیم.برای سهیم بودن در این «درد مشترک»جز ایرانی بودن،هیچ شرط و شروطی نباید وجود داشته باشد.برای این که «درد مشترک»یک امر عینی است که همگان در زندگی خود تجربه کرده اند و مخرج مشترک،دردها،مشکلات،مصائب و بدبختی های همگان است.این«درد مشترک»فراتر از اهداف حزبی،سیاسی و جناحی است.هر ایرانی که خواهان رهایی از وضع موجود و رسیدن به یک زندگی شرافتمندانه است و علاقه مند است که بر سرنوشت خود حاکم شود،در این «درد مشترک»سهیم است.

من احساس می کنم،افکار عمومی به مرور برای رسیدن به این «درد مشترک»و ضرورت طرح آن آماده می شود.من خود نیز در این زمینه پیشنهاد هایی دارم.اما ترجیح می دهم منتظر بمانم تا نظرات دیگران مطرح شود و شرایط اجتماعی نیز آماده تر گردد.برخی بر این باور هستند که معضلات حقوق بشری بیانگر این«مساله ی ملی»اند و گروهی معتقدند،طرح خواسته های اقتصادی در یک شعار نمادین،«مساله ی ملی»را بازتاب خواهد داد.و برخی نیز راه میانه را برگزیده و بر این باوراند که «مساله ی ملی»یا«درد مشترک»می تواند تلفیقی از مطالبات نخبه گرایانه و رنج های توده ها بشد.و جالب این است که گروهی نیز بر این باور هستند که «درد مشترک»خود یک بیان نمادین برای گرد هم آیی ملی در یک جنبش است.به شرط این که نخبگان اجتماعی،کوشندگان سیاسی،فعالان مدنی و توده ها آن را به عنوان یک نماد همبستگی بپذیرند.

No comments: