Monday, June 9, 2008

گزارش به ملت ایران(بخش اول)

درود می فرستم به همه ی آزادیخواهان خردمند و پایدار.سپاس می دارم کوشش همه ی کسانی که در این چند سال به هر نحو با من و خانواده ام همدردی کرده و برای آزادی من و سایر زندانیان سیاسی کوشش نمودند.

پس از آزادی در 4 خرداد ماه،لازم دانستم گزارشی هرچند کوتاه از مبارزات 14 سال اخیر خود را تقدیم کنم.این گزارش می تواند به عنوان تجزیه و تحلیل برخی واقعیات اجتماعی با ارجاع به مضامین عینی آن مورد استفاده ی مبارزان راه آزادی و عدالت قرار بگیرد.

آنگاه که در سال 1373 هفته نامه ی پیام دانشجو منتشر شد و به ویژه با رویکرد انتقادی،به افشاگری بی پرده و صریح علیه مفاسد اداری-مالی و انحرافات اجتماعی رژیم در سطوح بالای آن پرداخت،دیدگاه های گوناگون در درون کادر اداره کننده ی نشریه و مهم تر،از سوی طبقات گوناگون اجتماعی مطرح شد.نشریه به نحوی ارگان یک تشکیلات دانشجویی بود.تشکل اتحادیه ی اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه ها،پشتوانه ی این نشریه بود.این تشکل از جمله تشکل های درون نظام،در آن دوره به حساب می آمد.در واقع همه ی دانشجویان که خواهان فعالیت فرهنگی-سیاسی و آرمان طلبی دینی،انقلابی و دانشجویی بوده و با طیف چپ اسلامی که فعالیت های آن از طریق دفتر تحکیم صورت می گرفت،مخالف بودند،در این اتحادیه فعالیت می کردند.ضمن این که پایه گذاران اتحادیه،از جمله من،پیش از پیروزی انقلاب در انجمن های اسلامی دانشجویی و پس از آن از بدو تشکیل دفتر تحکیم،در آن عضویت داشتیم که این عضویت تا سال 1362 ادامه یافت و پس از آن بود که تعدادی از این انجمن ها از جمله دانشگاه علم و صنعت،خواجه نصیر، دانشگاه ملی،دانشگاه رجایی و چند دانشگاه دیگر از تهران و شهرستان ها به مرور از تحکیم جدا و این اتحادیه را پایه گذاری کردند.بنابر این از طیف های گوناگون فکری تشکیل شده بود که همگی در طرفداری از جمهوری اسلامی و رهبران آن اتفاق کامل داشتند.در بین طیف های گوناگون افرادی چون؛محمد مسعود سلامتی از دانشگاه تهران،دکتر جواد امامی از دانشگاه علم و صنعت ایران،پرویز سفری از دانشگاه رجایی،مهندس محمد میر ابراهیمی از دانشگاه پلی تکنیک،محمد حسن علیپور از دانشگاه علامه،لطفعلی عیوضی از دانشگاه تهران،علیرضا علی احمدی از دانشگاه علم و صنعت ایران،دکتر سمایی از دانشگاه علوم پزشکی زاهدان،علیوندی از دانشگاه رجایی،دکتر بهروز طبرزدی از علوم پزشکی اصفهان،مهندس جوادی از دانشگاه صنعتی شریف،علیرضا سرافراز از دانشگاه بهشتی،رفعت بیات از دانشگاه بهشتی،شهابی از دانشگاه بهشتی،خانم دکتر طبیب زاده از دانشگاه علوم پزشکی بهشتی نقش موثری داشتند و من نیز از دانشگاه پلی تکنیک تهران که برای تشکیل اتحادیه از سال 62 نقش محوری بر عهده داشتیم.افرادی چون محمود احمدی نژاد،هاشمی،فولادوند و مبینی کیا از علم و صنعت و امثال این ها اگرچه مستقیما و به طور فعال در شکل گیری اتحادیه نقش نداشتند ولی به اعتبار عضویت انجمن های اسلامی دانشجویی آنها در اتحادیه و حضورشان در شکل گیری اتحادیه از همین طیف به حساب می آمدند.ضمن این که افرادی چون دکتر صدر از دانشگاه علوم پزشکی تهران،دکتر مخبر از دامپزشکی تهران،مهندس حسین محمدی از پلی تکنیک،مهندس عزت اله ضرغامی از پلی تکنیک،دکتر سعید اصلانی از دانشگاه تهران،سهلانی از دانشگاه تهران،فرهاد بغدادی از علامه و بسیاری دیگر از فعالان دانشجویی در آن دوران به نحوی با این طیف همفکری داشتند.و حتی افرادی چون دکتر الهام(عصا به دست)از تهران،محسن سرخواز از رجایی،پیش تر و سال59 تا 62 عضو فراکسیونی در دفتر تحکیم بودند که بعدا همین فراکسیون تبدیل به اتحادیه شد.بنابراین در مقابل دفتر تحکیم که چپ اسلامی را نمایندگی می کرد،اتحادیه محل تجمع طیف های گوناگونی بود که عمدتا راست اسلامی را نمایندگی می کردند.این اتحادیه در سال 1373 و زمانی که هفته نامه ی پیام دانشجو را منتشر کرد،در بسیاری از دانشگاه های بزرگ و کوچک تشکل های«انجمن اسلامی دانشجویی» در رقابت با «انجمن های اسلامی دانشجویان» را تشکیل داده بود و تشیکلات قدرتمندی به حساب می آمد.طبیعی بود که تا زمان حیات آیت اله خمینی و قدرتمندی جناح چپ خط امام در دهه ی 60،اتحادیه زمینه ی فعالیت رسمی نداشته باشد.چون دانشگاه در اختیار خط امامی ها بود.ولی با فوت آیت اله خمینی و رهبری آیت اله خامنه ای،زمان تقویت جناح راست اسلامی و از جمله اتحادیه ی دانشجویان و دانش آموختگان فرارسید و از سال 1367 تا 1373،اتحادیه توانسته بود به لحاظ سازماندهی،جذب نیرو و فعال بودن،دفتر تحکیم را پشت سر بگذارد.موانع فعالیت کمتر شده بود،انگیزه ی کافی برای فعالیت وجود داشت و بالمآل زمینه ی اجتماعی رشد این تشکل فراهم گردید.البته برخی افراد سطحی نگر یا مغرض،تلاش می کنند چنین وانمود کنند که این اتحادیه توسط افرادی خاص مانند هاشمی رفسنجانی به وجود آمد،که این تحلیل ناشی از عدم شناخت آن ها از واقعیات آن دوران است.

بنابراین اتحادیه توسط طیف وسیعی از دانشجویان با انگیزه اما مخالف و منتقد چپ اسلامی و خط امام از همان بدو پیروزی انقلاب و از سال 1358 با شکل گیری فراکسیونی در دفتر تحکیم پایه گذاری شد و این نیروی گسترده و با انگیزه به صورت فرمایشی،دستوری و قراردادی امکان وجود پیدا نمی کرد.

آنگاه در سال 1373 که اتحادیه از قدرت تشکیلاتی و توان مانور سیاسی کافی برخوردار بود،از طریق تریبون غیر رسمی خود،هفته نامه ی پیام دانشجو،به اظهار نظر درباره ی مسایل گوناگون سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی پرداخت.نه اتحادیه و نه هفته نامه ی پیام دانشجو،قرار نبود به یک جریان مخالف یا حتی منتقد نظام جمهوری اسلامی تبدیل شود.برای آنکه دبیر کل آن،اعضای شورای مرکزی اش،کادر ها ،اعضا و هوادارانش از وفادارترین نیروهای حامی نظام و رهبران آن بودند.همه ی آن ها کسانی بودند که پیش از انقلاب،در جریان جنگ و پس از آن برای تثبیت نظام،از خود گذشتگی های زیادی نشان داده بودند.بنابرین،تنها مساله ی آن ها این بود که به لحاظ شرایط اقتصادی پس از جنگ و به لحاظ وضعیت اجتماعی،شکاف طبقاتی افزایش یافته و عملکرد برخی نهاد ها و مسئولین از آرمان های انقلاب،انحراف پیدا کرده است.به دلیل این که اتحادیه از طیف های گوناگون به وجود آمده بود،نقش من به عنوان دبیر کل اتحادیه و پس از آن مدیر مسئول هفته نامه ی پیام دانشجو،این بود که تعادلی به وجود بیاورم. برای مثال یک طیف از اعضای اتحادیه،پیش از آن و به ویژه از زمان طرح مساله ی «مک فارلین» انتقادات شدیدی نسبت به هاشمی رفسنجانی داشتند.یا درباره ی مسایل اقتصادی به شدت علیه او می تاختند.اما من و گروهی از اعضای شورای مرکزی،در مقابل این طیف نقش تعدیل کننده داشتیم.این طیف عمدتاً از ناحیه ی انجمن اسلامی دانشجویی پلی تکنیک بودند.طیف دیگری بود که تمایل داشت به سمت جناح راست به ویژه موتلفه و روحانیت مبارز حرکت کند که افرادی چون احمدی نژاد و اکثریت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت در این مجموعه قرار می گرفتند.پایداری من و کسانی چون سفری،سلامتی،علی احمدی،میر ابراهیمی و عیوضی در برابر این جریان دامنه دار بود.

اما در سال 1373 این ترکیب تا حدود زیادی به هم خورده بود.برای اینکه نیرو های قدیمی تر،به مرور جذب فعالیت های اجتماعی بیرون از حوزه ی دانشگاه شده بودند و نسل جدید و جوان جایگزین آن ها شده بود.این نسل جدید،ضمن اینکه انگیزه ها متفاوتی داشتند و همچون نسل اول از انگیزه های ناب انقلابی برخوردار نبودند،ولی در پیروی از رهبری جمهوری اسلامی تردید نداشتند،ضمن اینکه بخشی از آن ها از هاشمی رفسنجانی طرفداری زیادی داشتند. من شخصاً با رهبری جمهوری اسلامی و رفسنجانی ارتباط خوبی داشته و آن ها نیز اعتماد خود را بارها اعلام کرده بودند و اعضای قدیمی اتحادیه نیز در همین شرایط قرار داشتند.اما شرایط اقتصادی-اجتماعی به مرور ذهنیت ما را به سمت نقد جدی تر از عملکرد دولت هاشمی پیش می برد. آنگاه که فضای نقد عملکرد دولت در اتحادیه باز شد و به ویژه من خود به نتایج عینی رسیدم،همه ی طیف های گوناگون با طیفی همنوا شدند که پیش از آن با صراحت از رفسنجانی،خانواده اش و عملکرد او انتقاد می کردند.من و دوستانم در شورای مرکزی اتحادیه،بدون یک برنامه ی قبلی و به صورت بسیار تند و تیز به نقد عملکرد دولتی پرداختیم که خود از حامیان دیروز او به حساب می آمدیم.در نشست های داخلی اتحادیه،گروهی پیشنهاد تظاهرات علیه دولت سردادند و من این پیشنهاد را به نقد از طریق هفته نامه تعدیل کردم.شایان ذکر است این گروه پس از شروع انتقادات جدی از هاشمی رفسنجانی از اولین گروه های انشعابی علیه اتحادیه بودند که با دفتر هاشمی و علیه اتحادیه هم داستان شدند.زمینه ی شکل گیری تاریخی اتحادیه این گونه بود که گوشه ای از آن را بیان کردم اما من در شهریور ماه 1373 به این واقعیت توجه نکرده بودم.به همین دلیل و بدون توجه به بافت اتحادیه،پرچم مبارزه علیه فقر،فساد،تبعیض،رشوه و هر نوع ظلم و تعدی را برداشتم.من و دوستانم چون سفری،امامی،سلامتی،علیپور،میر ابراهیمی و افرادی دیگر گمان می کردیم سایر طیف های اتحادیه همان گونه می اندیشیدند که ما می اندیشیدیم.این البته اشتباه بزرگی بود.برای اینکه اتحادیه عملا ًاز سه طیف اصلی تشکیل شده بود و ما به این واقعیت توجه نکرده بودیم.1-طیف طرفدار هاشمی رفسنجانی.2-طیف راست و3- طیف مستقل. به همین دلیل نتوانسته بودیم نقش طیف های دیگر را مد نظر قرار بدهیم.هنگام اعتراض علیه وضعیت موجود و نقد هاشمی و عملکرد او،طیف طرفداران او به مرور و با ارتباطی که از طریق مسئولین دفترش با او برقرار کردند،اولین انشعاب ها را علیه اتحادیه شروع کردند.جالب این است که چنانچه اشاره کردم برخی از این انجمن های انشعابی،پیش از آن خواهان تظاهرات علیه برخی ناهنجاری های اجتماعی-اقتصادی شده بودند.این جریان همزمان با اقدامات قوه ی قضاییه،وزارت اطلاعات،دفتر هاشمی،سردار افشار به عنوان فرمانده ی بسیج،رفیق دوست رئیس بنیاد مستضعفان،کرباسچی شهردار وقت تهران،سیف مدیر کل وقت بانک صادرات،خانواده ی هاشمیان و پنج برادران در تعاونی پسته ی رفسنجان،بیت رهبری،گروه فشار و سایر عوامل باند قدرت علیه اتحادیه،هفته نامه و من،ضربات سختی بر ما وارد کردند.من در شرایطی آماج حملات باند قدرت واقع شده بودم که پیش از آن هیچ برنامه ی مشخصی برای چنین جنگ نابرابری نداشته و عملا با بخش بزرگی از حکومتی که خود طرفدار آن بودم،رو در رو شده بودم.گمانم بر این بود که نظام منزه و پاک است و به محض این که اعتراضات و انتقادات ما را بشنود به اصلاح امور خواهد پرداخت.اما زهی خیل باطل!!ما با یک باند مخوف قدرت رو به رو بودیم که تا آن زمان به نام انقلاب،اسلام و با تشکیل یک باند خطرناک امنیتی-قضای-اقتصادی،هر نوع اعتراض و مخالفت از ناحیه ی هر فرد و گروهی را خفه کرده بود و اینک آماده بود تا این منتقدین آماتور را در خود ببلعد.انجمن های دانشجویی طرفدار هاشمی رفسنجانی در فاصله ی 1373 تا 1375 به طور عمده از اتحادیه جدا شده و هماهنگ با گروه های فشار و عوامل باند قدرت بر ما تاختند.اما طیف راست و منتقدین رفسنجانی نه تنها جدا نشدند،بلکه از وضعیت جدید استقبال کردند.ولی این طیف نگران بود که مبادا به دلیل شرایط موجود و فشار های وارده بر ما،اتحادیه و هفته نامه به ویژه من که نقش محوری در این منازعه را بر عهده داشتم،از چارچوب نظام و خط رهبری خارج شویم.این طیف طرفداران پر و پا قرص رهبری و ولایت فقیه بودند.حتی برخی از آن ها مثل محمد علی رامین که در سال 1373 از آلمان آمده بود و توانست«امام خامنه ای»را در کاسه ی ما بگذارد(همان کسی که سال های اخیر نفی هلوکاست را در کاسه ی احمدی نژاد گذاشت)تا سال 1375 رابطه اش را با ما حفظ کرد که مبادا از خط رهبر عدول کنیم.اما پیش بینی آن ها درست بود.شرایط جدید،فشار های وارده و آگاهی از واقعیات اجتماعی عملاً ما را به سمت انتقاد از رهبر و اصل ولایت فقیه پیش برد.این مساله به ویژه در جریان محاکمه ی عوامل اختلاس 123 میلیارد تومانی و جلوگیری از محاکمه ی محسن رفیق دوست در سال 1374،رخ نمود.در آن دوره بود که ما به این جمع بندی رسیدیم که اشتباه کرده ایم.

سال 1375 سال نقد ضمنی ولایت فقیه و عملکرد رهبری به ویژه در میتینگ های ما بود. به همین دلیل دومین طیف موجود در اتحادیه و انجمن های دانشجویی عضو طرفدار رهبر،در این سال به انشعاب و حتی مبارزه جویی علیه ما برخاستند.در همین سال رهبر جمهوری اسلامی به موضع گیری علیه من پرداخت که این موضع از سوی دفتر ایشان رسما به من و اعضای شورای مرکزی اتحادیه اعلام شد و پس از آن ،حملات شدید و همه جانبه به ویژه علیه من از همه جا شروع شد.حملات به قدری سخت بود که ما باور نداشتیم بتوانیم از زیر سنگینی آن جان سالم به در بریم.همین سال بود که پیام دانشجو را برای همیشه توقیف کردند،من بازداشت شدم،گروه فشار به ما حمله کرد و باند قدرت بر حملات پیشین خود افزود.رفسنجانی و حامیان حکومتی او از این شرایط بهره برداری زیادی کردند،ولی ما همچنان مقاومت کردیم.برای این که هیچ خلافی انجام نداده بودیم که چنان عذابی را برخود عادلانه بدانیم.از شکنجه در زندان گفته بودیم،از دزدی،رشوه،اختلاس،فقر،بیکاری،ظلم و حقوق مردم گفته بودیم.اما حکومت پاسخ نقد صادقانه ی ما را با مشت آهنین داده بود.این وضعیت درونی ما از سال 1373 تا 1375 بود.تا آن دوره،رسالت اصلی خود را افشاگری علیه مفاسد،نقد قدرت و حداکثر،انتقاد از نهاد های قدرتمند حکومت می دانستیم.حتی انتقاد از رهبری را علنی نکرده بودیم.برای این که از یک سو،نگران بالا رفتن هزینه ها بودیم و از دیگر سو،موجب سوء استفاده ی دستگاه رفسنجانی می شد.ولی به لحاظ جمع بندی درونی،مساله ی ولایت فقیه و عملکرد رهبری را نقادی کرده بودیم.در حوزه ی قدرت و حکومت تابوهایی را شکسته بودیم،از خط قرمز های بی مبنا،رد شده بودیم و در عین حال،دو طیف از نیروهای خود را از دست داده و صرفا ًطیف مستقل باقی مانده بود که این طیف به شدت از سوی دستگاه های امنیتی،قضایی،سیاسی و گروه فشار زیر ضرب بود.در این دوره رفتاری از نیروهای حکومتی و به ویژه دستگاه امنیتی و قضایی و برخی دفاتر مهم قدرت،مشاهده کردیم که همه ی آنچه در ذهن خود درباره ی حقانیت نظام قایل بودیم فرو ریخت و به ضد خود تبدیل شد.در واقع آنچه از زبان عموم مردم درباره ی خشونت دستگاه شنیده اما باور نکرده بودیم را با همه ی وجود لمس کردیم.البته به دلیل این که در موضع نقد دستگاه و عملکرد آن برآمده بودیم و به همین دلیل طبقات گوناگون اجتماعی به ما اعتماد کرده و تماس برقرار ساخته بودند،موفق به درک بیشتر و عینی تر از مسایل اجتماعی شده و به مرور دیدگاه های ایدئولوژیک خود را تغییر دادیم.

اما یکی از پارامترهای بیرون از تشکیلات،مربوط به داوری طبقات اجتماعی درباره ی ما بود.بخش وسیعی از کسانی که از طریق هفته نامه یا میتینگ های دانشجویی و رسانه های گوناگون با ما در تماس بودند،شرایط را درک کرده و تعامل خوب و سازنده ای با ما برقرار کرده بودند.اما بخشی نیز همواره به ما می گفتند که این جریان نیز مثل سایرین،بالاخره شکست خورده یا عقب نشینی می کند و در نهایت رهبران آن،به ویژه طبرزدی به پاریس و لندن پناهنده خواهد شد.بخشی از نیرو های سیاسی یا طبقات اجتماعی،ما را با گروه ها و شخصیت های دهه ی شصت مقایسه می کردند.ولی پاسخ ما این بود که در این مبارزه ی منطقی،قانونی و مسالمت آمیز که خواسته ای جز دفاع ز حقوق خود و آحاد مردم نداریم،مقاوم خواهیم ماند و میدان را خالی نخواهیم کرد.اگرچه هرچه شرایط سخت تر می شد،نفرات ما نیز کم تر می شدند.به ویژه نیرو های قدیمی اتحادیه در دو طیف ذکر شده،به سرعت جذب مراکز قدرت شده و به عنوان دشمنان اتحادیه وارد کارزار می گردیدند.به گونه ای که از خیل عظیم نیروهای قدیمی و طیف های حامی،صرفا کسانی چون دکتر جواد امامی،پرویز سفری،محمد مسعود سلامتی،مهندس محمد میر ابراهیمی و محمد حسن علیپور باقی مانده و دیگران یا به دشمنان جدید تبدیل شده و یا کنار کشیده بودند.اگرچه به موازات تداوم مبارزات حق طلبانه،نسل جدیدی از دانشجویان به ما پیوسته بودند و به ویژه در بین توده های مردم،حامیان و هوادارانی پیدا کرده بودیم که بخشی از آنها در میتینگ ها شرکت می کردند و اکثریت اما،صرفا حرف زده و حاضر نبودند در مقابل فشارهای حکومت از ما پشتیبانی کنند.(ادامه دارد)

زنده باد آزادی-برقرار باد دموکراسی-گسسته باد زنجیر استبداد

مهندس حشمت اله طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران(IDF)

12 خرداد ماه 1387 خورشیدی

No comments: