Wednesday, June 13, 2007

تاملی برماجرا


زید آبادی روزنامه نگارخوش قریحه ای است. مطالبش خواندنی است.آن موقع هم که با روزنامه های اصلاح طلبان دمسازتربود هرچند گاه سازی مستقل می زد. اما ازوقتی که درکسوت سازمان ادوارتحکیم وحدت (تشکلی که ازاصلاحات عبورکرده) نمایان شد انتظارات تازه ای از او می رفت. تحلیل هایی که درخصوص مسایل منطقه ای می نمود، نامه انتقادی به رهبر، د میدن درکوره استقلال جویی دانشجویان ازرفرمیستهای حکومتی جملگی دراین راستا بود.
امااخیراً مطالبی اززبان او درسایت ادوارتحکیم درخصوص مهندس طبرزدی ونشریه پیام دانشجو آمده که اندکی ابهام برانگیزبود. طبیعی ترجلوه می کرد چنانچه اوهم مانند مواضع اخیر اصلاح طلبان چون نوبت به اظهارنظر درخصوص فعالیتهای طبرزدی و تشکیلات تحت هدایتش رسید چشمهایش را بسته وبطورکلی منکروجود آن گردد ....امادربیان وضعیت مطبوعات پس از انقلاب وقتی به گفته او به « ماجرای طبرزدی » می رسد. چنین می گوید: «طبرزدي در ابتدا به هاشمي نزديک بود تا جايي که به وي پيشنهاد شده بود که وزارت جوانان تاسيس شود و او هم وزيرش باشد.» باز انصاف داشت که گفت ابتدا طبرزدی به هاشمی نزدیک بود و مثل آن دیگران نگفت که هاشمی این جریان راساخت. اما کاش مشخص می شد به چه استنادی می گوید پیشنهاد وزیر جوانان به وی شده وچگونه این پیشنهاد آب ونان داررا او نپذیرفت. وی درادامه می گوید: «آن موقع علاوه بر اين قرار شده بود طبرزدي نهاد دانشجويي ايجاد کند و جامعه اسلامي دانشگاه را در مقابل دفتر تحکيم وحدت که طرفدار چپ بود و همواره هاشمي را نقد مي کرد، قرار دهد .» البته گویا آن نهاد دانشجویی را طبرزدی با عنوان انجمن اسلامی دانشجویان و فارغ التحصیلان ( دانش آموختگان) حدود سالهای 63 و 64 تاسیس کرد . یعنی 4- 5 سال قبل ازریاست جمهوری آقای رفسنجانی و مشخص نیست مرجع توافقی« قرار شد...ایجاد کند» به چه فرد حقیقی یا حقوقی برمی گردد.همچنین اگرمنظور از جامعه اسلامی دانشگاه همان جامعه اسلامی دانشجویان باشد. این گروه سال66و به موازات تشکیلات تحت نظر مهندس طبرزدی وبرای تحت الشعاع قراردادن آن تشکل ایجاد شده بود. البته ناگفته نماند تنها گزاره منطبق با واقع دراین «ماجرا» موضوع نقد دفترتحکیم وحدت(درآن زمان ) بود.
آقای زید آبادی درادامه می افزاید: «اما محافل ديگر به وي نزديک شدند و به طبرزدي گفتند که تو مي تواني عليه رفسنجاني هم اقدام کني و او هم شروع کرد عليه رفسنجاني مطلب نوشتن.» مشخص نیست این طبرزدی چگونه آدمی است . یکباربه هاشمی نزدیک می شود وهمینکه هاشمی می خواهد وزیرش کند ...محافل دیگرازراه می رسند و به اومی گویند تـو می توانی علیه هاشمی هم اقدام کنی !؟ بی درنگ اوشروع می کند به نوشتن برضد هاشمی؟؟
آقای زید آبادی در ادامه می گوید: «در اين مسير تيراژ روزنامه اش هم بالا رفت و اوضاع جدي شد و آن جناح هم که ديد گروه طبرزدي موقعيتي کسب کرده و نمي توانند به راحتي با آن برخورد «.کنند در ابتدا روزنامه اش را بستند و بعد هم که آن ماجراها پديد آمد
البته تيراژ« روزنامه» که نه ، تیراژ «هفته نامه» پیام دانشجو به واقع هم پس از نقد رفسنجانی بالا رفت. و با نقد دیگران بازهم بالاتر ..... اما شاید یک نکته هم فراموش شد. آخرین مطلبی که پیام دانشجو نوشت و تعطیل شد . عنوانش حکمرانان رفسنجان ( پنج برادران قدرت بود) و دربستن پیام دانشجونه تنها جناح مقابل هاشمی بلکه جناح منسوب به رفسنجانی نیز با یکدیگرهمداستان شدند و به تعطیل آن همت گماشتند.
افسوس که حصارهای حکومت ساخته به دورامثال طبرزدی چنان پرده تاریکی برافراشت که فرد محققی چون زید آبادی هم درترسیم واقعیات گاه مرز انصاف رادرمی نوردد. بطور مسلم طبرزدی مانند همه روشنفکران وسیاسیون دیگر بری از خطا نیست. ای بسا او ازنقد خود آنگاه که مبتنی برگزاره های واقعی بوده و حوادث به گونه ای دیگر بیان نگردد استقبال هم بنماید. چرا که نه ، مگراونبود که سالهای 75 و 76 طی دو بیانیه تفصیلی به نقد گذشته خود پرداخت .( کاری که برخی تا به امروزهم به سوی آن نرفتند و متاسفانه درآن دوران بجای تشویق نقد ازخود گفتند: طبرزدی با این بیانیه به خود زنی پرداخته است. ) اما شاید بهترباشد درشرایطی که اوبه اندازه دیگران امکانی برای طرح نقطه نظرات خود ندارد وبطورمشروط اززندان مرخص شده بجای نقل ناقص یا بی شباهت از اندیشه وعمل او دست کم ازخودش دراین موارد پرسش کرده و سپس حرفهای اورا درکنار حرف های دیگر قرار دهیم . شاید اینگونه خیلی ازواقعیات دورنشویم.
نکته دیگری که درسخن آقای زید آبادی مورد غفلت قرارگرفته بود نقش مهم پیام دانشجو در بستر سازی اجتماعی حوادثی بود که به نحوی در دوخرداد 76 تجلی یافت.هرچند آن انرژی متراکم توده ها ازسوی یک جریان حکومتی مصادره به مطلوب و ازمسیراصلی منحرف شد.
همچنین ناگفته این امرمبرهن است که 4 نشریه مورد نظر آقای زید آبادی در تحول فضای فکری – سیاسی آنروزایفای نقش نمودند. اما واقع امرآن است که این نقش محصوربه حیطه جمعیتی ازروشنفکران ونخبگان بوده وتاثیرآنچنانی دراقشارگوناگون اجتماعی نداشته است. به نحوی که بتواند یک حرکت فراگیر دربین توده ها براه اندازد. دلیل آن هم میزان تیراژ آن نشریات بود که اگرجمع می شد ند مجموع آن به تیراژ پیام دانشجو نمی رسید. به عبارتی دیگر میزان مخاطبینشان به آن اندازه نبودکه بتواند حرکت فراگیری دراقصی نقاط کشور براه اندازد. اما تیراژ هفته نامه پیام دانشجو مبین نفوذ آن در اعماق گستره این اجتماع بود و آنچه که حاکمیت را نگران ساخت و موجب توقیف آن شد همین امربود... این توضیح نه درمقام عیب جویی از روزنامه نگار شریفی چون احمد زید آبادی است. بلکه صرفاً به منظور تنویرافکاربود ودریغ ...آنگاه که درفضای کنونی میهن اولویتهای مهمی خود نمایی می کند ما به خود سرگرم شویم.

No comments: